
گیلرمو آریاگا توصیههایی برای نویسندگی میدهد
قصهگویی خطی غیر طبیعی است / هیچ اهمیتی به کارگردان نمیدهم
هنر و تجربه – امیر محقق: گیلرمو آریاگا نویسنده و تهیه کننده بنام مکزیکی اولین بار برای نویسندگی «عشق سگی» ساخته الخاندرو ایناریتو که در بخش هفته منتقدین جشنواره کن به نمایش درآمد شناخته شد. فیلمی که اولین قسمت از سه گانهای بود که بعدها با «بابل» و «۲۱ گرم» با همکاری ایناریتو ادامه پیدا کرد و آریاگا را به عنوان نویسندهای صاحبسبک که داستانهای غیرخطی با چندین شخصیت را به رشته تحریر درمیآورد شناساند. «دشت سوزان» نام اولین فیلم او در مقام کارگردان است که با حضور چارلایز ترون و کیم بسینگر است که در سال ۲۰۰۸ ساخته شد. او در مورد سبک نویسندگی و نگاهش به امر داستان نویسی مصاحبهای با نشریه ورایتی انجام داده است
درست است که شما از کلمه «فیلمنامهنویس» (screenwriter) خوشتان نمیآید؟
نه با معادل این کلمه در زبان اسپانیایی مشکل دارم. «فیلمنامه نویس» (screenwriter) اصطلاح صحیحی در زبان انگلیسی است چون بیانگر این است که شما برای پرده سینما مینویسید. اما کلمه معادل آن در اسپانیایی «guionista»، به معنای طرح و برنامه کار است. یعنی اثر سینمایی را در آن خلق نکردید و تنها بخش کوچکی از فیلم هستید. به همین دلیل مشکلی با کلمه فیلمنامه ندارم. اما در زبان اسپانیایی من در تولید یک فیلم در حقیقت تنها به عنوان یک راهنما عمل میکنم.
در مسترکلاسهای خود اصلیترین توصیهای که برای فیلمنامهنویسی دارید چیست؟
میگویم اولین قانون در سینما این است که هیچ قانونی وجود ندارد. اولین چیزی که همه در سمینارها میگویند این است که باید از این قوانین پیروی کنید. چنین چیزی نیست. ابداً چنین چیزی نیست. یک فرآیند خلاقانه در بین است. سینما هنوز جوان است و ما هنوز داریم زبان سینما را پیدا میکنیم. یک رسانه ۱۰۰ ساله روبروی ماست که باید زبان آن را پیدا کنیم.
با ورود فیلمسازی دیجیتال، آیا چیزی تغییر کرده است؟
فکر نمیکنم. به خودم قول دادم که هیچ وقت دیجیتال فیلمبرداری نکنم اما این کار را مواقعی انجام دادهام. اما عادتهایم تغییری نکردهاند. فکر نمیکنم سادهتر باشد. شاید کار با دوربین کوچکتر ساده باشد اما اگر فیلم سینمایی میسازید اوضاع تفاوتی نمیکند. حتی کار، به خاطر نورپردازی خاصی که باید برای دیجیتال انجام داد کمی سختتر هم هست. چون دیجیتال هنوز کیفیت فیلم را ندارد. باید در استفاده از لنزها و به کارگیری نور بسیار مراقب باشید.
نحوه کار خودتان را چگونه توضیح میدهید؟
من کارهایی میکنم که هرگز به من یاد داده نشده بود.برای مثال، من برای خودم یادداشت نمینویسم. از پایان کار اطلاعی ندارم. بک گراندی از کاراکترها ندارم. اصلا تحقیق نمیکنم. خیلی از نویسندهها فکر میکنند بدون در ذهن داشتن پایان، نمیتوان حتی یک کلمه نوشت ، اما اینطور نیست. محتوا مهم است. اینکه چطور میخواهید با محتوا کلنجار بروید. محتوا است که قالب و فرم را میسازد نه برعکس. برخی از منتقدین از من میپرسند چرا طبیعی نمینویسم اما قصه گویی خطی است که غیرطبیعی است.در زندگی روزانه هم ما هیچ وقت قصه خطی تعریف نمیکنیم. عقب و جلو میرویم.
خیلی از نویسندهها فکر میکنند بدون در ذهن داشتن پایان، نمیتوان حتی یک کلمه نوشت، اما اینطور نیست. محتوا مهم است. اینکه چطور میخواهید با محتوا کلنجار بروید. محتوا است که قالب و فرم را میسازد نه برعکس
پس به قوانین اعتقادی ندارید؟
شخصاً نه. دوست دارم داستان تا جایی که میتواند آزاد باشد چون در طول آن باید به کشف و شهود بپردازید. نمیتوان مطمئن حرف زد.اما گرایش داشتن به چیزی برای یک نویسنده مهمتر است. خیلیها در این بین گم میشوند. نوشتن، ساماندهی به یک دنیاست. من خودم میتوانم در لندن بدون داشتن نقشه بیرون بروم و دقیقاً هم بدانم که کجا هستم. اما همه اینطوری نیستند.
برای پروژهای که میدانید خودتان قرار است کارگردانی کنید به شکل متفاوتی مینویسید؟
نه. من نه به کارگردان، نه به تهیه کننده و نه حتی به خودم هم تعهد ندارم. من به داستان تعهد دارم. من قسمتی از فیلم اپیزودیک «کلماتی با خداوند» را نوشتم که هم آن را تهیه کردم و هم کارگردانی و همزمانی این چند کار خیلی سخت بود. اما به عنوان نویسنده هیچ اهمیتی به کارگردان نمیدهم. حتی اگر کارگردان خودم باشم.
حدود یک دهه است که کارگردانی یک فیلم بلند را انجام ندادهاید. دلیلش چیست؟
داشتم یک رمان مینوشتم. به همین دلیل. نمیتوانم چند تا کار را با هم انجام دهم. تمرکزم را روی آن گذاشتم و دارم تمامش میکنم. فکر نمیکردم اینقدر طول بکشد. ۷۰۰ صفحه شده است. در مورد یک نوجوان مکزیکی در دهه ۶۰ میلادی است. بخشی از زندگی و تجربیاتم در این قصه آمده است. اما خودزندگینامه نیست. مثل «عشق سگی» که شبیه به تجربیاتم است اما زندگی نامه من نیست.