
ماهنامه هنروتجربه – سید محمد بهشتی: با توجه به ویژگیهای منحصربهفرد دفاع مقدس، وقتی دوستان میرفتند و خط مقدم را میدیدند، شرایط برای فیلم ساختن آنها متفاوت بود. یعنی میخواهم بگویم فرق بسیاری است بین اینکه شما از فضایی که میبینی و حس میکنی حرف بزنی یا آن الگویی که مثلا از جنگهای اول و دوم در ذهن داری. آنهایی که برای فیلم سازی به جبهه میرفتند معمولا ناکام برمیگشتند، چرا که که تصویرِ واقعیِ جبههها با پیشفرضی که در اندیشه آنان بود بسیار تفاوت داشت. اینهایی که میخواستند از بیان سینمایی قبلی پیروی کنند، فیلمشان هیچ ربطی به آنچه در واقعیت بود نداشت. مثل فیلم «عقابها» که جنگی بود اما با زبان سینمای جنگی آمریکایی.
از این طرف تلاش بسیار جدیای توسط فیلمسازان جوان ما در زمان دفاع مقدس انجام میشد. این تلاش در ابتدا بسیار محتاطانه بود. یادم هست اولین فیلمی که به فضای واقعی نزدیک میشد، یک اثر کوتاه از آقای پوراحمد بود به نام «باران»، که پرسوناژ و فضا واقعی بود و ماجراهای مابهازای خارجی داشتند و دقیقا مصداق سینمای تجربی بود. اما از اولین فیلمهای بلندی که حقیقت را درباره دفاع مقدس بیان میکردند، همین فیلم «دیدهبان» بود. دلیلش هم این بود که سازنده، بیشتر از آنکه خودش را مقید قواعد سینمایی بداند، متعهد به آن چیزی میدانست که در جبههها میگذشت. معیار و سنجهاش آن چیزی بود که در جبههها جریان داشت. خود حاتمیکیا آشنا با واقعیات جنگ بود و در عین حال کسی هم بود که همیشه در حال تلاش برای شناخت خود سینما بود. به نظر من این شجاعت سینماگران از شهامت خود رزمندهها کم نداشت. سازنده فیلمهایی مثل «دیدهبان» و «مهاجر»، یا رسول ملاقلیپورِ مرحوم، سرباز واقعی بودند. ساخت این فیلمها درست مثل شرکت در یک عملیات نظامی بود. گاهی هم شجاعت مورد نیاز برای ورود به چنین کاری بیشتر از حضور در صحنه جنگی بود که گاهی خیلی چیزهایش تصادفی بود.
در سینما اما اینطور نبود. فیلمسازان با هنر و حساب و کتاب سروکار داشتند و این خودش اصلا کم از خود جبههها نداشت. از این جهت من فکر میکنم که با حالوهوای آن روزهای کشور، کار بسیار ارزندهای در حوزه ساخت فیلمهایی مثل «دیدهبان» در شرف اتفاق بود. «دیدهبان» یکی از مصادیق بارز آن تجربه سینماییای است که فقط در شرایط دفاع مقدس میتوانست وجود داشته باشد. خود این فیلم راه را، هم برای کارهای بعدی همین حوزه جنگ باز کرد و هم برای خود ابراهیم حاتمیکیا جرقهای بزرگ بود. بعد از این فیلم و همجریانهای آن، زبان سینمایی جدیدی برای فیلمهای دفاع مقدس متولد شد. برای سینمایی که فیلمهایش در فضاهای خیالی اتفاق میافتادند، چنین فیلمی یک فتح باب بسیار ارزشمند محسوب میشد که بعدها هم در خیلی فیلمها نوعی گرتهبرداری از این سینما قابل رصد است.
نسل جدید ما در زمان ساخت این فیلمها حتی هنوز متولد نشده بودند. فیلمهای این جنس، عمر بسیار طولانیای دارند. «دیدهبان»، «باشو»، «مهاجر»، «نیاز»، «خانه دوست کجاست» و… از این دسته فیلمها هستند. من معتقدم پنجاه یا صد سال بعد هم میشود این فیلمها را دید. به این شرط که سینمای «هنر و تجربه» تنها به این یک مورد اکتفا نکند. برای مثال «ناخدا خورشید»، «کشتی آنجلیکا»، «شیر سنگی»، «جادههای سرد» و فیلمهایی از این دست میتوانند فرصت خوبی برای اکران در سینمای «هنر و تجربه» داشته باشند. فیلمهایی زیادی از این دست هستند که اگر الان هم نمایش داده شوند دیدنی هستند. خصوصا اینکه خاصیت دیگر این فیلمها این است که ارزشهای حقیقی سینمای ایران را به یاد همه میآورد. ارزشهایی که دارد از ذهن خیلیها میرود.
من فکر میکنم سینمای «هنر و تجربه» و این فضایی که تحت این عنوان باز شد، مکمل کل سینمای ایران است. بالاخره این فیلمها همانهایی هستند که در کشاکش نمایش و رقابت با باقی فیلمها ممکن است که مشمول نوعی غفلت شوند. باید قبول کنیم که تماشاچیهای بسیاری هم دارند که نشان میدهد اگر این فضا وجود نداشته باشد، خیلیها زیان میکنند.