
یادداشت طلا معتضدی درباره «کپی برابر اصل»
شیرجه در زندگی روزمره
هنروتجربه – طلا معتضدی: «کپی برابر اصل». پیش از تماشای این فیلم، عنوانش مرا به فکر فرو برد. عنوانها گاهی راهنمای ما هستند در جهان ناآشنای فیلمی که قرار است به تماشای آن بنشینیم. یک نقشه ساده. این نقشه ساده به من میگوید که جهانی که به تماشای آن دعوت شدهام به جدال میان قدمت و اصالت یک اثر هنری و تقلیدی بر مبنای آن، میپردازد. جدالی میان نسخه اصل و بدل. در انتها برتری با کدام است؟ نسخه اصل و یا بدل؟
مگر نه اینکه تمام چیزهایی که پیرامون ماست و ما به آن دل خوش کرده ایم بدل از اصلیست دست نیافتی؟ به استناد گفته فیلم، مونالیزای داوینچی خود بدلی است از چهره زنی که نقاش به تماشایش نشسته است و نسخه بدلی بهتر و ماندگارتر از نسخه اصلی ساخته است.
مگرنه اینکه فیلم فراتر از این حرفها میرود و از دو شخصیت اصلیش میخواهد تا خودشان از روی دست زندگی کپیبرداری کنند و ازدواجی را تقلید کنند که وجود نداشته است؟ مگرنه اینکه تمام کارهایی که ما انجام میدهیم کپی دست چندم از رویاهایی است که میبینیم و به آن دل خوش میداریم؟
وقتی پای اصالت و اصیل بودن مطرح میشود حتما اسم هایدگر، فیلسوف آلمانی، نیز به میان میآید. هایدگر در گفتههایش اصیل بودن را یک راه زندگی فرض کرده است که در مرحله عالیتری از زندگی روزمره قرار دارد. برای هایدگر و دیگر متفکران هم مسلک او غرق شدن در زندگی روزمره یعنی غیر اصیل بودن…
آیا امروز این گفته هایدگر محلی از اعراب دارد؟ دنیای کوچک شده امروز، زبان اصالت را نمیفهمد و قرار هم نیست پایبند آن باشد. زیرا هر ثانیه ما میتوانیم با فشار دگمهای وارد زندگیای بسیار دورتر از زندگی خودمان بشویم، تقلید و تجربهاش کنیم و بعد آن را به کناری بیندازیم و به سراغ بودگی دیگری برویم. در دنیای امروز یاد میگیریم که با لذت به درون زندگی روزمره شیرجه بزنیم، قوانینش را بپذیریم و از فیک نهراسیم. «کپی برابر اصل» کیارستمی درباره امروز است. درباره انسانی است که راه حل نهایی را پیدا کرده است و با لبخند نشان فیک بودن را به سینه می زند.