
هنر و تجربه ـ زهرا عزیزمحمدی: سحر رضوی، با سابقه چند ساله نویسندگی، تهیهکنندگی و اجرا در تلویزیون با تهیه مستند پر سر و صدای «من میخوام شاه بشم» خرق عادت میکند و برای اولین بار پا به عرصه دشوار و پیچیدهتر تهیهکنندگی مستند سینمایی میگذارد. نیمی از این پروژه را تا قبل از ورود مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، بدون حمایت و به طور مستقل پیش میبرد و نزدیک به سه سال گروه کوچکی را که برای ساختن «من میخوام شاه بشم» راهی بوانات در استان فارس میشدند بدرقه و پشتیبانی میکند. زندگی در ارتفاع ۱۱۸ سانتیمتری، مسیر سپید، مجموعه مستند خانه خورشید، مجموعه مستند نبض زندگی، سری برنامه تازهها، خانومی که شما باشی و خورشید درثانیههای طلایی عنوان تعدادی از برنامهها و مستندهای تلویزیونی است که سحر رضوی پیش از این تهیهکنندگی یا نویسندگی آنها را به عهده داشته است.
ایده اولیه «من میخوام شاه بشم» از مجموعه تلویزیونی که شما و مهدی گنجی به طور مشترک کار میکردید آمده. درباره آن مجموعه تلویزیونی و پیدا کردن عباس برزگر و مصمم شدن شما برای اینکه به سمت یک پروژه سینمایی خیز بردارید توضیح دهید.
من سال ۹۰ طرحی را به گروه مستند شبکه دو سیما پیشنهاد دادم که در آن دنبال آدمهایی میگشتم که یک اتفاق بد در زندگیشان را که میشود اسم آن را تهدید گذاشت به فرصت تبدیل کردهاند. این طرح در گروه مستند شبکه دو تصویب شد و به سمت تولید رفتیم. این کار یک مستند پرتره بود و باید دنیال شخصیتهایی میگشتم که با داشتن این ویژگی حاضر باشند جلوی دوربین بیایند و با ما همکاری کنند. گروه تحقیق ما نزدیک به ۵۵۰ تا ۶۰۰ مورد در سراسر ایران را شناسایی کردند و کمکم با اطلاعاتی که از زندگی این اشخاص پیدا کردیم تعداد آنها کمتر شد و در نهایت به لیستی سی چهل نفره رسیدیم، به محل زندگیشان رفتیم و از نزدیک با آنها ملاقات داشتیم. یکی از آنها عباس برزگر بود. زمانی که من با او صحبت کردیم هنوز اینقدر معروف نشده بود. خیلی خوش صحبت و پر انرژی بود. ما مستندی سی دقیقهای برای برنامه تلویزیونیمان از او ساختیم که در آن مستند همه چیز خیلی خوب نشان داده میشود؛ خانواده یکپارچه و منسجمی را میبینیم که همگی در حال تلاش برای رسیدن به هدف واحدی هستند. اما در ارتباطی که ما با او برقرار کردیم کمکم به لایههای دیگری از زندگی او رسیدیم که بسیار جذاب بود. مهدی گنجی پیشنهاد داد که من میخواهم روی رویای این شخصیت کار کنم و از اینجا بود که ما به این نتیجه رسیدیم که میخواهیم زندگی عباس برزگر را به طور جدی دنبال کنیم.
این اولین باری است که شما تهیهکنندگی یک کار سینمایی را تجربه میکنید. از منظر تهیهکنندگی مستند سازی در تلویزیون و مستندسازی مستقل برای یک پروژه سینمایی چه تفاوتهایی با هم دارند؟
به طور کلی مستند تلویزیونی با مستند سینمایی تفاوتهای زیادی دارد. متاسفانه در ایران تلویزیون مستند را خیلی جدی نمیگیرد و حتی مدیران آن راغب نیستند ساعت پخش خوبی برای برنامههای مستند در نظر بگیرند. پس هزینهای هم بابتش نمیکنند. فکر میکنند مردم علاقهای به دیدن مستند ندارند. فکر میکنم دلیلش این است که مستند برای عموم مردم بد تعریف شده. در صورتی که اگر به شبکههای معتبر تلویزیونی در سراسر جهان نگاه کنیم میبینیم انها اعتبار خودشان را از مستند میگیرند. مثلا شبکههایی مثل بیبیسی، نشنال جئوگرافی یا دیسکاوری و حتی فاکس. بسیاری از این شبکه ها بودجه زیاد و امکانات وسیعی را در اختیار بخش مستند قرار میدهند چرا که نگاهشان و هدفگذاریشان ساخت مستند تلویزیونی و برای مخاطب تلویزیون است که چه به لحاظ ریتم و چه از نظر محتوا و نوع پرداخت و کارگردانی کاملا متفاوت از آن چیزی است که در مستند سینمایی میبینیم.
