
روز ملی سینما با میرزا ابراهیم خان عکاسباشی و ٫٫٫ در اصفهان
طهماسب صلحجو: سینما فقط وسیلهای برای بیان نیست، سینما خودِ زندگی است
هنر و تجربه، عقیل قیومی: آن جماعتی که در معیت مظفرالدین شاه قاجار حیران و مبهوت و مرعوب چشم برنمیداشتند از آن بساط عجیبوغریبی که آن سویش میرزایی ایستاده بود ابراهیمخاننام هیچ فکر نمیکردند که در چه بزنگاه مهمی دارند اتفاق یگانهای را رقم میزنند و تصورش را هم نمیکردند که یک قرن و یک دهه و اندی پس از آنکه سر خم کردهاند رو به آن تحفهی ناشناختهی از فرنگ آمده چنان که گویی دارند آیینی مقدس را به پا میدارند آنگونه که با احترام و بلاتکلیف سلام میدهند به دوربین، قادر باشند لبخند را روی لبان ما سینمادوستانی بنشانند که در عصر شنبهای که در تقویم مزین شده به روز ملی سینما داریم در سالن سورهی حوزه هنری اصفهان تماشایشان میکنیم و همزمان به تاریخ پر فراز و نشیب سینما و چیستی این پدیده در این دیار هم فکر میکنیم و انبوهی پرسش مثل خوره افتاده به ذهنمان که به ناگاه شاهد ابتداییترین تعقیبوگریز تاریخ سینمایمان میشویم در «حاجیآقا اکتور سینما» و تا به خودمان میآییم صدای خوشِ جعفر میپیچد توی سالن و سینما در یک پیچِ تاریخی ناطق میشود و میشنویم آنچه «دختر لر» با سادگی دربارهی خوبیِ تهران و بدیِ مردمانش میگوید که همچنان جملهایست فراموشناشدنی در تاریخ سینمای ایران. چشممان تازه عادت کرده به آن فضاهای سیاهوسفید که به ناگاه ضیافتی از رنگونور به پا میشود و چشم میدوزیم به سرخوشیها و شیطنتهای خواستنیِ آن کودکان تکرارناشدنی که در حوالی آن ایستگاه قطار ماجراها دارند با خودشان و با ما و این یعنی آن «هفتتیرهای چوبی» همچنان خوشدست و خاطرهانگیز ماندهاند و کهنهشدنی نیستند. و اینها همه یعنی اینکه باید عاشق باشی تا در راه سینما خطر کنی و اینگونه است که وقتی سالن روشن میشود و پردهی سفید خالی از تصویر را میبینیم، طهماسب صلحجو که از منتقدان و عاشقان قدیمی سینماست برای تماشاگران از عشق به سینما میگوید. از زاون قوکاسیان یاد میکند که یک عاشق واقعی سینما بود و با غمی غریب در صدا از دوست از دسترفتهی دوران کودکیاش- ایرج کریمی- حرف میزند که فهیمانه عاشق سینما بود.
