گفتوگو با یلدا جبلی کارگردان «داره صبح میشه» (بخش دوم)
خروجی هنروتجربه باید فیلمهایی جسور،جذاب،استاندارد و با نگاهی نو باشد
هنر و تجربه – امیر محقق: در بخش اول این گفت وگو یلدا جبلی از چگونگی ساخت اولین فیلم بلندش داره صبح می شه، برایمان گفت و از علاقهاش به سینمای قصهگو. در بخش دوم مصاحبه اما بیشتر صحبتهایمان درباره سینمای تجربی، ظرفیت سینمای ایران برای تجربهگرایی بود. او همچنین پیشنهادهایی را برای تثبیت گروه هنر و تجربه به عنوان جریانی برای تغییر سلیقه مخاطب، و فیلمساز در نگاهش به فیلمسازی مطرح کرد. جبلی اعتقاد دارد هنر و تجربه به فیلمسازان جرأت طی کردن راههای جدید را میدهد اما امیدوار است جریانی با عنوان فیلمسازی برای هنر و تجربه به راه نیافتد چون خالق اثر را محدود میکند.
به نظر میرسد، در مرحله نوشتن فیلمنامه خوب با آن کلنجار میروید و در مرحله فیلمبرداری، فقط طبق فیلمنامه پیش میروید. درست است؟
نگارش فیلمنامه، مهمترین بخش ساخت یک فیلم است و چه خوب که آنقدر فیلمنامه محکمی وجود داشته باشد که سر صحنه فقط به آن اتکا کنید. ولی در صورتی که اینگونه نباشد، فیلمنامه در مرحله ساخت تغییراتی در جهت بهتر شدن میکند . مثلاً دورخوانی، بعضی اوقات در دیالوگنویسی یک فیلمنامه تغییرات اساسی ایجاد میکند. چون نوع بازی، دیالوگ گفتن و اکت بازیگر میتواند خیلی تأثیرگذار باشد. یک وقتهایی بازیگر باید عین به عین دیالوگها را بگوید تا فیلمنامهای که نوشتهای دربیاید. یک وقتهای بازیگری را میآوری که به جای سه جمله فیلمنامه فقط کافی است، نگاه کند.
یک عاشقانه خوب بین بابک کریمی(علی) و فریبا جدیکار(مهری) در فیلم وجود دارد که زندگی دوم مرد است. حین دیدن فیلم سوالی ذهنم را قلقلک میداد که چرا بعد از گذشت این همه سال، آن هم با وجود آلزایمر زن قصه (مهری) و شرایط بدون کنترلی که دارد، باید یاد ماهبانو بیفتد و مدام اسم او را تکرار کند؟
آلزایمر این گونه است که گاهی تو را برمیگرداند به یک دورهای در گذشته. ماه بانو خیلی برای مهری اهمیت دارد. مهری همیشه در جایی از ذهنش فکر میکرده که شوهرش در گذشته عشقی داشته که او را گذاشته و رفته. یعنی نگرانیای که الان به شکل آلزایمر خودش را بیرون میریزد در جوانی وجود داشته که حالا او را به گذشته ارجاع میدهد. این نگرانی که ممکن بوده در سالهای اول زندگی مشترکشان ماه بانو دوباره برگردد و چه تضمینی وجود داشته که علی دوباره برنگرد سراغ عشق قبلیاش.
