
گفتوگو با دانش اقباشاوی کارگردان فیلم تاج محل (بخش دوم):
برای باورپذیری باید ریسک میکردیم/ میخواستیم فیلم خودمان را بسازیم
هنر و تجربه ـ زهرا عزیزمحمدی: در بخش اول گفتوگو با دانش اقباشاوی درباره چگونگی ساخته شدن تاج محل بعد طی مسیری در فیلمسازی کوتاه و دستیاری کارگردانها حرف زدیم و از تاثیر حضور رضا میرکریمی به عنوان تهیه کننده و منشاء فضای گرم و آبادانی فیلم پرسیدیم. شما را به خواندن بخش دوم این گفتوگو دعوت میکنیم که در آن اقباشاوی درباره کارگردانی خودش صحبت میکند.
بخش اول گفتوگو با دانش اقباشاوی
در زبان فیلمسازیتان از دکوپاژ گرفته تا همین فضاسازی رئالیستی متاثر از کدام کارگردانها بودهاید؟
من سینمای جان فورد، اسکورسیزی، کن لوچ، دسیکا و روسیلینی را دوست دارم. یعنی سینمای قصهگوی کمی متفاوت؛ سینمای قصهگوی خالص و ناب و باورپذیر. شاید در ناخودآگاهم تاثیری از اینها بوده ولی اینکه بگویم این پلان را میخواهم جان فوردی بگیرم یا… نه.
فضای حسی و سینمایی فیلم از کجا آمده؟ هیچ وقت در ذهنتان این بوده که خودتان را شاگرد یا پیرو کارگردانی در سینمای بدانید چون با او کار کردهاید؟
اگر سینما را یک مهارت بدانیم مثلا مثل کفاشی به هر حال تو داری این مهارت را نزد کسی میآموزی و ورزیده میشوی. بخشی از آن تئوری است و خودت دنبالش میروی ولی بخش دیگری از آن نیاز است که اوستایی بالای سرت باشد و بگوید این را اینجور بدوز. برای درآوردن فضاها و فضاسازی خیلی از تجربیات دستیاریام استفاده کردم؛ اینکه لایه لایه هنرور بچینی، خاک بدهی، اینکه بدانی چطور یک پلان نباید لخت و خالی باشد، اینکه چطور چیدمان هر پلان را بچینی و مهمتر اینکه بدانی سینما بداهه نیست. این را من از آقای درویش و حاتمیکیا به طور مفصل یاد گرفتم. اصلا اینطور نیست که برویم سر صحنه ببینیم چه میشود. یعنی از قبل تو باید سکانسهایت را صحنهبندی کرده باشی و حتی شده دکوپاژت را یک استوریبرد تکنیکال بزنی و بهتر است که آنقدر تمرین کنی تا به این رئالیسم برسی. همه اینها شیوههایی است که در دستیاری یاد گرفتم. این فرصت پیش آمد که هم ناکامیهای شیوههای مختلف را ببینم هم کامیابیهایشان را. اینکه آیا بداهه رفتن سر صحنه که در نقدها مینویسند جواب میدهد یا اینکه وقتی در سینمای ایران کار میکنی از اول باید همه چیز را از قبل تعیین کرده باشی؟ تاجمحل مشخصا به این شیوه اجرا شد که همه چیز از قبل چیده شده بود. یعنی همه چیز تقلبی بود!
برای درآوردن فضاها و فضاسازی خیلی از تجربیات دستیاریام استفاده کردم؛ اینکه لایه لایه هنرور بچینی، خاک بدهی، اینکه بدانی چطور یک پلان نباید لخت و خالی باشد، اینکه چطور چیدمان هر پلان را بچینی و مهمتر اینکه بدانی سینما بداهه نیست
با اینکه فضای فیلم پتانسیل این را داشت که به خاطر حضور اعضای خانوادهتان و فضاهای گرم وصمیمی آن بداهه پردازی کنید.
با این حال امیدوارم این چیدمان و این دقت به خرج دادنها خیلی به چشم نیاید و دیده نشده باشد. یعنی به باورپذیری اثر لطمه ای نزده باشد.
چه طور به این ترکیب بازیگران رسیدید؟ به خصوص که پدر و خالهتان نقشهای اصلی را بازی میکنند.
من دستیار حرفهای سینمایی بودم که برای فیلمها انتخاب عوامل میکردم و واقعا هیچ وقت به این فکر نمیکردم که میشود در سینما از این کارهای خطرناک کرد. وقتی قرار شد قصه در آبادان به تصویر کشیده شود به زن و مرد آبادانی حدود ۶۰ ساله فکر کردیم و پیدا نکردیم. پس یا باید شهرمان را عوض میکردیم یا باید از نابازیگر استفاده میکردیم. وقت کمی هم داشتیم که تمرین لهجه بکنیم. پیش تولیدمان کوتاه بود و فیلممان هم بودجه خیلی کمی داشت. از تجربه دستیاریام استفاده کردم و گفتم با یک تیم آماتور هم جلوی دوربین و هم پشت دوربین میروم و حلش میکنم. به این نتیجه رسیدم که فیلم ۶۰درصدی تمام شده بهتر از فیلم صددرصدی تمام نشده است. تصمیم گرفتم از تیر و طایفه هر کس را که میشناسم به این نقشها میخورد و قابل ارائه باشد بیاورم. از این طرف هم پدر من همیشه اهل فرهنگ و هنر بود. از بچگی ما مشترک مجله فیلم بود، نقاشی میکرد… ما هم وقتی این شخصیت را مینوشتیم به پدرم فکر میکردیم و از او عکاسی هم کرده بودیم که اگر بازیگری پیدا شد بگوییم این الگوی ما است. اصلا دعوتش کرده بودیم بیاید تهران که وقتی بازیگرمان را انتخاب کنیم با او حرف بزند و از روحیات و خاطراتش بگوید.اما وقتی بازیگر مدنظرمان را پیدا نکردیم ناگهان اعتماد به نفس زیادی گرفتم و احساس کردم میتوانم همه بازیها را بین بازیگران و نابازیگران یکدست کنم و با فضاسازی آنچه را که میخواهم دربیاورم. در واقع برای باورپذیری ریسک کردیم چون میخواستیم بگوییم ما فیلم خودمان را میسازیم حالا گیرم از آن چند پارامتری که داشتیم کمی بیاییم پایینتر. کار بهتر از این هم نمیشد کرد. اگر یک بار دیگر هم در این موقعیت قرار بگیرم همین میشود.
