
نقد و بررسی «باشو غریبهی کوچک» در اصفهان
آقاکریمی: زمان زیادی را صرف پیدا کردن بازیگر نقش باشو کردیم / پوریا: «باشو …» ملیترین فیلم تاریخ سینمای ایران است
هنروتجربه-عقیل قیومی: عصر دوشنبه نهمینروز از آخرین ماهِ تابستان طنین صدای حزین باشو- غریبهی کوچکِ جنگزده با بازی عدنان عفراویان- پس از گذشتِ سی سال از آفرینش شخصیت سینماییاش، یکبار دیگر در فضای سینماسورهی حوزه هنری اصفهان پیچید و همچنان که نایی جان- با بازی توانمندانه سوسن تسلیمی- در نخستین مواجهه با او، حیران و پُر پرسش در میان شالیزارهای سبز شمال چشم تیز کرد و تمام قد ایستاد، ما تماشاگران هم حیران مانده بودیم که چهگونه میشود اثری سینمایی در محدودههای سینمای ایران خلق کرد که پس از سه دهه همچنان تماشایی باشد و راهیِ صندوقِ عدم نشود! پس بیراه نبود که امیر پوریا- منتقد مدعو- در جلسهی پس از نمایش فیلم از باشو غریبهی کوچک اثر بهرام بیضایی به عنوان «یک فیلم عزیز» یاد کند و از حسن آقاکریمی- دستیار بیضایی و یکی از دستاندرکاران تولیدات سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دههی شصت و معاون سینمایی فعلی کانون – بخواهد تا از تولیدات سینمایی کانون در آن زمان که هم مخاطبان فهیمتر سینما را مدّ نظر داشت و هم فرصتی فراهم کرد برای نمایش فیلمهای برتر ایرانی در جشنوارههای بینالمللی، بیشتر بگوید. آقا کریمی در ابتدای سخنانش از تماشاگران بابت اینکه به تماشای نسخهی نه چندان با کیفیت فیلم نشستند عذرخواهی کرد: « گروه هنر و تجربه اتفاق مبارکیست در سینمای ایران ولی فکر نمیکردیم که نمایش فیلمهایی با مخاطب خاص در این گروه به نمایش فیلمهای خاطرهانگیز هم تسری پیدا کند. کانون موفق نشد نسخهی با کیفیتی ارائه کند و در حال حاضر کانون هم بودجهی لازم را برای اصلاح رنگ و نور و دیجیتالی کردن فیلمهای ارزشمند قدیمیاش ندارد ولی داریم سعی میکنیم که این اتفاق بیفتد.»
امیر پوریا کنجکاو است بداند آیا آقای بیضایی که اکنون مقیم ایران نیست در جریان نمایش مجدد این فیلم در ایران و برگزاری جلسات نکوداشت هست که حسن آقاکریمی پاسخ میدهد: « بله کاملاً در جریان هستند و لوحهای تقدیر به همراه پوستر امضا شدهی فیلم توسط دستاندرکاران سینمای ایران برای ایشان ارسال شد. هر چند آقای بیضایی با دلخوشی ایران را ترک نکرد.»
با «باشو غریبهی کوچک» قلب تماشاگر با سینمای بیضایی تپید
پوریا با توجه به میانگین سنی حاضران در جلسه میگوید: « خیلی از حاضران در جلسه در زمان نمایش باشو… هنوز به دنیا نیامده بودند و این نشان میدهد که غبار زمان روی فیلم ننشسته و تماشاگران تازهای با قضاوت تازه دربارهی فیلم برای تماشایش آمدهاند. باشو… زمینهی رئال معاصر دارد و نخستین فیلم بیضایی هم هست که خط داستانیاش میتواند برای یک مخاطب عام سینما هم قابل پیگیری باشد و مانند یک ملودرام به آن واکنش عاطفی نشان دهد. باشو… به دلیل سوء تفاهمهایی پنج سال پس از تولیدش و دو سال پس از جنگ ایران و عراق به نمایش درآمد. در این فاصله باشو… اولین فیلم نمایش داده شده در کارنامهی بعد از انقلاب بیضایی محسوب نمیشد چون قبلش در سال ۱۳۶۶ فیلم شاید وقتی دیگر به نمایش درآمد. بنابراین با توجه به اینکه «شاید وقتی دیگر» به نوعی در گونهی معمایی تعریف میشد، خیلیها با تماشای باشو… بود که قلبشان با سینمای بیضایی تپید.» پوریا با لحنی شوخطبعانه از بیضایی به عنوان آدم کلهشقی یاد میکند که در آن زمان همچنان پس از دو فیلم که به نمایش در نیامدند، «شاید وقتی دیگر» را میسازد که سوژهی ملتهبی دارد: « فیلم مربوط میشود به موضوع توهم خیانت زن که با وزارت ارشاد و گرفتن مجوز سازگاری ندارد و هنوز هم در سینما و تلویزیون ایران موضوع مناقشهبرانگیزی است. ولی خوشبختانه آن فیلم از سوء تفاهمات گریخت و اکران شد ولی در بحث سوء تفاهمها و توقیفها نکتهی مهم و آموزنده این است که چقدر این تصمیمهای نادرست مدیریتی فقط در زمان خودش معنا میدهد و دچار میرایی میشود و هیچکس یادش نمیماند که در زمان کدام مدیر فرهنگی حکم به توقف داده شد ولی آن اثر هنری همچنان نامیرا و زنده است و به حیات خودش ادامه میدهد.»
