
نقد روزنامه سینما بر «آتلان»
اسبها و آدمها
هنر و تجربه: روزنامه سینما در شماره روز سه شنبه هفتم مهر خود نقدی بر فیلم مستند «آتلان» به قلم محسن جعفریراد منتشر کرده است که بیارتباط ندیدیم در سایت گروه هنر و تجربه بازنشر شود. محسن جعفری راد در این نقد با عنوان «اسبها و آدمها» نوشته است:
معین کریمالدینی در ساخت مستند آتلان، قواعد دراماتیک تعریف داستان را به خوبی رعایت کرده است. دقیقاً مثل یک فیلم داستانی از مقدمهچینی، گرهافکنی و گرهگشایی گرفته تا شخصیتپردازی و پایانی مبتنی بر تزکیه روانی تماشاگر که میتوان بر پایه این ویژگیها آتلان را فیلمی مستند- داستانی خواند که کفه داستانیاش سنگینی میکند.آتلان داستان رابطه میان جوانی ۲۴ ساله به نام علی گوگنژاد با اسبی به نام ایلحان است؛ از زمانی که آن را برای مسابقه آماده میکند تا زمانی که اسب شروع به پرخاشگری میکند و حتی حاضر نیست در میدان مسابقه یک گام رو به جلو حرکت کند.
کریمالدینی در پرداخت این ایده مرکزی سعی کرده با مهندسی جزئیات، این رابطه را به بهترین شکل باورپذیر نشان دهد. از نظر فیلمبرداری دوربین کمترین مزاحمتی برای آدمها و اسبها دارد، به خصوص حیوان عصبیای که به راحتی میتواند با وجود دوربین و حرکت آدمهای پشت دوربین به عصبانیتش افزوده شود. تا جایی که مقدور بوده از انواع زوایا فیلمبرداری شده به ویژه در صحنههای اسبدوانی که از حرکت آهسته گامهای اسبها تا نمای دورشان همگی در یک ریتم پیشبرنده به کار گرفته شده است اما شاید مهمترین نقطه قوت تصویرداری آتلان را به شعور سینمایی کارگردان و فیلمبرداری از رنگ و نور محیط دانست؛ از غروب آفتاب و تأثیر آن بر موجهای دریا گرفته تا استفاده بهجا از کرین و ادوات حرکتی. از نماهایی که ترکیببندی به خوبی مفهوم مستتر در تصویر را منتقل میکند تا حرکتهای هوشمندانه دوربین در همراهی با حیوانی که حرکتهایش غیرقابل پیشبینی است که البته این تصاویر چشمنواز و گاه تلخ و روانفرسا با تدوین مناسب و موسیقی به شدت اثرگذار به ثمر مینشیند، تدوینی که قدر لحظههای به ظاهر بی اهمیت را میداند و از آن در عمق دادن به فضاها استفاده میکند و موسیقی که به خوبی هیجانهای مناسب و یأسهای آدمها را به نمایش میگذارد و با تداعی فضاهای سینمای وسترن هرچه بیشتر به جهان درونی آدمها نزدیک میشود. فیلم از ایدههای طنز آمیز نیز غافل نشده، مثلا لحظهای که خواهرزاده علی عنوان میکند که میخواهد سوارکار اسب شود و همه اسبها را مال خودش میداند. این موقعیت در کنار وضعیتهایی که حتی پدربزرگ علی را درگیر زندگی با اسبها ترسیم میکند، علاوه بر طنزآفرینی نشان میدهد که زندگی با اسب، همه دورههای سنی از کودک چندساله گرفته تا پیرمرد ۷۰ ساله را در برمیگیرد و بهنوعی محدوده دایره و عادتهای یک زندگی را واکاوی میکند. روایت آتلان از این جهت به عنوان یکی از بهترین نمونههای یک دهه اخیر سینمای مستند قابل ارزیابی است که تمام سعیاش را کرده که از هر الگوی مرسومی دوری کند یا دستکم به بهترین شکل ممکن از آنها بهره ببرد؛ نه با لحن فخیمانهای روبرو هستیم، نه اطلاعات شناسنامهای از شخصیتها میدهد و نه کلمه یا جملههای زائد و شعاری دارد و از همه مهمتر در تلخی داستان کسی را مقصر معرفی نمیکند و روایتی مطلقنگر و مغرضانه ندارد. فیلم با یک نریشن کاملاً متناسب با فراز و فرود شخصیتها پیش میرود و آنقدر همه عناصرش درست و حسابشده است که صدای راوی تا ساعتها پس از تماشای فیلم لحن غریبانه مربی را به یاد میآورد. ماجرای عصبیت اسب را میتوان به طور نمادین هم بررسی کرد. علی و دیگران برای معالجه او انواع و اقسام ترفندها را به کار میگیرند اما در انتها مشخص نمیشود که چرا اسب آنقدر مضطرب و عصبی رفتار میکرد؟
مثل انسان سرگشته و عصیانگری که هیچ دوا و درمانی برایش وجود ندارد چون از درون یخزده است که نمود عینی این نکته در صحنهای است که خانواده علی پس از سوم شدن در مسابقه، هنگام دیدن گزارش تلویزیونی آن، طوری درباره مسابقه حرف میزنند که انگار ا ولینبار است یک مسابقه را میبینند و آدمهایش را نمیشناسند، درصورتی که اول شدن برادر علی میتوانست سرنوشت همه آنها را دگرگون کند. درواقع طوری فضای رخوتناک محیط بر آدمها چیره شده که در بحرانیترین شرایط نیز بیتفاوت حرف میزنند و واکنش انفعالی نشان میدهند و اصلاً هنگام حرف زدن، کوچکترین نگاهی به یکدیگر نمیاندازند چون حتی با وجود غیبت اسب در فضای پیرامون آنها در درون خانه، تصویر اسب در تلویزیون نیز چشمان آنها را به تسخیر خود درآورده است. با تکیه بر مجموعه این امتیازهای مثبت روایی و ساختاری میتوان آتلان را به عنوان بهترین مستند سال معرفی کرد و مشتاق فیلمهای بعدی کارگردانش ماند.»