
هنروتجربه: یادداشتی به قلم بهزاد عشقی امروز ( ۲۹ شهریور ۱۳۹۴) درباره فیلم «اشیا از آنچه در آیینه میبینید به شما نزدیکترند» به کارگردانی نرگس آبیار در دومین شماره روزنامه سینما منتشر شده است.متن کامل این یادداشت از نظرتان میگذرد.
«اسم فیلم نشانی اشتباه میدهد و این تصور را به وجود میآورد که گویا قرار است فیلمی شبه فلسفی و ملالآور ببینیم یا فیلمی به اصطلاح معناگرا که تماشاگرش را جان بهسر میکند تا به مقصد برساند اما در عمل اینطور نیست و فیلم از جنس زندگی است و روایتش را از زندگی میگیرد و سادگی مستندگونهای دارد. البته سادگی فیلم چندان عمق هنرمندانهای پیدا نمیکند و فیلم بیشتر شبیهسازی از موج فیلمهایی است که در سالهای اخیر به جریان غالب سینمای اجتماعی و هنری ایران بدل شده است. در تمام این فیلمها روایت ملهم از زندگی اقشار میانی و زیرین جامعه شکل میگیرد و در ابرشهر تهران اتفاق میافتد. در اغلب این فیلمها از دوربین روی دست استفاده میشود و فیلمساز خود را چندان مقید به زیباشناسی تصویر و آداب کلاسیک فیلمبرداری نمیداند. در بسیاری از این فیلمها، روایت چندان مبتنی بر قواعد کلاسیک نیست و داستان، شروع و میان و پایان به شکل مرسوم ندارد.
فیلم اشیا… از همین قراردادها تبعیت میکند و در عینحال نیمنگاهی به خوشخیالیهای مهرجویی در فیلمهایی چون «مهمان مامان» و «طهران تهران» دارد و جامعهای را به تصویر میکشد که همه با همدلی در کنار هم روزگار میگذرانند و مشکلات را در پناه مهر و مهربانی و نوعی همبستگی انسانی تحمل میکنند. از جمله اینکه در این فیلم: دو پیرزن همسایه مادرانه از لیلا مراقبت میکنند و بدون چشمداشت، امکانات خود را در اختیارش میگذارند….زن سارق کیف لیلا را میدزدد و وقتی میبیند که آبستن است، کیفش را باز پس میدهد.
لیلا بردبارانه سختیهای زندگی و بدخوییهای شوهرش را تاب میآورد و هرگز کلامی به گلایه به زبان نمیراند. در واقع از این منظر فیلمساز تصویری رنجطلبانه از زندگی انسان میآفریند. البته این زن بردبار و صبور و همیشه فرمانبر میتواند اعتراض زنگرایان را برانگیزد اما سازنده فیلم که خود یک زن است، برای ترسیم دنیای اتوپیاییاش به مهربانی مادرانه این زن احتیاج داشته است. همچنان که در پارهای از فیلمهای مهرجویی، از جمله «مهمان مامان» این زن است که مهربانی میآفریند و آرمانشهر فیلمساز را شکل میدهد. بازیگر نقش لیلا در این فیلم، یک شبه نگار جواهریان است و تقریبا همان کنشها را در این فیلم مکرر میکند. گویی که از فیلمی چون «طلا و مس» به این فیلم آمده است تا همان کودکوارگی و سادگی گاه بلاهتآمیز را بازتولید کند. در نتیجه بازی این بازیگر، گرچه ساختگی و آزاردهنده نیست، در بهترین جلوه بدلی است و خلاقیتی در آن دیده نمیشود، همچنان که سادگی مستندوار فیلم نیز در کل از الگوهای از قبل آماده تبعیت و فاقد تشخص و زایندگی منحصربهفرد است. درواقع این مشکل دیرینه سینمای ایران است که وقتی فیلمی موفقیت پیدا میکند الگوسازی از آن به جریانی فراگیر بدل میشود. در سالهای دورتر شبیهسازی فقط در سینمای تجاری و عامهپسند رایج بود. مثلا پس از موفقیت تجاری «گنج قارون»، همه فیلمهای «گنج قارونی» میساختند یا پس از توفیق فیلم قیصر، همه دست به ساخت فیلمهای قیصری میزدند. اما این جریان پس از انقلاب، بیشتر درمورد فیلمهایی رایج شد که در آن سوی مرزها جایزه دریافت میکردند. مثلا پس از موفقیت فیلمهای کیارستمی در جشنوارههای خارجی، همه فیلمهای کیارستمیوار میساختند. به گونهای که پس از مدتی کل این جریان دچار اشباع شد. نگارنده در همان دوران، طی مقالههایی در ماهنامه فیلم، در این مورد هشدار میدادم «مشابهسازی از فیلمهای کیارستمی این خطر را به وجود میآورد که کل سینمای ایران را در محافل جهانی بیاعتبار کند. اکنون چرخ هیچ جشنوارهای بدون فیلمهای ایرانی نمیچرخد، اما اگر این سینما دچار یکنواختی و ملال و تکرار شود، آنگاه همه را دلزده خواهد کرد. » اکنون نیز همه اصغر فرهادی را الگو قرار میدهند و میخواهند فیلمهای فرهادیوار بسازند، بدون آنکه عمق اجتماعی و اجرای درخشان و روح آثار فرهادی را درک کرده باشند. دروغ و خیانت و نهانروشی در اقشار شهری و میانه جامعه و بحران خانواده در مناسبات این قشر، از مضامین محوری فیلمهای فرهادیوار است که در سالهای اخیر در بسیاری از فیلمهای ایرانی مکرر شده است. فیلم اشیا… نیز، البته با نگاه اتوپیایی، همین مضمون را محور قرار میدهد. مثلا لیلا شخصیتی سنتی و اخلاقیمدار است، اما برای رسیدن به مقصود از وسایلی استفاده میکند که کاملا غیراخلاقی است. مثلا برای آنکه امانتداری کند، پنهانی وارد خانه همسایهاش میشود و دزدانه بشقابش را برمیدارد یا اینکه به راحتی به همسر و اقوامش دوروغ میگوید. البته در این فیلم لیلا نجات پیدا میکند و دستش رو نمیشود اما اگر دروغهایش برملا شود، باز هم میتواند سلامت اخلاقیاش را حفظ کند و در کنار خانوادهاش بدون بحران روزگار بگذراند؟
آیا برای رسیدن به سلامت اخلاقی میتوان از وسایل نادرستی استفاده کرد؟ و آیا این نوعی نقض غرض نیست و اخلاقگرایی فیلم را زیر سوال نمیبرد؟ فیلم در این زمینه پاسخی ندارد و حتی خود طرح سوال نمیکند و برعکس، با موجه نشان دادن شخصیت محوری فیلم، میکوشد که همدلی مخاطب را نسبت به او جلب کند. آیا به این ترتیب در پشت زرورق اخلاق گرایی، نوعی بیاخلاقی ترویج نمیشود؟
اشیا…فیلمی سلیس و بدون لکنت است و روایتش را بدون دستانداز نقل میکند و باعث ملال مخاطب نمیشود، اما با این همه اتفاق جدیدی نیست و تاثیر ماندگاری در حافظه مخاطب بهجا نمیگذارد.