
ماهنامه هنروتجربه – کیومرث پوراحمد: به ندرت فیلمی از داوودنژاد هست که دوست نداشته باشم ولی اگر بخواهم فیلمهایی را که فورا به ذهنم میرسد اسم ببرم، اول فیلم «نیاز» است که از آثار ماندگار سینمای ایران است و آغازی است برای خود داوودنژاد بعد از سکوتی چندساله و بعد دو فیلم دیگرش که به لحاظ روایت، شباهتهایی به هم دارند و من در هر دوی این فیلمها افتخار همکاری با داوودنژاد را داشتم؛ «مصائب شیرین» و «کلاس هنرپیشگی». اما بلافاصله یادم آمد که فیلم «مرهم» را هم خیلی دوست دارم. «بچههای بد» را هم دوست دارم و… گفتم که کمتر فیلمی از داوودنژاد هست که دوست نداشته باشم. اصلیترین شاخصه آثار علیرضا این است که تلاش میکند سینما را به اصل زندگی نزدیک کند. شما ببینید فیلم «کلاس هنرپیشگی» چقدر سرشار از انرژی و زندگی و عشق و کمال و چه و چه است. یعنی اصلا من در سینمای ایران واقعا کمتر فیلمی را سراغ دارم که این همه زندگی واقعی در آن جریان داشته باشد. و طبعا این ویژگی بر همۀ عناصر فیلم تأثیر میگذارد؛ از دکوپاژ گرفته تا قاببندی و بازیگری و طراحی صحنه و خلاصه همه عناصر و واقعا سینمای سانسورزده، مفلوک، تصنعی، قلابی، آبکی ما (منظورم جریان غالب در سینماست و الا ما هر سال آثار ارزشمند و افتخارآفرینی در سینما داریم) به این هوای تازه، به این طراوتی که از زندگی به سینما دمیده میشود، به این نوگراییهای جسورانه و تجربهگراییهای سودمند، سخت محتاج است. آثاری مثل آثار داوودنژاد است که میتواند بر بدنه سینمای ایران هم تأثیر بگذارد، چون داوودنژاد در عین تجربهگرایی و روی آوردن به مضامین و پرداختهای بکر و باطراوت، هیچگاه به تماشاگر بیتوجه نبوده است. اساسا تفکر داوودنژاد این است که دولت باید پایش را از سینما کنار بکشد و اجازه بدهد یک بدهبستان طبیعی و دوطرفه سالم بین سینماگر و مردم برقرار شود. داوودنژاد معتقد است سینما هیچ نیازی به کمک دولت ندارد به شرط آن که دولت مزاحمتهای آزاردهنده هم نداشته باشد. سینما باید از طریق پول مردم خودکفا باشد و سینمای رانتی و حمایتی، عاقبتش همین است که میبینید. البته در ابتدای کار در دوره آقای بهشتی، آن سینمای حمایتی و نظارتی شاید لازم بود تا این نوزاد که از سرگیجه انقلاب تازه پا بیرون نهاده بود و نمیدانست چه باید بکند و به کدام سمت و سو برود، راهش را پیدا کند. آن دوره سپری شد ولی متأسفانه خشت اول کج نهاده شد. یعنی این که اهالی سینما و هنر همه و همه یک مشت آدم عقب افتادهاند که به بیراهه میروند و باید ارشاد بشوند.
به گمانم تا همینجا هم گروه «هنر و تجربه» جایگاهش را پیدا کرده و من افق روشنی را برای این گروه میبینم. تازه یک سال از تولد این گروه میگذرد. اگر دلالصفتها که با هر مقوله فرهنگی سر ستیز دارند و میگویند «از این قرتی بازیها خوششان نمیآید!» چوب لای چرخش نگذارند
اما اگر بخواهم درباره فیلم «روغن مار» و همینطور پیشبینی استقبال از آن بگویم، به نظرم واقعا قابل پیشبینی نیست. البته در سینمای آمریکا هم با همه محاسبات دقیقی که دارند بسیار اتفاق میافتد که محاسبات درست از آب درنمیآید و فیلمی که به نظر میرسیده باید فروش بالایی داشته باشد، شکست خورده. یادم هست فیلمی بود به اسم «دنیای آب» از این اکشنهای در پیتی که قاعدتا باید فروش بالایی میداشت، ولی فیلم شکست خورد. البته آنجا بلدند از آب هم کره بگیرند. توی یکی از دکورهای فیلم در یونیورسال استودیو چندهزار صندلی چیده بودند و هر بیست دقیقه یک بار این محوطه خالی و پر میشد، بلیتش هم ده دلار بود. مردم جمع میشدند و بیست دقیقه اکشن زنده میدیدند. قاعدتا باید با فروش همین نمایش اکشن زنده فیلم به سود هم رسیده باشد. اما در کشور ما که سالهاست هر روز و هرساعتش «برهۀ حساس» است با کرامالکاتبین است که فیلمی بفروشد یا نه.
