ماهنامه هنروتجربه – آنتونیا شرکا:یک مرد با یک اتومبیل گران‌قیمت – گرفتار در جاده‌ای خلوت و متروکه – که مجبور می‌شود شبی را با چهار پیرمرد عجیب و مرموز – ساکن ویلایی در روستایی دورافتاده – سپری کند. چنان که می‌بینید خط اصلی داستان، می‌تواند مواد خام لازم را برای تهیه فیلمی معمایی، پلیسی و حتی جنایی فراهم آورد. از پنج شامگاه تا پنج بامداد چه اتفاق‌ها که در سینمای خودمان و سینمای دیگران نیفتاده است! اما «پنج تا پنج» پس از شروع پرتعلیق خود و درواقع از زمان ورود قهرمان به آن ویلای مرموز، تماشاگرِ خود را درگیر سینمایی دیگر می‌کند: سینمای تک‌لوکیشنِ دیالوگ محور که قهرمان داستان را در جایگاه متهم در مقابل چهار مقام قضایی در دادگاهی فرضی بر پایۀ قانون انسانیت می‌خواهد که او را متهم، قضاوت و محکوم می‌کنند. از این‌جا، فیلم یادآور «دوازده مرد خشمگین» (سیدنی لومت – ۱۹۵۷) می‌شود که کلا در یک سالن کوچک اتفاق می‌افتد و بحث و جدل دوازده مرد خشمگین را نشان می‌دهد. البته حضور پررنگ فردریش دورنمات – نویسنده و نمایشنامه‌نویس معاصر سوییسی، که فیلم بر اساس نمایشنامۀ «پنچری» او نوشته و ساخته شده – لاجرم دغدغه‌های تلخ او را نیز در رابطه با بی‌عدالتی، فقر، انحطاط ارزش‌های انسانی، گناه و ازدواج (که از نظر او در ذات خود ماهیتی جهنمی دارد)، وارد دنیای فیلم می‌کند. دورنمات، خود در جایی گفته است: «دنیای آشفته ما بیشتر جایی برای کمدی است تا تراژدی. از آن هنگام که ایجاد تراژدی واقعی امکان‌پذیر نیست، کمدی روش خوبی برای بیان حقایق به شمار می‌رود.» آن‌چه به آثار دورنمات تشخصی فلسفی می‌بخشد، به چالش کشیدن بحث نسبیت در قضاوت و قراردادن انسان در مقابل وجدان خویشتن است که کاری بسی دشوارتر از پاسخگویی در محضر دادگاهی حقوقی است. دورنمات از تکنیک بازی در این فرایند پالایش روح بهره می‌برد و نشان می‌دهد که چگونه بازی می‌تواند در جایی با واقعیت پیوند بخورد و انسان را در معرض تخلیۀ روانی از بار گناهانی که سال‌ها به دوش می‌کشیده، قراردهد. در فیلم «پنج تا پنج»، دکتر صابر ساعدی (رضا کیانیان) تا پایان، از قبول ماهیت حقیقی – گرچه نه واقعی – دادگاه سربازمی‌زند اما بی آن که بخواهد در میان چرخ‌دنده‌های این بازی گرفتار می‌شود و ترتیب‌دهندگان آن را در نهایت به هدف خویش می‌رساند.
اینکه ماهان حیدری، فیلم‌نامه‌نویس و تارا اوتادی، کارگردان، تصمیم گرفتند گذشتۀ قهرمان فیلم را از یک داستان شخصی به داستانی عمومی‌تر تغییر دهند البته بیشتر با حال‌وهوای سینمای ما و تمایل فیلم‌سازان به پرداختن به مسائل اجتماعی و مفاسد اقتصادی در این سال‌ها هم‌خوانی دارد. در نمایشنامۀ دورنمات، قهرمان داستان پس از آن که همسر دوست و شریک متمول خود در شرکت محل کارش را، تصاحب می‌کند، باعث سکته و مرگ او شده و با تصرف اموالش به ثروتی کلان دست می‌یابد و اینک در محضر دادگاه انسانی داستان باید پاسخگوی گناهانی باشد که مرتکب شده. در فیلم‌نامۀ حیدری، قهرمان داستان صرف‌نظر از بی‌مهری به مادر پیرش، بیشتر به دلیل طمع‌کاری‌های مالی، اصول انسانی را زیرپا می‌گذارد. او که پزشک جراح مغز است، خانوادۀ بیمارانی را که نیاز به عمل ندارند وادار به تهیۀ هزینه‌های گزافی برای عمل جراحی می‌کند. او حتی برای کسب درآمدهای بیشتر، بیماران مرده را نیز جراحی می‌کند. از آن سو در کار خرید و فروش ملک هم هست و با خرید کارخانه‌ها و از کار بیکار کردن سیل کارگران مشغول در آن، به برج‌سازی و کسب درآمدهای کلان هم می‌پردازد. صابر مرد تندخو و متکبر و بداخلاق و طلبکار و پر ادعایی است که تصور می‌کند با پول می‌تواند هرچیز و هرکسی را بخرد. انتخاب رضا کیانیان برای ایفای این نقش البته به لحاظ قدرت تکنیکی این بازیگر بزرگ، انتخاب خوبی بوده اما حضور او در فیلم تحمیل‌گر است و گاه فرصت کشف این کاراکتر و اندیشه در خطاهای گذشته‌اش را از تماشاگر می‌گیرد یا به عبارتی در حالی که قرار بوده تماشاگر با او همراه – گرچه نه لزوما همدل – شود و بداند که شاید او نیز روزی در مقابل دادگاهی انسانی از این دست قرار خواهد گرفت، همذات پنداری با چنین آدم نچسب و پرعقده‌ای برای تماشاگر دشوار می‌شود.