دفاع از مفهومِ دفاع
آقاکریمی با توجه به اینکه در کانون فیلم مهمی نبود در آن زمان که بچهها واقعاً از آن لذت ببرند و برای بچهها باشد، از عمو سبیلو اثر بیضایی به عنوان تنها فیلمی که در کانون ساخته شده و بچهها هم از آن لذت میبرند یاد کرد و با اشاره به دههی پُربار شصت از نظر تولیدات سینمایی کانون گفت: « دههی شصت از آن نظر مهم است که با توجه به فضای جنگ ساختن فیلمی مثل باشو… هم نشاندهندهی جسارت کارگردانش است و هم جسارت و توانایی مدیران وقت کانون را نشان میدهد که به ساخت چنین فیلمی در آن فضا کمک کردند. آقای بیضایی دلش میخواست این فیلم ساخته شود و با تمام دشواریهای آن کنار آمد و بالأخره فیلم ساخته شد. کمتر از دوماه فیلمبرداری طول کشید و فیلم آمادهی نمایش شد. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نهادیست که برای ساخت فیلم نیاز به گرفتن مجوز از جایی ندارد ولی برای نمایش چون نیاز به مجوز وزارت ارشاد داشتیم، مجوزصادر نشد. صحنهای هست در فیلم که نایی مشغول نوشتن نامهای برای شوهرش است و در پس زمینه ابزار و ادوات جنگی را میبینیم که همین به سوءتفاهمهایی مبنی بر ضد جنگ بودن دامن زد و به فیلم مجوز ندادند.»
پوریا فیلم را واجد تصویر همدلانهای با پدیدهی رزم و دفاع میداند: « چیزی که در پایان فیلم اتفاق میافتد تمثیلی از این است که پدیدهی مرز از خانه شروع میشود و به وطن تعمیم و گسترش پیدا میکند. در مورد این فیلم یک کژ فهمی اتفاق افتاد چون فیلم اصلاً دربارهی دفاع از خود مفهومِ دفاع است.»
تلفیقی زیبا از سینمای بیضایی و سینمای کانونی
تماشاگری از تأثیر مثبت نسل فیلمسازان کانونی بر روند فیلمسازی در ایران میگوید و مدیریت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دههی شصت را میستاید و آن را با تأثیر برگمان بر فیلمسازان سوئدی مقایسه میکند. این تماشاگر در ادامه میخواهد بداند آیا منتقدان سینمایی در آن زمان با تحلیلها و نوشتههای خود نمیتوانستند مانع عدم نمایش فیلم شوند؟ آقاکریمی در ادامه کانون را اینگونه توصیف میکند: « فعالیتهای کانون نه تنها در ایران بلکه شاید در جهان بیسابقه است و علیرضا زرین- مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دهه شصت و تهیهکنندهی فیلم باشو…- شاید دانش و تخصص لازم را هم نداشت و تنها چیزی که نقطهی قوت کارنامهاش بود این بود که فضای اعتماد را ایجاد کرده بود و به توانایی فیلمسازان مستعد اعتماد و باور داشت و فضا را برای فعالیت سینمایی فراهم میکرد»
امیر پوریا در زمینهی تأثیر نقد در نمایش یک فیلم میگوید: « نقد و پرداختن به فیلمی که عزم برای نمایش ندادنش جزم شده، ممکن است تأثیر منفی داشته باشد. مثل همین فیلم خانهی پدری که وقتی بیشتر دربارهاش نوشتیم و به عنوان فیلم برگزیدهی منتقدان انتخاب شد، به ضرر فیلم تمام شد و واکنش برخی این بود که ببینید چه خبر است که اینها هم دارند فیلم را تأیید میکنند! »
تماشاگری از سالهای طلایی کانون میگوید و این فیلم را هم تلفیق قشنگی از سینمای بیضایی و سینمای کانونی توصیف میکند و از نوع بازی گرفتن کارگردان از هنرپیشهها میپرسد. آقا کریمی در ادامه میگوید: « تلاش خواهیم کرد کانون را به روزهای طلاییاش بازگردانیم و اخیراً هم قرار شده کیانوش عیاری فیلم بعدیاش را برای کانون و با همکاری کانون بسازد. در مورد بازیها هم باید بگویم که سوسن تسلیمی انتخاب قطعی بود برای این فیلم. مهمترین دغدغه پیدا کردن بازیگر نقش باشو بود که زمان زیادی صرف آن شد تا بالاخره در یکی از کوچههای لشکرآباد اهواز باشو را پیدا کردیم. البته کانون از بازیگران کودک بسیاری استفاده کرده ولی سرنوشت عدنان فرق میکند و هر جا که فیلم نمایش داده شده نام او هم مطرح بوده. بحرانهایی را هم در بزرگسالی طی کرد و خود را نجات داد. البته کانون در مراسم نکوداشت عدنان عفراویان در تهران کمکی به او کرد و قرار هم شد تا پولی که از فروش بلیطهای این فیلم در گروه هنر و تجربه تأمین میشود تماماً به عدنان عفراویان تعلق بگیرد. البته در زمان ساخت فیلم بودجهی فیلم دو میلیون و هشتصد هزار تومان بود و دستمزد آقای پورحسینی دوازده هزار تومان بود در صورتی که به عدنان چهل هزار تومان دستمزد دادیم به اضافهی هزینهی خرید یک دوچرخه. طبیعتاً زبان فارسی نمیدانست و آقای بیضایی واقعاً اذیت شد چون برخی مواقع دست به کارهایی میزد که از عصبیت ناشی میشد.»