متاسفانه در ایران تلویزیون مستند را خیلی جدی نمیگیرد و حتی مدیران آن راغب نیستند ساعت پخش خوبی برای برنامههای مستند در نظر بگیرند. پس هزینهای هم بابتش نمیکنند. فکر میکنند مردم علاقهای به دیدن مستند ندارند
متاسفانه ما برای نزدیک شدن و پرداختن به انواع سوژهها خط قرمزهای زیادی در تلویزیون داریم . وقتی شما کار داستانی انجام میدهید همه چیز تحت کنترل شما است، از گریم و انتخاب بازیگر تا انتخاب دیالوگها و خط داستانی. ولی وقتی کار مستند شروع میشود ما به عنوان کسی که دارد واقعیت را ثبت میکند اجازه نداریم در خیلی از مسائل مداخله کنیم. این باعث میشود زمانی که میخواهیم اجازه پخش برای تلویزیون بگیریم مجبوز شویم مدام خودمان را سانسور کنیم. بنابراین اگر بخواهیم مستند خوب تلویزیونی هم بسازیم و واقعیتها را نشان بدهیم خط قرمزها به کار ما ضربه میزند. پس در کار سینمایی دست ما خیلی بازتر است.
مخاطب چطور؟ مخاطب تلویزیون و سینما را چقدر متفاوت میدانید؟ به خصوص حالا که امکان اکران فیلمتان را پیدا کردهاید.
به هر حال وقتی برای تلویزیون مستند میسازیم این امکان را داریم که مخاطب گستردهتری کار را ببینند در حالی که چه در ایران و چه در سراسر جهان مخاطبان مستند تلویزیونی و مستند سینمایی هم در سلیقه و هم در میزان اقبال از این کارها متفاوتاند. باید بپذیریم که مخاطب مستند کمتر است و افراد کمتری دوست دارند برای دیدن مستند به سینما بیایند. وقتی با خیلی از این مخاطبین راجع به مستند حرف میزنیم فکر میکنند مستند کاری است که حتما با ریتمی کند فقط به موضوعات تاریخی یا حیات وحش و محیط زیست میپردازد.
انگار درباره مستند کلیشههایی در ذهن مخاطب وجود دارد.
بله وجود دارد اما من فکر میکنم این کلیشهها باید شکسته شود و این اتفاق در حال رخ دادن است. باید تلاش کنیم مردم را به دیدن مستند آشتی دهیم. همین گروه هنر و تجربه باعث این آشتی شده. مستندهایی خوبی در ان امکان اکران پیدا کردهاند که مخاطب با دیدن آنها احساس خستگی نمیکند چرا که این مستندها در شیوه روایت متفاوتاند در این حد که گاهی از ما میپرسند این اتفاقی که در فیلم رخ داد واقعی بود یا شما ساخته بودید؟ این سوالها از ذهنیتهایی نشات میگیرد که از قبل در ذهن مخاطب شکل گرفته. حدود یک سال است که هنر و تجربه شروع به کار کرده و یک طفل نوپا است. همه باید کمک کنند تا مخاطب جذب این گونه سینما بشود. زمانی که مخاطب به دیدن مستند عادت کند و برای دیدن آن اشتیاق نشان دهد مسلما ارگانهای مختلف خصوصی و دولتی برای سرمایهگزاری در مستند راغب میشوند.
مهدی گنجی کارگردان این کار در گفتوگوهای خود درباره شیوههای فیلمسازی تکنفره و تلاشهایی که برای اجرای این تکنیک داشته صحبت میکند. شما به عنوان تهیهکننده در طول سه سالی که این پروژه در جریان بود چه نقشی داشتید؟ چطور گروه را مدیریت میکردید؟ در این سفرها همراه کارگردان میرفتید یا نه؟
من در بیشتر سفرها همراه آقای گنجی نبودم و با عباس برزگر در تهران و یک سفر اولیه که برای پروژه داشتیم ملاقات داشتم. همانطور که مهدی گنجی هم میگوید فیلمسازی تکنفره باید از لحاظ پروداکشن کار خلوتی به نظر بیاید. یعنی اگر ما با تعداد افراد بیشتری برای فیلمبرداری همراه کارگردان میشدیم خیلی از این صحنههایی که الان در فیلم هست را از دست میدادیم. برای اینکه سوژه در این شرایط احساس غریبی میکرد و درونیات خود را جلوی دوربین نمیآورد. فکر میکنم یکی از نقاط قوت این کار این است که ما به سوزه خیلی نزدیک شدهایم و خیلی جاها انگار عباس برزگر و خانوادهاش دوربین را اصلا احساس نکردهاند و یکی از دلایل آن این است که ما گروه کوچکی را برای فیلمبرداری میفرستادیم؛ یک دستیار و خود کارگردان که توانسته بودند ارتباط بسیار خوبی با آن خانواده برقرار کنند. همین الان که مدتی از ساختن فیلم گذشته وقتی عباس به تهران میآید با مهدی مثل یک دوست برخورد میکند و با او ارتباط گرفته است. اصلا همین قضیه ازدواج مجدد او که قصه اصلی این مستند است از یک مشورت با مهدی گنجی شروع شد.