شما بارها و بارها به واسطه دستیاری و ساختن فیلم کوتاه با شرایط پشت دوربین آشنا بودید، وقتی برای اولین بار خودتان به عنوان کارگردان فیلم بلند سینمایی تمام مسئولیت را روی خود احساس کردید چگونه بودید؟
هنگام ساخت فیلم هیچ ترس و نگرانی نداشتم اما به شکل احمقانهای بعدا دچار ترس و وحشت شدم. آن موقع که فیلم را میساختم یک جمله داشتم که فکر میکنم برای کوروساوا است و مدام تکرار میکردم: که ما سرباز فیلمنامهایم و هر چه را در فیلمنامه هست اجرا میکنیم و سعی میکنیم درست و باورپذیر هم اجرایش کنیم. اینها همه روحیههای دستیاری است که تو به یک اجراکننده ماهر تبدیل می شوی. چون دیگر سر فیلمبرداری اصلا فرصت تشکیک کردن در اینکه پلانها درست است یا غلط را نداشتم. از همان پلانهایی که از قبل میخواستم بگیرم مطمئن بودم. خدا یک قدرت و اعتماد به نفس عجیبی به من داده بود که بدون ترس میرفتم جلو. آن ترس معروف وقتی سراغم آمد که فیلم صداگذاری هم شده بود، موسیقیاش ساخته و داشت برای اولین بار پخش میشد. در واقع درست در اولین اکران خصوصی در سینما آزادی تازه بیدار شدم. ۸ بهمن ۹۱ در اولین نمایش خصوصی فیلم که از خانم بنیاعتماد تا آقای حاتمیکیا همه آنجا بودند من آنقدر مضطرب بودم که وقتی دوسوم فیلم رفته بود ناگهان به شدت حالم بد شد. به خودم گفتم تو چه کار کردهای؟ چه طور جرات کردی این همه مهمان دعوت کنی؟ ناگهان به خودم آمدم که ای وای چه کار کردم من…؟! پنج دقیقه آخر فیلم از سینما آزادی فرار کردم رفتم عباس آباد. سیگار کشیدم و رفتم به سمت تخت طاووس. چون احساس کردم فیلم خوب نشده و آقای میرکریمی و آقای درویش و … سرافکنده شدند با این بچهای که در سینما تربیت کردهاند. فکر میکردم فیلم مایه آبروریزی است. یکدفعه به خودم گفتم مرد باش، برگرد و با گندی که زدی روبهرو شو. بعد از اینکه برگشتم و تعریف و تاییدهای زیادی از سمت اساتید شنیدم دیگر پررو شدم.
وقتی بازیگر مدنظرمان را پیدا نکردیم ناگهان اعتماد به نفس زیادی گرفتم و احساس کردم میتوانم همه بازیها را بین بازیگران و نابازیگران یکدست کنم و با فضاسازی آنچه را که میخواهم دربیاورم
تاخیر سه ساله اکران برای شما چه پیامدهای مثبت یا منفی داشت؟
صبرم را زیاد کرد. اوایل خیلی حرص میخوردم، عصبی میشدم و برای اینکه زودتر اکران شود دست و پا میزدم. اما الان فکر میکنم این تاخیر فیلم را جا انداخت. اگر زودتر اکران میشد من میتوانستم زودتر کار بعدیام را شروع کنم. اما دیگر الخیر فی ماوقع… حالا امیدوارم مخاطب این فیلم که همین کارگرها، دانشگاهیان و شخصیتهای فیلم هستند بتوانند ببینندش. چون من مطمئنم اگر آنها ببینندش با آن ارتباط برقرار میکنند.
درباره اکران فیلم در گروه هنر و تجربه چه نظری دارید؟
از آنجایی که هنر و تجربه مخاطب خودش را دارد و فیلم تاج محل هم مخاطب خودش را دارد به نظرم هنر و تجربه بهترین جا برای اکران این فیلم است. البته با عنایت به اینکه این فیلم اصلا ادعای آوانگارد بودن و ساختارشکنی ندارد. تاج محل یک فیلم قصهگو با یک قصه سرراست است که از ابتدا هم قرار نبود تجربهگرایی در آن اتفاق بیافتد و میخواستیم همه آدمها بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. ولی با همه اینها گروه هنر و تجربه از این جهت که به بهانههای مختلف مثل اینکه فیلمی ستاره ندارد یا لوکیشناش ناآشنا است آن را از اکران پایین نمیکشد خیلی خوب است. به نظرم هنر و تجربه حرکت خوبی است که امیدوارم ادامه و گسترش پیدا کند.