خشت اول سینما در ایران درست گذاشته نشد
طهماسب صلحجو در ادامه میگوید: « اگر امروز چیزی را داریم که به واسطهاش زندگی برای ما قابل تحمل و لذتبخش شده است، آن را عاشقان برای ما ساختهاند. سینما را هم در کشور ما عاشقها پایهگذاری کردند. مطفرالدین شاه در سفر به فرنگ شیفتهی این شعبدهای میشود که پیش چشمانش شکل میگیرد و به میرزا ابراهیم خان عکاسباشی فرمان میدهد تا دستگاه سینماتوگراف را وارد ایران کند. البته اولین دوربین عکاسی از زمان ناصرالدین شاه وارد ایران میشود. سینما در ابتدا یک ابزار تفریح درباری است ولی در تاریخ سینما برادران لومیر به واسطهی عشقشان به کشف و به مردم اختراعشان را در همان نخستین گام در معرض تماشای مردم میگذارند. ابزار سینما در ایران وسیلهای میشود برای تفریح شاهان قاجار و لذت بردن اندرونی. اینگونه است که خشت اول سینما در ایران درست گذاشته نمیشود. ولی بعدها آدمهای دیگری میآیند که سعی میکنند سینما را مردمی کنند. یکی از این آدمها میرزا ابراهیم خان صحافباشی است؛ کسی که برای اولین بار در تهران برای مردم فیلم نشان میدهد. پردهای را در کوچه آویزان میکردند در تاریکی شب و از مردم نفری یک عباسی یک شاهی میگرفتند و برایشان فیلم را نمایش میدادند. لات و لوتها را هم از آن اطراف دور میکردند تا مردم بدون مزاحمت فیلم را ببینند. ولی صحافباشی سرنوشت بدی پیدا کرد. اولین ماشین بخار را هم او به ایران آورد. او از اعضای انجمن مجازات بود؛ آنها عقیده داشتند تا وقتی کشورمان ایران در جهل و عقب افتادن از تمدن قرن بیستم است ما باید سیاه بپوشیم. پایان زندگی صحافباشی در هند رقم میخورد. کاربرد بیداری اجتماعی در اوایل پدید آمدن سینما در ایران بسیار بالاست. اینکه مردم با زندگیهای دیگر هم در جهان آشنا شوند با سینما در ایران آغاز شد. مثلاً خان باباخان معتضدی اولین کسی است که در ایران لابراتوار چاپ فیلم درست میکند؛ یک حوضچههایی درست میکند و نگاتیوها را دور یک تکه چوب میبندد و مواد چاپ فیلم را میریزد توی حوضچه تا زمانی که ظاهر شوند و پهن میکند روی طناب تا خشک بشوند. تمام این کارها با پشتوانه ی عشق انجام میشوند. او میرود سینما تمدن را به فرمان شاه میسازد. بعد به شاه میگوید سینما ساختیم ولی کسی به تماشا نمیآید. رضا شاه با احضار رئیس شهربانی دستوراتی برای رفتن مردم به سینما صادر میکند. اینگونه است که با پس گردنی مردم را به سینما میفرستادند!»
برای زنده بودن به همان اندازه که به هوا و پوشاک نیاز داریم به سینما هم نیاز داریم. امروز نمیشود نسلی را تربیت کنیم که چشمش را باز کند و سینما را نبیند
« تا میرسیم به عبدالحسین سپنتا که از فرهیختگان و بزرگان فرهنگ اصفهان است. بیشتر ادیب بوده تا اهل سینما. نویسنده و بازیگر اولین فیلم ناطق سینمای ایران است که آن را در هند میسازد و البته کارگردانش خانبهادر اردشیر ایرانی است که یک هندی ایرانینسب است. خانمی به نام صدیقه سامینژاد با نام سینمایی روحانگیز هم در فیلم بازی میکند که همسر یک کارمند کمپانی هند شرقی است به نام دماوندی. روزی رفتم به سینما پایتخت و دیدم پوستر بزرگ «دختر لر» را زده اند به دیوار. مدیر سینما پایتخت گفت که من پسر آقای دماوندی هستم. سامینژاد در خاطراتش میگوید که حتی بچهها توی کوچه او را با سنگ میزدند که چرا رفته و فیلم بازی کرده است. وقتی سپنتا فیلم «لیلی و مجنون» را در ایران نمایش میدهد با مشکلاتی مواجه میشود و پس از آن دیگر به هند برنمیگردد. قبل از سپنتا و نمایش «دختر لر» یک آدم ارمنی به نام اوانس اوگانیانس از ارامنهی گرجستان به ایران میآید و اولین فیلمهای صامت را در ایران میسازد؛ فیلمی میسازد به نام «آبی و رابی» که در آتش سوزی سینما مایاک نابود میشود. بعد «حاجی آقا اکتور سینما» را میسازد که تحت تأثیر ناطق بودن «دختر لر» شکست میخورد. اوگانیانس بعدها سرنوشت دیگری پیدا میکند و مثلاً ادعا میکند که داروی رفع طاسی سر را اختراع کرده و از سینما به کل دور میآفتد.»