زمانی که من طرح را به مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ارائه دادم تقریبا ۷۰درصد فیلمبرداری انجام شده بود. اصلا از ابتدا هدف ما این بود که این کار را کاملا به طور مستقل بسازیم اما با تغییر مدیریتی که در مرکز گسترش اتفاق افتاد زمینه اینکه شاید بتوانیم این کار آنجا ارائه دهیم و بودجه کار را بگیریم فراهم شد. چون ما نزدیک به سه سال و نیم وقت صرف کرده بودیم و چندین سفر داشتیم که همه اینها هزینه بر بود و بعد از فیلمبرداری هم تصمیم داشتیم کار را به شکل حرفهای و با عوامل حرفهای تدوین، تصحیح رنگ و صدا گذاری کنیم و خب همه اینها هزینه داشت. به همین دلیل ترجیح میدادیم یک سرمایهگذار پشت کار بیاید؛ با توجه به اینکه آن موقع اصلا هنر و تجربه متولد نشده بود و اصلا محلی برای اکران فیلم در ذهن نداشتیم. در نهایت کار در مرکز گسترش تصویب شد و از آن به بعد کار را با آنها پیش بردیم.
وقتی برای تلویزیون مستند میسازیم این امکان را داریم که مخاطب گستردهتری کار را ببینند در حالی که چه در ایران و چه در سراسر جهان مخاطبان مستند تلویزیونی و مستند سینمایی هم در سلیقه و هم در میزان اقبال از این کارها متفاوتاند
با توجه به سابقه شما در اجرا، نویسندگی و تهیهکنندگی در تلویزیون بعد از پشت سرگذاشتن پروژه «من میخوام شاه بشم» مستندسازی و تجربهگرایی چقدر جزو اولویتها و دغدغههای شخصی خودتان قرار گرفته؟ آیا از این به بعد مسیر کار حرفهای شما به سمت سینما تغییر میکند یا حتی ترغیب شدهاید که خودتان مستند بسازید؟
برای خیلی از ما که در این کار هستیم، پیش از اینکه به آن به عنوان حرفه و محل درآمد نگاه کنیم فکر میکنم بیشتر عشق است که ما را در این شغل نگه میدارد. بله خب نزدیک به ۱۴ سال است که من در تلویزیون کار میکنم و اصلا خودم را تلویزیونی میدانم. در این مدت هم تجربیات خوب داشتیم و هم تجربیات بد. قبلا شرایط راحتتری داشتیم و الان به خاطر مسائل مالی شرایط بدتری داریم. مجموعه این تجربیات چیزهایی به من اضافه کرده و باعث شده تا مسیرم را در طول زمان پیدا کنم. من مستند را واقعا دوست دارم و قصد دارم تهیهکنندگی را به صورت حرفهای در مستندسازی دنبال کنم؛ چه در سینما و چه در تلویزیون. این مسیر به هر حال به دلیل مشکلات مالی سخت شده و خودم دنبال پیدا کردن راه حل هستم. در حال حاضر دارم روی طرحی کار میکنم که قصد دارم به صورت مستقل آن را بسازم، البته در جایگاه تهیهکننده چون دوست ندارم خودم وارد عرصه کارگردانی بشوم. فکر میکنم کارگردانی دنیای دیگری است. اغلب طرحهایی که کار کردهام، طراحیشان از خودم بوده و حتی در مرحله نویسندگی و پژوهش آنها حضور داشتم. حالا برای کار جدیدم که به طور کاملا مستقل آن را پیش میبرم باید برویم جلو و ببینیم چه میشود. ریسک باید کرد!
بله به هر حال فعالیت در این حرفه غیر از دانش و خلاقیت، ریسکپذیری زیادی میطلبد.
بله. من و دوستانم در این عرصه غر زیاد میزنیم اما من معتقدم وقتی کاری خوب از آب دربیاید مخاطب و اعتبار مادی و معنوی خودش را پیدا میکند. مهم این است که ما بتوانیم کار خوب و عمیقی تولید کنیم.
به عنوان آخرین سوال اکران فیلمتان را در هنر و تجربه چگونه میبینید و چقدر از آن راضی هستید؟
در کل اتفاق بسیار خوبی است فقط توقع ما از هنر و تجربه این است که حالا که مستند را هم به اکران عمومی اضافه کرده کاش سئانسهای خوبی هم برای آن در نظر بگیرد. هر چند من خودم این را قبول دارم که مخاطب کارهای داستانی بیشتر است اما باید تعادلی برای حمایت از مستند هم برقرار شود. حتی من فکر میکنم تبلیغ در زمینه مستند باید بیشتر انجام شود تا بتوانند مردم را جذب و نظرشان را به سمت سینمای مستند جلب کنند.