هنر و تجربه: شاید هیچ‌کس به قدر کوئنتین تارانتینو بر فیلم‌سازان نسل خودش تأثیر نگذاشته باشد؛ فیلم‌سازی که از همان ابتدای دوران فیلم‌سازی‌اش با وجود نداشتن امکانات و بودجه کافی، راه خودش را رفت و فیلم‌سازی مستقل را در پیش گرفت. تارانتینوی پنجاه و سه ساله پس از موفقیت همه جانبه «داستان عامه پسند» چند تجربه متوسط داشت اما به نظر می‌رسد در چند فیلم آخرش به زبان سینمایی مورد علاقه خودش رسیده باشد و طرفدارانش را بیش از پیش راضی کرده باشد. او روز ۲۴ آگوست (۲ شهریور) با مجله وولچر مصاحبه‌ای انجام داده که بخش‌هایی از آن را در زیر می‌خوانید:

تا به اینجای کار از نتیجه فیلم جدیدت «هشت نفرت‌انگیز» که در مرحله تدوین است راضی هستی؟

درحال تدوین هستیم و سعی داریم که به پایان کار برسیم. پس از آن از ابتدا تا انتهای فیلم را بررسی می‌کنیم تا بهتر هم شود. برای همه فیلم‌هایی که تا به حال ساختم یک تاریخ پایان مشخص تعیین کردم، چه برای سگ‌های انباری که سعی داشتیم به جشنواره ساندنس برسیم یا «داستان عامه پسند» برای جشنواره کن. اما همیشه موفق شدیم. با این روش در شرایطی قرار نمی‌گیرید که کار فیلم تمام شده باشد و آنوقت همه کسانی که برای ساخت آن هزینه کرده‌اند دور هم جمع شوند و فیلم را به هلاکت برسانند.

 زیاد درباره سبک کارگردانی‌ات صحبت کردی و گفتی که دوست داری تماشاگرانت را به شکلی که یک رهبر ارکستر نوازندگان را هدایت می‌کند به بازی بگیری. با گذشت زمان و وجود تماشاگرانی که با سبک تو بیشتر آشنا می‌شوند و به آن عادت می‌کنند آیا کار تو هم سخت‌تر می‌شود؟

صادقانه بگویم، تماشاگران خوره فیلم‌هایم مشکل اصلی نیستند. مشکل اصلی تماشاگران احمق‌اند. اما فکر می‌کنم که بطور کلی تماشاگران در حال کسب تجربه و علم بیشتر هستند و همه چیز تنها به زمان بستگی دارد. در دهه ۵۰ تماشاگران درجه‌ای از فیلم‌های هنری را قبول می‌کردند که تماشاگران سال ۱۹۶۶ به آن می‌خندیدند. و تماشاگران سال ۱۹۷۸ هم به چیزهایی پوزخند می‌زدند که دهه شصتی‌ها فکر می‌کردند قابل قبول است. نکته این است که باید از یک حداقلی بالاتر بود، به این ترتیب دیگر بیست سال بعد کسی به فیلم‌های تو نمی‌خندد. در رابطه با داستان عامه پسند واکنش مردم این بود که گفتند: «وای، هیچ‌وقت فیلمی شبیه به این ندیده بودم. واقعا چنین چیزی هم ممکن است؟» فکر نمی‌کنم موضوع اصلی دیگر این باشد. من به یک شکل احمقانه و بالاتر از فهم کسی حرف نمی‌زنم. فکر می‌کنم مردم «جانگوی رهاشده» و «لعنتی‌های بی‌آبرو» را تماشا کردند و آن را فهمیدند. این‌طور نبود که بگویند: «این دیگر چه مزخرفی بود؟» مردم فهمیدند که من با این ژانر چه می‌کنم. آن‌ها سردرگم نبودند. فکر نکردند که من اشتباه کارم را انجام دادم و فیلم را فهمیدند.

استیون اسپیلبرگ و جرج لوکاس نگاه بدبینانه‌ای به آینده صنعت فیلم‌سازی دارند، نگران‌اند که اگر پایه‌های این بنا سست شوند همه‌اش از داخل منفجر می‌شود. آیا این نگرانی میان شما مشترک است؟

من بابت ساخت فیلم‌های تجاری نگرانی ندارم. چنین چیزی از زمان تولد من وجود دارد. امروز شما می‌توانید درباره «ترنسفورمرها» صحبت کنید، اما پیش از آن زمانی که بچه بودم می‌توانستید درباره فیلم‌های سیاره میمون‌ها و جیمز باند صحبت کنید، آن زمان من برای تماشای آن فیلم‌ها سر از پا نمی‌شناختم. نمی‌دانم چرا اسپیلبرگ و لوکاس درباره فیلم‌های این چنینی معترض هستند. خب نروند آن‌ها را کارگردانی کنند.

بخشی از نگرانی آن‌ها مربوط به فیلم‌های کم هزینه‌تر و کم سروصداتری بود که با اکران بلاک‌باسترها از گود خارج می‌شوند.

