
روبرت صافاریان از پرویز کیمیاوی میگوید :
هرچه از کیمیاوی باید بدانیم، در فیلمهایش متجلی است /اکران «ایران سرای من است» اقدام مثبتی است
هنر و تجربه: آخرین فیلم بلند سینمایی که پرویز کیمیاوی ساخت، بعد از هفده سال بالاخره توسگ گروه هنرو تجربه روی پرده میرود. «ایران سرای من است» سال ۱۳۷۷ در جشنواره فجر به نمایش درآمد و پس از آن به دلیل مشکلاتی در مالکیت فیلم اکران عمومی نشد. حالا بعد از هفده سال سینمادوستان ایرانی و نسل جدید علاقمندان سینما میتوانند یک بار دیگر شاهد فیلمی از پرویز کیمیاوی در سینماها باشند.
روزنامه شرق به همین مناسبت گفتگویی کرده است با روبرت صافاریان منتقد سینما و مترجم که سالها قبل در مدرسه عالی سینما و تلویزیون شاگرد کیمیاوی بوده است و کار او در سینما را پیگیری میکند. پرویز کیمیاوی که برای تحصیل پزشکی به فرانسه فرستاده شده بود در آنجا درس سینما خواند. کیمیاوی در فرانسه با فرخ غفاری آشنا شد و بعد از بازگشت به ایران به عنوان یکی از اعضای گروه مستندسازی غفاری به زادگاهش رفت و فیلمهای مستندی ساخت. غفاری هریک از اعضای گروهش در تلویزیون را به زادگاهش فرستاد و حاصل فیلمهای هنوز ماندگاری مثل «باد جن» ناصر تقوایی در جنوب، «یا ضامن آهو» پرویز کیمیاوی در مشهد و … شد. «پ مثل پلیکان» ، «مغولها»، «باغ سنگی» و«اوکی مستر» از دیگر فیلمهای مهم او بودند هستند. بخشهایی از گفتوگوی صافاریان در زیر میآید.
در شرایط فعلی سینمای ایران، فکر میکنید اکران فیلمی از پرویز کیمیاوی چه اهمیتی خواهد داشت؟
«ایران سرای من است»، آخرین فیلم بلند داستانی است که کیمیاوی در ایران ساخته و در جشنواره فیلم فجر هم نمایش داده شد. نمیدانم چرا این همه مدت خبری از نمایش آن نبود. بههرحال جای خوشحالی دارد که فیلمی از کیمیاوی پس از سالها نمایش داده میشود. ای کاش این فیلم در ابعاد وسیعتری اکران میشد و محدود به گروه «هنروتجربه» نبود.
اگر میانگین کیفی سینما در دهه ۵٠ را بسنجیم، فیلمهای کیمیاوی در کنار فیلمهای دیگر کارگردانانی چون ناصر تقوایی و فریدون گله، چه جایگاهی دارد؟
موج نوی سینمای ایران را در آن سالها، میتوانیم به دو دسته تقسیم کنیم. یکی دستهای که شامل فیلمهای مسعود کیمیایی و فریدون گله و امثال آنها میشد؛ یعنی کارگردانهایی که فیلمهایشان در چارچوب سینمای حرفهای تجاری جا میگرفت، درحالیکه دسته دیگری که کیمیاوی را هم شامل میشد، بیشتر از امکانات تلویزیون بهرهمند بود و تجربیتر کار میکرد. «مغولها» و «پ مثل پلیکان» که فیلمهای اثرگذار کیمیاوی بودند، فیلمهای تحربیای هستند که در سطح متفاوتی نسبت به جریان اصلی سینمای عامهپسند قرار میگیرند. کیمیاوی کلا فیلمی که به نوعی تجاری باشد و نزدیک به جریان اصلی، هرگز نساخته. اتفاقا همین فیلم «ایران سرای من است» او، بیش از همه فیلمهای کیمیاوی برای اکران عمومی و گسترده مناسب است. فیلم «مغولها»ی او وقتی که در سینماکاپری نمایش داده شد، آن قدر از خواست و توقع عموم دور بود که عدهای از تماشاگران، صندلیهای سینما را پاره کردند. «ایران سرای من است»، در قیاس با «مغولها»، برای نمایش عمومی، مناسب است.
همانطور که خودتان هم اشاره کردید برخی از کارگردانهای موج نوی آن سالها، در گیشه هم طرفدارانی داشتند، نظیر کیمیایی و مهرجویی. چرا کارگردانی مثل پرویز کیمیاوی، در بین موج نوییها، در آن سالها کم طرفدار بود و عامه مردم اصلا با سینمای او ارتباط نمیگرفتند؟
این اتفاق طبیعی است. چون فیلمهای او متعلق به سینمایی است که امروز به سینمای تماشاگر خاص مشهور شده. او فیلمسازی نیست که برای عامه مردم سینما رو، فیلم بسازد. پس تا حدودی طبیعی است که یک نفر که فقط برای تفریح سینما میرود، فیلمهای کیمیاوی را دوست نداشته باشد.