سهیم شدن در یک اتفاق تاریخی
پوریا با لحن شوخطبعانهاش اضافه میکند:« سایر بازیگران کودک در سایر فیلمها بازیشان را کردهاند و دنبال زندگی خود را گرفتهاند و توقعی نداشتهاند ولی این عدنان همیشه در نقش یک آدم ناراضی ظاهر شده! بیضایی هم که معروف است به ناراضی بودن گیر آدمی ناراضیتر از خودش افتاده! نخستین بار این روزنامهی ابرار بود که تیتر زد آیا میدانید باشو الان کجاست و چه میکند و بیضایی قول داده بود از او یک بازیگر بسازد و چه و چه. یعنی چی که از او بازیگر بسازد؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ هر چند به دلیل تکنیک محور بودن بازیها در آثار بیضایی، عدنان واقعاً باید بازی میکرده و در صحنههایی حتماً بیضایی برای بازی گرفتن از او اذیت شده است.»
پوریا با توجه به تأثیر تم مولویوار همدلی از همزبانی بهتر است در فیلم، باشو را ملیترین فیلم تاریخ سینمای ایران توصیف میکند و از ادراک عاطفی بینندهی غیر ایرانی نسبت به فیلم میگوید که نمیتواند از جنس ادراک بینندهی ایرانی باشد و در ادامه فیلم ملی را فیلمی میداند که لزوماً در ستایش و وصف خوبیهای یک ملت نباشد: « علی حاتمی از این نظر به عنوان یک فیلمساز صدرصد ایرانی مطرح است که بدیهای قوم خویش را خوب میشناسد. آثارش همزمان که در تمسخر کاهلی ایرانی، در تمسخر ندانستن زبانهای دیگر در حاجی واشنگتن، در تمسخر کم دانستن شرایط حاکم و شرایط سیاسی در هزار دستان است، زیباییهای بصری و معماری ایرانی و سنتهای اصیل ایرانی را هم نشان میدهد. باشو هم از این نظر فیلم ملی حساب میشود که دارد از بخشی از رنج مردمان یک سرزمین حرف میزند.»
تماشاگری با احتیاط از منتقد فیلم میپرسد که فکر نمیکنید گونهای بلاهت و سادهلوحی در رفتار نایی است که مثلاً نمیداند پوست این بچه سیاه است و با صابون سفید نمیشود؟ آقاکریمی در پاسخ میگوید: « با توجه به اینکه سی سال پیش خودم به عنوان شاهد زنده در این روستاهای دورافتاده حضور داشتهام واقعاً سطح آگاهی مردم خیلی پایینتر از اکنون بود و احتمال چنین اتفاقی هم بود. ولی در مورد بچهها که دست میزنند به صورت باشو و تعجب میکنند از سیاهی پوستش این اتفاق طبیعی است و قابل قبول ولی در مورد نایی و آدم بزرگها حق را به شما میدهم که دربارهاش چون و چرا کنید.»
پوریا اینگونه جلسه را به اتمام میرساند: « شما امروز با این جلسه در یک اتفاق تاریخی سهیم بودید. «باشو غریبهی کوچک» به عنوان میراث بازمانده از سه دهه پیش در سینمای ایران جایگاهی استثنایی دارد. بعد از زمان اکران باشو… در سال ۱۳۶۹ در هر نظر خواهی از کارگردانها و منتقدان باشو… در آن اول شد. فقط یک بار به طور مشترک با گوزنها اثر مسعود کیمیایی اول شد. این فیلم در جایگاه بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران ایستاده است. تأثیرات عاطفیاش هم همهفهمتر از سایر آثار بیضایی است. امیدوارم که این جنبه از میراثی را که داریم از تاریخ سینمای فهیم ایران در اکران دنبال می کنیم برای همه باارزش و خاطره انگیز باقی بماند.»
عکس :علی خطیبی
ممنون عقیل جان . گزارش کاملی بود
فقط یک نکته .آن تماشاگر کانون پرورش را با استودیو seventh film سوئد مقایسه کرد که همه فیلم های برگمان و دیگر کارگردانان سوئدی را تولید کرده است نه خود برگمان