من نصف فیلم را دیدهام. درواقع زمانی دیدم که علیرضا نصفش را ساخته بود و هنوز دنبالهاش را نساخته بود، بعدهم که فیلم آماده شد متاسفانه تهران نبودم که ببینم. حالا توی سینما میبینم. ولی هوشنگ گلمکانی که نظرش را قبول دارم میگفت داودنژاد در این فیلم، تجربه جالب و جذابی کرده است. و من اضافه میکنم که اصولا داوودنژاد ویژگی درخشانش این است که در سن بعد ازشصت سالگی همچنان در هر فیلمش تجربه میکند. و این واقعا جسارت میخواهد و یک روحیه عصیانزده. عصیان به معنای مثبت و پویندهاش. داوودنژاد همیشه این روحیه را داشته است و هرگز دست از تجربهگرایی برنداشته است. ای کاش بعضی از فیلمسازان دیگر هم که دائم خودشان را تکرار میکنند از علیرضا که بابابزرگ شده یاد بگیرند و از تجربهگرایی نهراسند.
اما با اینکه فیلم را کامل ندیدهام باید بگویم که نفس تجربهگرایی کاری جذاب است و طبعا هر تجربه تازهای جایگاه خودش را دارد. به گمانم جایگاه هر تجربهای بعد از گذر زمان مشخص میشود.
اصولا تشکیل گروه «هنر و تجربه» یک نیاز مبرم بود برای سینمایی که هرسال گروهی جوان تازهنفس میتوانند بلیت ورودیاش را به دست بیاوردند و هرکدام به اندازه استعدادشان میمانند. یکی ممکن است با یک فیلم حضورش تمام بشود و برود پی کارش و یکی هم مثل مجید برزگر یا شهرام مکری پر واضح است که با این ورود درخشان، جای پای محکمی پیدا کردهاند و ماندگارند برای همیشه.
به گمانم تا همینجا هم گروه «هنر و تجربه» جایگاهش را پیدا کرده و تماشاگرش را هم پید اکرده و من افق روشنی را برای این گروه میبینم. تازه یک سال از تولد این گروه میگذرد. اگر دلالصفتها که با هر مقوله فرهنگی سر ستیز دارند و میگویند «از این قرتی بازیها خوششان نمیآید!» چوب لای چرخش نگذارند و بگذارند به راهش ادامه بدهد مسلما در سالهای بعد، هم جایگاه مستحکمتری خواهد یافت هم مخاطبین بیشتری.
همۀ فیلمسازان موفق، هم به سینما اعتبار دادهاند هم از سینما اعتبار گرفتهاند. این شامل گروه «هنرو تجربه» هم میشود. وقتی بابابزرگ خوشفکر تازهنفسی مثل علیرضا داوودنژاد، فیلمش را به گروه «هنر و تجربه» میسپارد، یک بدهبستان برد برد است. هم گروه «هنر و تجربه» میتواند افتخار کند که فیلم یک فیلمساز استخوان خرد کرده معتبر را نشان میدهد، هم داوودنژاد میتواند افتخارکند که هنوز آنقدر جوان و خوشفکر است که فیلمش به گروه «هنر و تجربه» راه پیدا کرده و میان فیلمهای دوستانی که به سنوسال، از فرزندان داوودنژاد خُردترند، نشان داده میشود.
درواقع این سینماگران قدیمی هستند که باید آمادگی ورود به عرصه «هنر و تجربه» را داشته باشند، کما این که الان داوودنژاد وارد شده است و قبلا هم استاد مهرجویی و کیارستمی.