در این فیلم ما ایرج شهزادی صدابردار و صداگذار را به عنوان بازیگر و فردین خلعتبری آهنگساز را در مقام طراح صحنه میبینیم. چطور به این انتخابها رسیدید؟
البته فردین خلعتبری جدای از طرح صحنه درواقع تهیه کننده و سرمایهگذار کار هم بود ، و البته آهنگساز …من و فردین خلعتبری فارغ از نسبتمان با هم، بسیار سر کار دقیق و سخت گیر هستیم و البته با وسواس ….اما در رابطه با انتخاب او به عنوان طراح صحنه، با توجه به شناخت خوب فردین از من و سلیقهام و اینکه از ابتدای نگارش فیلمنامه در گیر قصه و جزییات آن بود و به شدت با نگاه من به کاراکترها و فضای قصه همخوانی داشت ، این همکاری شکل گرفت. به جز این قبل تر از داره صبح میشه هم کارهایی در زمینه طراحی البته بیرون از فضای سینِما، از فردین دیده بودم. پس با اطمینان این انتخاب را کردم. الان هم خدا را شکر طراحی صحنه جزء مواردی از فیلم است که نه تنها من بلکه مخاطب هم از آن حس خیلی خوبی میگیرد. در مورد آقای شهزادی هم باید بگویم که اصولا دوست دارم ،سراغ بازیگرانی بروم که گزیده کارهستند و توانایی بازیگری خوبی دارند. برای نقش کوتاه، ترجیح میدهم از دوستان و همکاران سینمایی که بازیگر (البته به عنوان شغل ) نیستند، بازی بگیرم تا انتخاب یک نابازیگر غیر سینمایی یا یک بازیگر مثلاً درجه دو یا سه. ایرج شهزادی با اینکه قبلا سابقه بازیگری داشت اما بازیاش را ندیده بودم. روزی که برای صحبت قرار گذاشتیم، او فیلمنامه را خوانده بود و درک خیلی درستی از قصه و کاراکتر بهروز داشت، در همان جلسه احساس کردم، ایرج شهزادی برای بهروز مناسب است.جلسه طولانی شد ولی صحبتهای همان جلسه اول حضور ایرج شهزادی را در قصه قطعی کرد. در کار هم که پیش رفتیم، جدای از مناسب بودن این انتخاب به این نتیجه رسیدم که ایرج شهزادی کنار حرفه اصلیاش در سینِما بازیگر بسیار خوبی هم هست.
اگر یک فیلمساز پویا باشد و با دنیای اطرافش ارتباط داشته باشد قطعا در فیلم دهماش نیز چیز جدیدی برای تجربه کردن دارد، حتی کنار داستانی محکم و جذاب هم این تجربه کردن اتفاق میافتد.
معمولا تجربهگرایی را در سینمای ایران با ضد قصه بودن اثر مترادف میدانند، دراین زمینه شما چه نظزی دارید؟
در بیشتر موارد فیلمی که خارج از چارچوب داستانگویی کلاسیک است به طرف تجربه گرایی در ساخت میرود . اما به نظرم با داستانگویی هم میتوان تجربه کرد. فیلمی مثل «قصههای وحشی» پنج قصه متفاوت از هم را با دست گذاشتن روی یک نقطه ثابت از روان تماشاگر تعریف میکند و عملاً دست به تجربه میزند. به نظرم ضدقصه حرکت کردن به اجبار میطلبد که وارد یک تجربه جدید بشوی. وقتی میخواهی ضد قصه حرکت کنی، پس باید نکته جدیدی برای ارائه کردن داشته باشی. به هر حال تماشاگری که قرار نیست در قصه ای همراه فیلمساز شود در کمترین شکل، توقع دارد در تجربهای جدید او را همراهی کند ،ولی در کل معتقدم اگر یک فیلمساز پویا باشد و با دنیای اطرافش ارتباط داشته باشد قطعا در فیلم دهماش نیز چیز جدیدی برای تجربه کردن دارد، حتی کنار داستانی محکم و جذاب هم این تجربه کردن اتفاق میافتد.
قبلاً گفتهاید که فیلم را بدون ریالی حمایت دولتی و به معنای واقعی کلمه مستقل ساختهاید. این اتفاق لطمهای به کار نزد؟ به همه چیزهایی که میخواستید رسیدید؟
قطعاً تولید شخصی یک فیلم سختیهای مضاعفی را برای فیلمساز دارد ، وقتی تو به عنوان کارگردان و نویسنده، آن هم با تجربه کمتر و در فیلم اول درگیر مسائل مالی باشی، به هر حال این ماجرا بخشی از انرژی و تمرکزی که میتواند صرف کار شود را میگیرد. البته در داره صبح می شه ،فردین خلعتبری که سرمایه گذار کار بود و البته به نوعی هم تهیه کننده، به همراه تیم تولید خیلی خوبمان مریم بهاری مدیرتولید و آرش جبلی دستیار تهیه کننده، تمام تلاششان را کردند تا داره صبح می شه با شرایطی کاملاً حرفهای مسیر ساخت را طی کند و این سختیها به حداقل برسند. البته الان اکثریت نسل جدید سینما دارد اینگونه فیلم میسازد. وام فیلم اولی که تا سالها اندکی امنیت ذهنی برای فیلمساز اول بود ، از من و فیلمسازان همدورهام دریغ شد. اگرچه وام اندک نمیتوانست تمام بار یک فیلم را به دوش بکشد ولی در آغاز کار حداقل امنیت فکری را به فیلمساز میداد. همین وام اول بود که در دورهای باعث شد خیلی از تهیه کنندههای حرفهای راغب به تهیه فیلم اول باشند ، چون نصف یا یک سوم سرمایه را با فیلم اول از ابتدا داشتند، لااقل کاش حمایت از فیلمسازها محفوظ میماند به گونهای که اگر فیلمسازی سر فیلم اولش حمایت نمیشد سر فیلم دوم یا سوم این حق برایش محفوظ میماند.
