ماهنامه هنروتجربه – محمدرضا مقدسیان:«۳۱۶» اثری تعاملی تلقی میشود که بر مبنای نگاه مخاطب به سینما معنا مییابد و هر مخاطبی به فراخور داشتههای پیشین خودش تصویری منحصر به فرد از داستان فیلم در ذهن تداعی میکند. درواقع خط اصلی داستان ثابت است ولی چیدمان صحنهها، حالات صورت بازیگران یا سر و شکل و قیافه آنها، زاویه دوربین و اندازه نماها همگی بر مبنای ذهنیات خود مخاطب ترسیم میشود. به این ترتیب میتوان گفت به تعداد مخاطبان حاضر در سالن سینما، نسخه تصویری از «۳۱۶» وجود دارد. به بیان دیگر «۳۱۶» همواره در حال ساخته شدن است و مادامی که روی پرده در حال نمایش و حداقل یک مخاطب شاهد آن باشد، یک ورسیون تازه از این فیلم تولید میشود.
پیمان حقانی در ساخت «۳۱۶» از فرمول بهشدت ساده و در عین حال تیزهوشانهای بهره برده است. «۳۱۶» داستان چندان تازه و پرشوری ندارد، فیلمنامه چندان پرشاخ و برگ و محیرالعقولی هم ندارد، چیزی تحت عنوان شخصیت پردازی های بدیع در کار نیست و البته نقاط عطف داستانی جدی و پرپیچوخم دراماتیک هم در کار نیست. تنها داشته «۳۱۶» تغییر زاویه دوربین از زاویه عرف و تکرار شونده همیشگی به سمت سویی دیگر است. برگ برنده حقانی در این فیلم، نمایش ندادن تصاویر و ارائه نکردن اطلاعات بصری عرفی است. پیمان حقانی با تکیه بر تمهید برجسته کردن کفش به عنوان جزئی فرعی از پوشش و ظاهر افراد، که شاید در نگاه نخست به چشم نمیآید، سراغ شکلی از قاببندی در سینما رفته که چندان رایج نیست. نمایش ندادن در دل هنری که بر مبنای نمایش دادن بنا شده است، ریسک بزرگی است که حقانی انجام داده و بهخوبی از پس اداره آن برآمده است.
در واقع سراغ گرفتن از کفش برای روایت بصری یک داستان، نمادی از تغییر زاویه نگاه فیلمساز به قاببندی و روایت بصری است. به همان میزان که صورت و اندام اطراف سر و گردن بازیگر در نمایش سر و شکل او مهم است و کفش او در درجه دوم یا سوم اولویتهاست، نمایش سایه رسیدن دو نفر به هم یا تصویری کردن پاهای دو عاشق جوان کنار هم به مثابه همنشینی و معاشرتشان با هم، در درجه سوم یا چهارم اولویتهای بصری در قاببندیهای رایج سینما قرار میگیرد.
حقانی اما با تکیه بر این اصل که هیچ قاب و برداشت بصریای بهتر از آنچه در ذهن مخاطب نقش بسته وجود ندارد، بهخوبی از قابلیتهای ذهنی مخاطب بهره برده تا بهترین تصویر ممکن از داستان ساده فیلمش را در ذهن مخاطب به تصویر بکشد.
ناگفته پیداست که تلاش تمام سینماگران در طول تاریخ سینما این بوده که روایت تصویری داستان فیلمشان را به بهترین و مورد قبولترین حالت ممکن پی بگیرند تا بیشترین میزان نزدیکی را به آنچه مخاطب انتظارش را دارد، داشته باشد. در این مسیر بسیاری از آثار و نمونههای بصری، تولید شدهاند و موقعیتهای مختلف داستانی اعم عشقی، خشن، محبتآمیز یا درگیرانه و… را خلق کردهاند، که هر مخاطبی به فراخور حال خودش، بهترین سکانس، بهترین قاببندی، بهترین رنگ و لعاب بصری، بهترین شیوه رفتار بازیگر، بهترین لبخند، بهترین گریه کردن، بهترین در آغوش کشیدن، بهترین وداع، بهترین تولد یا مرگ و در کل، بهترین میزانسن و دکوپاژ مطبوع برای سلیقه خودش را در ذهن نگه داشته و کیفیت اثر تازه را بر مبنای همان الگوی قبلی میسنجد.
در این مسیر، اجازه دادن به مخاطب برای اینکه بر مبنای الگوهای ذهنی خودش همه چیز را در بهترین حالت ممکن و مطابق میل خودش بچیند، همزمان باعث رضایت درونی مخاطب میشود و در عین حال دست کارگردان را باز میگذارد تا با اعتماد به نفس بیشتری به فکر خوش رنگ و لعاب در آمدن قابها و اندازه نماها و ریزهکاریهای بصری و روایی اثر باشد.
در این مسیر اما همهچیز به این سادگی نیست. در این مسیر، قانع کردن مخاطب برای همراه شدن با اثر مهمترین چالش فیلمساز تلقی میشود. درواقع اگر قلاب فیلم مخاطب را نگیرد، هیچوقت به مرحله بهرهگیری از اندوختههای بصری مخاطب نمیرسیم. اینجاست که نقش سکانسهای ورودیه فیلم برای قانع کردن مخاطب در جهت همراه ماندن با اثر به چشم میآید. چرا که به همان میزان که نوآوری و تیزهوشی در جهت بهرهگیری از قابلیت اندوختههای بصری مخاطب جذاب و گیراست، خطرناک هم هست.
به بیان بهتر، این خطر وجود دارد که مخاطبی که عادت به دریافت سرراست و عرفی دادههای تصویری و قاببندیهای کلاسیک از چهره و میمیک صورت بازیگر دارد، بدعت ندیدن چهره بازیگران و روایت بصری متفاوت فیلم با محوریت کاراکترسازی برای کفشها را تاب نیاورد و قید همراهی با اثر را بزند.
نقطه قوت کار حقانی در همین مرحله مشخص میشود. جنس قاببندی و استفاده او از المانهای آبستره، نشانهها و جزئیات، ارزش قایل شدن برای سایهها بیش از خود واقعی اجسام، نورپردازی بدیع و قاببندی درست در نمایش اشیاء، دکوپاژ درست نمای نقطه نظر راوی اول شخص فیلم، تأکید بصری بر روی جزئیات نوستالژیک جاری در زندگی همه ما مثل شیشههای ترشی و مربا، سبزی خرد کردن یا آشپزی مادر، قرارهای عاشقانه کنار کیوسک تلفن عمومی، عاشقیتهای دوران دانشجویی، نسیم خنکی که ظهر رزوهای گرم تابستان پوست صورت را نوازش میدهد و از سوی دیگر تکیه بر ترکیب بندی گرم و جذاب رنگ در قابهای فیلم و… همه و همه باعث شده تا «۳۱۶» فارغ از داستانی که روایت میکند، مجموعه چشمنوازی از قابهای خوش رنگ و لعاب باشد. این همه در کنار موسیقی خوب و درست فیلم موجبات همراهی مخاطب با اثر را فراهم میکند تا در نهایت حقانی بتواند بر اصل داشتههای بصری مخاطب به عنوان موتور محرک پیش برنده داستان فیلمش حساب ویژه باز کند.