مردم هر شش سال یکبار این را می‌گویند. ما همه موافقیم که دهه ۷۰، یا بسته به سلیقه و احساس شما حتی دهه ۳۰، بهترین دهه تاریخ سینما است. به نظر من دهه ۹۰ هم چیزی کم ندارد اما مردم همان چیزی را می‌گویند که اسپیلبرگ تمام مدت در دهه ۹۰ می‌گفت و همان‌‌ها را هم در دهه ۷۰ می‌گفتند. مساله اینجاست که فیلم‌هایی که پیش از این به عنوان فیلم مستقل شناخته می‌شدند، مثل فیلم‌های جشنواره ساندنس در دهه ۹۰، حالا تبدیل به شانس‌های کسب اسکار شده‌اند. مثلاً فیلم‌هایی مثل «حال بچه‌ها خوب است» و «مبارز». آن‌ها همان فیلم‌های کم هزینه دهه ۷۰ هستند با این تفاوت که چون ستاره‌های بزرگی دارند بودجه‌شان هم بالاتر است. فیلم‌های خوبی هستند اما فکر نمی‌کنم از قدرت برخی از فیلم‌های دهه ۹۰ و دهه ۷۰ حتی بویی برده باشند. فکر نمی‌کنم که در ۲۰ یا ۳۰ سال آینده هنوز هم درباره فیلم‌هایی مثل «شهر» یا «حال بچه‌ها خوب است» صحبتی شود. «فیلومنا» هم همین‌طور. یا نصف فیلم‌های کیت بلانشت، همگی فقط شبه هنری هستند. اما «مبارز» یا «کلاهبرداری آمریکایی» و امثال این فیلم‌ها را تا ۳۰ سال دیگر هم می‌توان تماشا کرد.

فیلم‌هایی که پیش از این به عنوان آثار مستقل شناخته می‌شدند، مثل فیلم‌های جشنواره ساندنس در دهه ۹۰، حالا تبدیل به شانس‌های کسب اسکار شده‌اند

چه چیزی «مبارز» را تبدیل به فیلمی می‌کند که پس از سی سال باز هم در صحبت‌هایمان حضور داشته باشد؟

بخشی از آن به انفجار استعداد دیوید او راسل مربوط می‌شود، استعدادی که همیشه وجود داشت اما عمیقاً در «کلاهبرداری آمریکایی» نمود پیدا کرد. به نظرم او در سینمای امروز، در کنار من، بهترین بازیگردان است. گروه بازیگران «مبارز» بی‌نقص بود. به عنوان مثال من واقعا فیلم «شهر» را دوست داشتم، آن فیلم هم در سال ۲۰۱۰ نمایش داده شد و فیلم جنایی خوبی بود. با این حال در مقایسه با “مبارز” نمی‌توانست خودش را بالا نگه دارد، چراکه همه آدم‌های «شهر» چیزی فراتر از جذاب و زیبا هستند. بن افلک کسی است که زیر بار این ماجرا نمی‌رود. البته جرمی رنر در آن واقعا خوب است.  زمانی که شکل بازی گرفتن اوراسل را از بازیگرها می‌بینید و  نگاهی به بن افلک و بلیک لایولی در «شهر» می‌اندازید متوجه می‌شوید که نمی‌توان این دو فیلم را با یکدیگر مقایسه کرد. یکی از آن‌ها نشان می‌دهد که دیگری چقدر قلابی و پیش‌پاافتاده است.

hateful-eight-image-quentin-tarantino-kurt-russell-jennifer-jason-leigh

در هشت‌نفرت‌انگیز ستارگان اصلی کرت راسل، ساموئل جکسون و جنیفر جیسون لی هستند. آیا اجبار استفاده از ستاره‌های بزرگ‌تر برای فیلم وجود داشت؟

نه. اگر نقشی وجود داشته باشد که یک ستاره بزرگ بتواند آن را بازی کند و به آن نقش علاقه داشته باشد قطعا اجبار استفاده از او وجود دارد. و من هیچ مشکلی با آن ندارم، مگر اینکه بطور خاص با آن بازیگر مشکل داشته باشم. اما صرف اینکه کسی یک ستاره سینمایی است نمی‌تواند طرفداران من یا آن بازیگر را علاقه‌مند به همکاری کند. بازیگران خاصی برای من وجود دارند و اینکه بتوانند دیالوگ‌های من را همان‌طور که باید، بیان کنند، چیز بسیار بسیار مهمی است. هشت‌نفرت‌انگیز فیلمی است که یک برد پیت یا یک دی کاپریو در آن موفق عمل نخواهند کرد. باید مجموعه‌ای دراختیار داشته باشیم که در آن هیچ‌کس از دیگری مهم‌تر نباشد.

فیلم‌ها را آنلاین هم تماشا می‌کنی؟
نه. تلویزیون‌ام به کامپیوتر وصل نیست. البته این فقط یک عادت است اما به این معنا نیست که از این کار بدم نمی‌آید. اعصابم خرد می‌شود از این‌که کسی بخواهد فیلم من را روی تلفن همراهش تماشا کند .