در طرف دیگر این نمایش موسوم به «سایکو دراما» یا تئاتردرمانی که روشی است نمایشی در علم روانشناسی برای برون-ریزی افراد مشکل‌دار، قضاتی وجود دارند که معلوم نیست پیرو چه قانون نانوشته‌ای، به خود حق قضاوتی «انسانی» را می‌دهند. اینکه مثلا صابر، بیماران مرده را عمل جراحی می‌کند البته عملی است سوداگرانه و به‌دور از اخلاق پزشکی، اما آیا این مورد اتهام که مورد قبول متهم هم هست، در حدی است که او را مستوجب اشد مجازات کند؟! به این ترتیب هیأت قضات دادگاهِ بازی نیز چندان همدلی برنمی‌انگیزند و اگر دورنمات در زمانی چنین موضوعی را مطرح می‌کند که هنوز مطلق‌نگری به ارزش‌های انسانی، قانونی پذیرفته شده بود، تماشاگر قرن بیست و یکمی و خصوصا تماشاگر ایرانی پس از گذراندن تجربۀ فیلم‌های نسبیت‌گرا چون فیلم‌های اصغر فرهادی، این سؤال را در ذهن متبادر می‌کند که چه کسی و پیرو چه مجوزی می‌تواند حد و مرز ارزش‌های انسانی را تعیین کند و پیرو آن دیگران را محکوم نماید؟
روی هم رفته فیلمی که با المان‌های رئالیستی آغاز می‌شود، از لحظۀ ورود به آن ویلای مرموز و آشنایی با سکنۀ عجیب آن، سوررئالیستی می‌شود و حتی می‌توان تصور کرد که آن مکان و آن شخصیت‌ها وجود خارجی ندارند و این‌جا برزخی بیش نیست تا دکتر تلنگری بخورد و در رویۀ نابسامان زندگی خویش تجدید نظر کند. با توجه به این تغییر لحن فیلم که چندان جا نمی‌افتد، اگر در پایان مثلا دکتر را در داخل اتومبیلش می‌دیدیم که ناگهان از خواب می‌پرد، شاید همۀ این حوادث برایمان قابل قبول‌تر بود. درحالت فعلی، دیالوگ‌ها و روابط بین آدم‌ها غریب، غیربومی و منطق آنها نه‌چندان توجیه‌پذیر جلوه می‌کنند. مثلا به‌درستی نمی‌توان فهمید چرا صاحب هتل در مقابل درخواست اتاق، نخست از دکتر کارت شناسایی می‌خواهد و سپس به او می‌گوید که اتاق خالی ندارد و وقتی مورد سؤال قرار می‌گیرد توضیح می‌دهد که می‌خواسته دلیلی مانند نداشتن کارت شناسایی را برای اتاق ندادن به او بهانه کند تا این که از ابتدا بگوید اتاق ندارد و این سیاست هتل است!
اما تدابیر تکنیکی که اوتادی در مقام کارگردان برای روح بخشیدن به فیلمی عمدتا تک لوکیشنی و عمدتا در شب اندیشیده تا مخاطب را خسته و کلافه نکند، به عنوان یک فیلم اول، نوید پیدایش فیلم‌سازی قابل را در عرصه سینمایمان می‌دهد؛ از نورپردازی صحنه‌های دادگاه گرفته تا طراحی صحنه و لباس و همین‌طور تدوین فیلم که از عهدۀ شاد و سرحال کردن ریتم آن برمی‌آید. فیلمی که با همۀ دیالوگ محور بودنش، هرگز خسته‌کننده نمی‌شود. اوتادی در این فیلم نشان می‌دهد که با نورپردازی مناسب برای تشخص بخشیدن به صحنۀ دادگاهی که قرار است متهم را به خودافشایی بکشاند آشناست و بر نقش حیاتی تدوین در نقطه‌گذاری فیلمی تک لوکیشنی به‌خوبی آگاه است. هرچه متهم بیشتر به زوایای پنهان زندگی خویش نزدیک می‌شود نماها هم بسته‌تر می‌شوند و هرجا پرده از راز دیگری از دکتر برداشته می‌شود، تدوین این لایه‌برداری را به خوبی نشانه‌گذاری می‌کند.
جلسۀ دادگاه با دو تنفس به سه قسمت تقسیم می‌شود و هر قسمت به بخشی از زندگی و گناهان دکتر می‌پردازد. در بخش نخست، کودکی و زندگی خانوادگی او را داریم. در قسمت دوم حرفۀ پزشکی او زیرسؤال می‌رود و در قسمت آخر، نه‌تنها سرگرمی او که خرید و فروش ملک است تحلیل می‌شود، بلکه با بیان تحلیل‌هایی اخلاقی و فلسفی، عملکرد دکتر به چالش کشیده می‌شود. حضور شمس لنگرودی – شاعر – در نقش قاضی و همایون امجد – دوبلور – در نقش دادستان، به فیلم جذابیت‌های فرامتنی می‌بخشد. خصوصا امجد که با صدای مطنطن خود، بار دراماتیک دادگاه را با دیالوگ‌های زیادی که دارد به دوش می‌کشد و بازیگر مقابل خوبی برای کیانیان است.

نسخه pdf شماره شانزدهم ماهنامه هنروتجربه