سینما مردمیترین پدیده ی فرهنگی و هنری است
« اواخر دههی بیست که فیلمسازی رواج پیدا میکند، باز هم ما شور و عشق همین آدمها را میبینیم. وقتی با یک عده مواجه میشویم که تاریخ سینمای ایران را تحقیر میکنند، من با این تحقیر مخالفم. این آدمها در زمان خودشان جایگاه بسیار والایی داشتند. مثلاً دکتر اسماعیل کوشان را ببینید؛ وقتی تاریخچهی زندگیاش را می خوانیم میبینیم این آدم رفته در آلمان حقوق خوانده، آن هم وقتی نود درصد مردم ایران بیسواد مطلق بودند. این آدمها میتوانستند موقعیتهای ممتازی خارج از فضای سینما کسب کنند. یک چیزی اینها را میبرد به سمت سینما و آن هم عشقی است که به هنر و فرهنگ داشتند. سیامک یاسمی پسر استاد رشید یاسمی است؛ یکی از اولین کسانی که دستور زبان فارسی را می نویسد. سیامک یاسمی میرود فرانسه درس میخواند. اینها از چنین طبقه ای بودند. آدمهای پیش پا افتاده و ابتدایی نبودند. اینها عاشق این کار بودند. هدف مهمی را دنبال میکردند که آن هدف این روزها گم شده است. سینما مردمیترین پدیده ی فرهنگی و هنری است. اصلاً سینما مال مردم است. سینما موقعی میتواند به آن هدف فرهنگی و اجتماعیاش برسد که این صندلی ها پر از تماشاگر باشد. هدف آن آدمها به سینما کشاندن مردم بوده و در این کار بسیار موفق بودند. در دههی چهل شمسی سالی چهارصد فیلم در ایران نمایش میدادند. از این فیلمها پنجاه تاشان ایرانی بودند. این فیلمهای ایرانی با همان تکنیک ساده حریف آن سیصد و خردهای فیلم آمریکایی و اروپایی بودند. باز هم مردم می رفتند فیلم ایرانی میدیدند چون احساس میکردند روح زندگی خودشان را در این فیلمهای ایرانی میبینند. ایران یکی از بازارهای مهم فیلم بوده و کمپانیهای خارجی میخواستند این بازار را به نفع خودشان تصرف کنند. جاهایی که امروز میگویید مجللترین سالنهای سینما را دارند روزگاری که ایران سالن سینما داشت اصلاً به حساب نمیآمدند. عدهای میکوشیدند تا فیلمهای ایرانی را بیارزش جلوه دهند. میگفتند که این فیلمها را احمقها میبینند. در صورتی که این طرز فکر درست نبود. اینکه فکر کنیم دیگران نمیفهمند و ما میفهمیم این یک تفکر غلط و مستبدانه است. یک آدم عامی ممکن است درک و فهمش از زندگی از یک آدم تحصیلکرده بیشتر باشد. امروز ما صاحب سینمایی هستیم که می توانیم در دنیا به وجودش افتخار کنیم. سینما باید سعی کند با مردم دنیا ارتباط برقرارکند و فقط برای جشنوارهها ساخته نشود. نگاه کنید به هند که صاحب یکی از ویترینهای صنعت سینمای دنیا است. توانسته فرهنگ خودش را در دنیا به نمایش بگذارد. فیلم هندی هنوز اغراق و مبالغه دارد. این اغراق و گریز از واقعیت و فانتزی قوی هنوز هم هست در سینمای هند ولی از نظر تکنیک با سینمای دنیا رقابت میکند. سینمای آمریکا نتوانسته سینمای هند را شکست دهد. هندیها خودشان را فدای روشنفکرنمایی سینما نکردند. اینکه فکر کنیم که با مدل کیارستمی که فقط جشنوارهها بپسندند فیلم بسازیم یک خطر بزرگ است. سینما خود زندگی است و نه تنها وسیلهای برای بیان. گوشههایی از تأثیرات فرهنگی و اجتماعی سینما را در همین فیلم «هفت تیرهای چوبی» دیدیم. وقتی سینما را از جامعهای بگیری آن جامعه دچار جنون اجتماعی میشود. برای زنده بودن به همان اندازه که به هوا و پوشاک نیاز داریم به سینما هم نیاز داریم. امروز نمیشود نسلی را تربیت کنیم که چشمش را باز کند و سینما را نبیند. سینما شعبدهی عظیم قرن بیستم و قرن بیستویکم است. باید به قویتر کردن پیوند مردم و سینما فکر کرد. هیچوقت مردم را فراموش نکنیم. اولین صاحب حق سینما همین مردم هستند.»