امسال فیلم‌های موردعلاقه‌ات چه بود؟

امسال هیچ فیلمی ندیدم. مدت زیادی است که مشغول ساخت فیلم‌ام هستم. «کینگزمن» را خیلی دوست داشتم و از «او تعقیب می‌کند»واقعا خوشم آمد. بهترین محصولی بود که در سینمای ِژانر ترسناک پس از مدت‌ها از راه رسید. از آن دسته فیلم‌های خوبی است که وقتی تبدیل به چیزی عالی نمی‌شود واقعا از دست آن عصبانی می‌شوید.

آیا کارگردانان جوانی وجود دارند که نظرت را جلب کرده باشند؟

نوآ بامباک. نوعی کیفیت پل مازورسکی‌گونه درباره فیلم‌های او وجود دارد.

اعصابم خرد می‌شود از این‌که کسی بخواهد فیلم من را روی تلفن همراهش تماشا کند

اما او تقریبا همزمان با شما درحال فیلم‌سازی بوده، دیگر چه کسی؟

من همه فیلم‌های برادران دوپلاس را ندیدم اما آن‌هایی را که دیدم واقعا دوست داشتم. آن‌ها «سایروس» و «کله کیسه‌ای» و بقیه فیلم‌های مامبل‌کوریشان را ساخته‌اند. درباره آن‌ها تحقیق کردم و دیدم که چه سبک خوبی است.

در حال حاضر چه کسی را رقیب خودت می‌دانی؟ آیا با کسی مثل پل تامس اندرسن درحال رقابت هستی؟

نه. همه چیز دوستانه است. شاید حرف خودپسندانه‌ای باشد اما واقعا دیگر احساس رقابت با کسی را ندارم. من با خودم مسابقه می‌دهم. دیوید او راسل می‌تواند موفق‌ترین فیلم سال را بسازد و این هیچ چیزی از من کم نمی‌کند. هیچ‌وقت از زمانی که ریچارد لینکلیتر را در مراسم اسکار دیدم خوشحال‌تر نبودم. آخرین باری که احساس رقابت داشتم زمان ساخت «بیل را بکش» بود و رقیب من «ماتریکس: بارگذاری مجدد» بود.

این روزها کارگردانان جوان یک فیلم مستقل خوب می‌سازند و ناگهان به فیلم‌های ابرقهرمانی یا جنگ ستارگان یا دنیای ژوراسیک رو می‌آورند. پس از سگ‌های انباری پیشنهاد ساخت «سرعت» و «مردان سیاهپوش» به تو داده شد. مسیر حرفه‌ای زندگی‌ات درصورت قبول آن پیشنهادات به چه شکل تغییر می‌کرد؟

خیلی خوب می‌شد. فکر می‌کنم موضوع اصلی موفقیت فیلمی مثل مردان سیاهپوش یا سرعت یا موفقیت فیلمی مثل داستان عامه پسند نباشد و بیشتر درباره شیوه‌ ارائه خودتان به این صنعت است. آن زمان من خودم را به عنوان کارگردانی غیرقابل‌استخدام معرفی کردم، قرار نبود درخانه بنشینم و فیلمنامه‌هایی را که برای من فرستاده می‌شود را مطالعه کنم. من قرار است فیلمنامه خودم را بنویسم.

تاثیر تو حالا در همه جا حس می‌شود. تماشای فیلم‌ها و سریال‌های بقیه و دیدن حقه‌های داستانی‌ات در کار آن‌ها چه حسی دارد؟

عالیست. این یعنی من کارم را به درستی انجام می‌دهم. من فیلم ساز نمونه‌ای نسل‌ خودم هستم که درحال رهبری یک گروه است. هیچکاک شاهد استفاده از تکنیک‌هایش در فیلم‌های دیگر بود و آن هم اتفاق بسیار خوبی بود. اسپیلبرگ کپی تکنیک‌هایش را در فیلم‌های دیگر دید و این یعنی شما یک تغییر تاثیرگذار ایجاد کرده‌اید. پیش از ساخت اولین فیلمم شعار اصلی من این بود که می‌خواهم فیلم‌هایی بسازم که جوان‌ها با تماشای آن‌ها بخواهند فیلمساز شوند. این چیزی است که با قاطعیت می‌توانم بگویم موفق به انجام آن شدم.
اما فراتر از کارکرد جریان ساز «داستان عامه پسند» بر فیلم‌های جنایی دهه ۹۰، فیلمهای تو تاثیر بسیار زیادی دارند. همه دیالوگ‌های آن‌ها سرشار از ارجاعات فرهنگ‌عامه است. و داستان‌گویی بی‌نظم هم آنقدر عادی شده که دیگر آن تاثیر داستان عامه پسند را ایجاد نمی‌کند.

اگر می‌خواهید از من تعریف کنید از آن استقبال می‌کنم. من آنقدرها گستاخ نیستم. بخش کوچکی از وجود من احساس می‌کند که بر همه چیز تاثیر گذاشته، اما این فقط خودشیفتگی درونی و جنون ذاتی من است.