ماهنامه هنروتجربه – مهدی رضائی: فیلم «سیصد و شونزده» به زندگی یک زن از دوران پیش از تولد تا لحظه مرگ او میپردازد.این بازه زمانی شامل سالهای پیش از انقلاب تا سالهایی که هنوز فرا نرسیدهاند می شود. «سی صد و شونزده» را میتوان با اغماض، نمونهای از سینمای آوانگارد ایران در سالهای اخیر به شمار آورد. فیلمهای آوانگارد از شیوههای جاافتاده و مرسوم در سینمای بدنه و تجاری بهره نمیبرند و در عوض سعی میکنند با خلاقیت در روایت و یا سایر عناصر سینمایی، مخاطب و البته شاید مخاطبی خاص را با خود همراه کنند.
در این فیلم هیچ دیالوگی وجود ندارد و ما از ماجراها صرفا از طریق صدای راوی فیلم که قهرمان داستان نیز هست مطلع میشویم. راوی در ابتدای فیلم به این موضوع اشاره میکند که تصمیم دارد داستان زندگیاش را از طریق کفشهای خود و اطرافیانش برای بینندگان تعریف کند. ایده داستانگویی از طریق کفشهای کاراکترها در فیلمهای کوتاه چندان جدید نیست و در سینمای ایران هم نمونههایی برای آن یافت میشود؛ اما این ایده در فیلمهای بلند داستانی تا حدودی جسورانه به نظر میرسد چرا که با این شیوه عناصر مهمی چون ستارگان سینما و اساسا مقوله بازیگری از فیلم حذف خواهد شد و این همان مهمترین دلیل برای جدا شدن این فیلم از سینمای تجاری به شمار میرود. با وجود این، کارگردان فیلم در تعدادی از صحنهها این قرارداد را رعایت نمیکند؛ از جمله تصاویر آرشیویای که از انقلاب و جنگ هشت ساله ایران وعراق ارائه میدهد و یا تصاویری که در آنها دوربین، نماهایی باز نشان میدهد، اما صورت کاراکترها کامل دیده نمیشود. این تمهید گاه از طریق نشاندادن سایههای کاراکترها اتفاق میافتد و گاه با فلو شدن تصویر و یا حتی به شکل خلاقانهای از طریق یک آدامس باد شده که چهره کاراکتر اصلی را در زمانهایی متفاوت میپوشاند.
این شکسته شدن قرارداد به فرض تفکیک کردن روایت راوی و فیلمساز از یکدیگر، میتواند قابل قبول باشد اما به نظر میرسد زمان طولانی برخی از تصاویر آرشیوی و یا استفاده از تصاویر فلو شده، در کل به فیلم صدمه زده است و فیلمساز میتوانست تلاش کند تا فیلم با روایت راوی، نزدیکی و همسویی بیشتری داشته باشد. از جمله نکات قابل تأمل فیلم، اشاره فیلمساز به رویدادهای تاریخی و سیاسی – اجتماعی است که قهرمان از پیش از تولد تا دوران دانشجوییش همراه با طنزی گاه خلاقانه آنها را پیگیری میکند؛ از شوخی با جریانهای فکری چپ در ایران پیش از انقلاب گرفته تا خود انقلاب از دید یک کودک تنها در خانه مانده و یا لحظه تراژیک و البته بهشدت خلاقانه پاشیده شدن لاک بر روی پای قهرمان در دوران کودکی که خاطرات موشک بارانهای دهشتناک دوران جنگ را بازآفرینی میکند. البته متأسفانه این بستر تاریخی – سیاسی در فیلم، از دوران میانسالی زندگی قهرمان کمرنگ و حتی گم میشود و از اینرو «سیصد و شونزده» دیگر جذابیتهای آغازینش را ندارد و وجه رئالیستی و گاه کسالتبار دوران میانسالی و پیری زندگی قهرمان بر فیلم نیز غلبه میکند.
در به تصویر کشیدن دورههای تاریخی نیمه اول فیلم، فیلمساز سعی در بازسازی این دوران از طریق صدا، طراحی صحنه و لباس و بهطور ویژه انتخاب کفشهای کاراکترها دارد. این تلاش با در نظر گرفتن بودجه محدود فیلم قابل تقدیر است اما شاهدیم که در برخی از صحنهها، لباسها و کفشها با دورههای تاریخی منطبق نیستند که گاه ممکن است عامدانه اتفاق افتاده باشد و گاه از بابت محدودیتهای یک فیلم مستقل.
«سیصد و شونزده» از موسیقی زیبایی نیز بهره گرفته است و هماهنگی خوبی میان تصاویر و موسیقی به وجود آمده است. همچنین «سیصد و شونزده» از بابت شیوه خاص روایتش موفق به تصویر کردن لحظههایی خاص و عاشقانه در سینمای پس از اتقلاب ایران شده است که تا کنون در هیچ فیلمی شاهد نبودهایم. البته حدود سه دقیقه از فیلم نیز حذف شده است. به نظر میرسد عشق، موضوع اصلی فیلم «سیصد و شونزده» باشد چرا که واریاسونهای مختلفی از آن را در فیلم شاهدیم؛ عشق زن به همسرش، مادر به فرزندانش، فرزند به مادر و حتی پدر ندیدهاش و یا حتی عشق توأم با افسوس و عذاب وجدان یک پدر بیمسئولیت نسبت به دخترش.
«سیصد و شونزده» اما میتوانست روایتی خیالانگیزتر از رویدادها ارائه کند، چرا که راوی در انتهای فیلم این امکان را فراهم میکند؛ جایی که میگوید همه اتفاقات الزاما برای او رخ ندادهاند و طبیعتا اگر اینگونه میشد با فیلمی به مراتب جذابتر روبهرو میشدیم. در انتها باید به این نکته اشاره شود که تجربه دیدن فیلم «سیصد و شونزده» برای مخاطب دلزده از سینمای تجاری و کلیشهای امروز ایران میتواند تجربهای ارزشمند و جذاب باشد.