مگر اساسا جریان موج نو، متفاوت با ذائقه عموم مردم نیست؟ پس چرا برخی دیگر از فیلمهای این جریان در بین مردم طرفدارانی داشتند؟ مثل کیمیایی با «قیصر»یا مهرجویی با «گاو»…
همه این فیلمسازان سینمایی متفاوت از جریان اصلی آن زمان که به فیلمفارسی مشهور است دارند، اما در این بین متفاوتبودن کیمیایی با متفاوتبودن کیمیاوی خیلی فرق میکند.
کیمیاوی فیلمسازی نیست که برای عامه مردم سینما رو، فیلم بسازد. پس تا حدودی طبیعی است که یک نفر که فقط برای تفریح سینما میرود، فیلمهای کیمیاوی را دوست نداشته باشد
چه فرقی؟
مثلا «قیصر» به لحاظ زبانی که به کار میگیرد و بازی بازیگرها، شبیه همان فیلمهای تجاری است. تفاوت این فیلم، با جریان اصلی این است که «قیصر» از نظر مضمون لحنی تلخ دارد و برای نخستینبار ضدقهرمان را به سینما میآورد، چیزی که تا قبل از آن باب نبود. این فیلم از این منظر، فاصلهای ١٨٠درجهای با «گنج قارون» دارد، که همان سالها ساخته شده بود. درحالیکه زبان کیمیاوی در فیلمی مثل «مغولها» پر است از نمادهایی که برای عموم مردم قابلدرک نیستند و یک سینمای تجربی است که بیشتر به مذاق سینمادوستان حرفهای و دانشجویان سینما خوش میآید. کیمیاوی درسخوانده سینماست درحالیکه کیمیایی در قالب سینمای تجاری بالا آمده و در همان سیستم کار میکند. مثلا با استودیو «میثاقیه» همکاری دارد، درحالیکه کیمیاوی با تلویزیون کار میکند.
…منتقدان میگویند شاخصترین اثر کیمیاوی «مغولها»ست. شما چه فکر میکنید؟
با این توضیح که هیچکدام از فیلمهایی را که کیمیاوی در فرانسه ساخته، ندیدهام، باید بگویم برای من هم «مغولها» شاخصترین فیلم اوست و بعد از آن «پ مثل پلیکان» را دوست دارم و «یا ضامن آهو» که درباره حرم امام رضا (ع) است. آن سالها که این فیلمها ساخته شد، ما دانشجوی سینما بودیم و این نوع فیلمها برایمان تازگی داشتند. در ضمن، من در مدرسه عالی تلویزیون و سینما شاگرد کیمیاوی بودم و اینگونه است که در همه این سالها، خودش و فیلمهایش برای ما توأم با نوستالژی بوده است.
شما که با کیمیاوی ارتباط نزدیکتری نسبت به یک مخاطب صرف فیلمهایش داشتید و سر کلاسهای او نشستید، بگویید او را بهلحاظ تئوریک و سواد سینمایی چطور دیدید؟
هرچه از کیمیاوی باید بدانیم، در فیلمهای او متجلی است. چون فیلمهای او، فیلمهای خوبی بودند، او درس سینما هم میداد، نه اینکه چون نظریهپرداز بود، درس بدهد. میبینید که در تمام این سالها، او هرگز چیز زیادی ننوشته و مصاحبههای مفصلی هم ندارد و همین نشان میدهد که فیلمهایش مهمترین شیوه او برای ابراز نگاهش به سینماست.
فیلم «ایران سرای من است» او را چطور فیلمی میدانید؟
من این فیلم را، یک بار ١٧ سال پیش، هنگام اکرانش در جشنواره فجر دیدم و بهنظرم فیلم خوبی بود. بهویژه که خود کیمیاوی هم آدم طنازی است و این ویژگی طنازشاش در این فیلم خیلی خوب درآمده است.
اقدام هنر و تجربه برای نمایش فیلمهای سینمای موج نو نظیر گاو و… را چطور ارزیابی میکنید؟
به نظرم کلیه کسانی که این فیلمها را باید میدیدند، یعنی دنبالکنندگان جدی سینما و دانشجویان، حتما پیش از اکران هنر و تجربه آنها را دیدهاند. البته شاید این نمایشها، برای آشنایی جوانترها با سینمای سالهای پیش ایران، خوب باشد. در واقع اینکه بهواسطه این اکران مجدد، این فیلمها دوباره مطرح میشوند، اقدامی مثبت است و بهانهای میشود برای طرح دوباره این فیلمها.