همکاریتان با سمیه تاجیک چگونه بود؟ قلم کدامیک در نوشتن «داره صبح میشه» به دیگری چربیده است؟
در اپیزودی بوده که قلم او بیشتر بوده و در اپیزودی هم قلم من. مثلاً اپیزود لیلا و امیر از ابتدای طرح، شخصیتهایش برای من خیلی ملموس بودند، به همین نسبت نوشتنش برایم خیلی راحت بود. ولی در قصهای دیگر شاید نه و قطعاً آنجا سمیه بود که به عنوان فیلمنامهنویس حرفهای فارغ از ارتباطش یا دغدغهاش وارد میشد و قصه را پیش میبرد . به هر حال وقتی دو نفر روی یک قصه کار میکنند، گاهی خیلی حد و مرز درصدی برای میزان سهم یا انرژی که روی کار گذاشتند، نمیتوان تعیین کرد. من با سمیه تاجیک هم تا به امروز در کارهای مختلف به تناسب قصه پیش رفتیم، گاهی من سیناپس کامل به او دادم و او فیلمنامه را پیش برده و من در آخر به جهت کارگردان بودن کار را از فیلتر ذهن و سلیقه خودم گذراندم ، گاهی هم او طرحی داده با هم پیش رفتیم.
سینمای ایران چقدر ظرفیت برای تجربهگرایی دارد؟
سینمای ایران (مکث میکند)….راستش به نظرم روز به روز فاصله و شکاف بین سینمای ایران و سینمای دنیا بیشتر میشود .البته از نظر قصه جذاب و پرداخت میگویم نه از نظر تکنیک و دسترسی به ابزار ساخت. یک زمانی فیلمهای خوب بیشتر بود ، فیلمهایی مثل «شوکران»، «قرمز»، «هامون»، «لیلا» و «پری» و… تقریباً اگر همسطح فیلمهای خوب خارجی دوران خودشان هم نبودند، لااقل از منظر تعریف یک قصه جذاب خیلی هم کم نداشتند ، اما الان این اتفاق در مواردی کم و در فیلم فیلمسازانی که بسیار استثنا هستند میافتد. شاید عدم امنیت و محدودیت یا هزار جور فشاری که روی فیلمساز هست دلیل آن باشد. شاید اقتصاد بیمار سینِما ، شاید اعمال سلیقه هایی که به فراخور دورههای مختلف در شوراهای نظارتی اتفاق افتاده اینقدر ما را در قصه گفتن ضعیف و کم جسارت کرده ، دلیل اصلیاش باشد. به هر حال من کارشناس این ماجرا نیستم ، فقط از چیزی حرف میزنم که یا خودم درگیرش بودم و یا در همکاران نزدیک دیدهام. خیلی مواقع یک کارگردان چند سال دنبال گرفتن مجوزش میدود و وقتی به او مجوز داده میشود که دیگر خسته است و حوصله همه چیز را دارد جز ساخت آن فیلم. خیلی مواقع میخواهی در مورد تجربه اجتماعیات فیلم بسازی اما نمیتوانی. خیلی مواقع محدودیتها جلوی تجربه کردن را میگیرد. خیلی اوقات مجوز هست و سرمایه نیست، قطعاً فیلمسازی هر جایی از دنیا، قواعد و محدویت و سختیهای خودش را در یک حد دارد ولی اینجا مساله فراتر رفتن از یک حد است.
هنر و تجربه باید چه کار بکند تا خودش را تثبیت کند؟ میخواهم جوابتان چیزی به غیر از انتخاب فیلم خوب باشد.
به هرحال من هم مجبورم اول به این جواب کلیشهای اشاره کنم که قطعاً انتخاب فیلم خوب برای نمایش، احترام به مخاطبی است که با احترام و تفکر با تجربههای ما همراه میشود ، ولی بعد تبلیغ. باید از تیزرها و بیلبوردها بهره بگیرد، باید از جریان تبلیغاتی و جدی سینِما بهره بگیرد. باید فیلمهایش را در سطح وسیعتری معرفی کند.البته من از محدودیتها و برنامههای جریان تصمیم گیرنده هنر و تجربه اطلاعی ندارم، شاید آنها برنامه و نگاهشان جور دیگری است و یا در جاهایی دستشان بسته است. دنبال نقد یا اینکه بگویم چکار باید کرد یا نکرد نیستم، فقط نظرم را میگویم و اینکه دوست دارم هنرو تجربه به جریانی قدرتمند تبدیل شود. فیلمهای بسیاری در این گروه، میتوانند مخاطب از نوع دیگر را هم به سینما بکشانند و باید این فرصت را در اختیارشان گذاشت. اینگونه میتوان مخاطبی که از سینما قهر کرده و فیلمهای مطلوبش را در سینما نمیبیند، دوباره با سینما آشتی داد. و شاید حتی در این مسیر است که میشود در بسیاری از مخاطبان تغییر ذائقه ایجادکرد.
فکر میکنید با ادامه فعالیت هنر و تجربه آیا جریانی به نام فیلمسازی هنر و تجربه به راه میافتد؟ یا اینکه فیلمسازها بیشتر جرأت تجربه کردن پیدا کنند؟
امیدوارم اتفاق اول رخ ندهد اما اینکه هنر و تجربه باب این را باز کند که تو به عنوان فیلم ساز جسارت بیشتری پیدا بکنی، این خوب است. اما اگر فیلمسازی فقط برای این گروه فیلم بسازد،شرایط همانند آن دورهای میشود که فیلمهای جشنوارهای پیدا شده بودند؛ یک عده برای جشنواره فیلم میساختند و یک عده هم برای سینمای بدنه . حالا فکر کن یک عده برای گروه هنر تجربه فیلم بسازند و خودشان را در این دایره محدود کنند که مخاطب هنر و تجربه با من در هر تجربه جدیدی شریک میشود. این در طولانی مدت به نظرم خیلی اتفاق خوبی نخواهد بود.به نظرم این مخاطبی که این روزها در تجربههای ما در هنر و تجربه شریک میشود و ما را همراهی میکند، بیشتر از هر مخاطبی، لیاقت تماشای فیلمهایی استاندارد، با قصهای جذاب و تجربهای بکر را دارد و این نکتهای است که فیلمساز نباید فراموش کند.
مخاطبی که این روزها در تجربههای ما در هنر و تجربه شریک میشود و ما را همراهی میکند، بیشتر از هر مخاطبی، لیاقت تماشای فیلمهایی استاندارد، با قصهای جذاب و تجربهای بکر را دارد و این نکتهای است که فیلمساز نباید فراموش کند
و علت اینکه خواستید فیلمتان در این گروه اکران شود؟
من با وجود پخش کنندههایی در بخش دیگر که پیگیر فیلم بودند، تصمیم گرفتم فیلم را در این گروه اکران کنم ، دلیل اولم قطعاً نوع مخاطب این گروه است و دلیل دیگر زمان طولانی اکران و این برای فیلم من خوب است. چون گمان میکنم در طول زمان میتواند با مخاطب بهتر ارتباط برقرار کند . ولی از طرف دیگر سینماهای این گروه محدود است و تبلیغات ندارد. حالا من با توجه به داشتهها و نداشتههایش انتخاب کردم که در این گروه اکران کنم. امیدوارم فیلم فروش خوبی داشته باشد، هم به خاطر خودم و هم به این دلیل که بیشتر شدن مخاطب این گروه قطعاً قدرت بیشتری به آن می دهد.
از نظر شما هنر و تجربه بین حمایت از فیلمسازان جدید و ورود جوانان به سینما، با حمایت از طرحها، ایدهها و تجربههای جدید، باید اولویت را به کدامیک بدهد؟
به نظرم از سینمای تجربی استاندارد باید حمایت بکند؛ سینمایی که قدرتمند جلو میرود و از آدمهای باسواد و خلاق سینما استفاده میکند و خروجی آن فیلمهایی جسور ، جذاب ، استاندارد در ساخت و پرداخت و البته با نگاهی نو است.