
گفتوگو با دانش اقباشاوی کارگردان فیلم تاج محل (بخش اول):
میخواستم یک آبادانی اصیل را به تصویر بکشم/ خشونت و بدویت «تاج محل» در نگاه میرکریمی نیست
هنر و تجربه ـ زهرا عزیزمحمدی: دانش اقباشاوی متولد و بزرگ شده آبادان است. در عین حال اما میتوان گفت اقباشاوی بزرگ شده سینما است. او از «عروس آتش» سینایی تا« هیچ» عبدالرضا کاهانی و از «دوئل» و «رستاخیز» درویش تا«شب» و «هر شب تنهایی» صدرعاملی و «بهرنگ ارغوان» حاتمیکیا در پشت صحنه فیلمها به عنوان دستیار کارگردان حضور داشته میتوان حدس زد که انتظار اطرافیان و خودش از اولین فیلم بلند او چقدر بالا است. این انتظارها البته برآورده شد. فیلم «تاج محل» در سیویکمین جشنواره فیلم فجر به خوبی دیده و تمجید شد و نام اقباشاوی کارگردان را همراه رضامیرکریمی این بار به عنوان تهیهکننده بر سر زیانها انداخت. اقباشاوی پیش از ورود به سینمای بلند، فیلمساز فعالی در انجمن سینمای جوان آبادان بوده و به همراه کریم نیکونظر (نویسنده فیلمنامه تاج محل) فیلمهای کوتاه زیادی ساختهاند. حالا رویای اکران بالاخره بعد از سه سال برای تاجمحل و خود اقباشاوی به حقیقت پیوسته است.بخش اول گفتوگوی ما را با این کارگردان جوان و پرانرژی بخوانید.
دستیاری کارگردانها، یکی از روشهای متداولی است که کارگردانهای فیلم اولی پشت سر میگذارند و با یک اعتماد به نفس قابل قبول و انواع و اقسام تجربهها به دل کارگردانی فیلم بلند میزنند. این موضوع در مورد شما جالبتر هم میشود چون در رزومه دستیاریتان ترکیبی از سلیقههای مختلف در سینمای ایران را تجربه کردهاید. طی کردن این مسیر چه دستاوردی برای شما داشت؟
آن موقع به نظرم نمیآمد اما الان که مسیر گذشته را نگاه میکنم فکر میکنم که تعیین مسیر خیلی به جغرافیا ربط دارد و من اگر تهران بودم انتخابهایم خیلی فرق میکرد. ما در آبادان هدفمان این بود که فیلمساز فیلم بلند بشویم. تنها راه فیلمساز شدن هم برای ما انجمن سینمای جوان آبادان بود. به عنوان دانش آموخته انجمن سینمای جوان با کریم نیکونظر در آبادان فیلم کوتاه میساختیم. اصلا راه اینکه من با فیلمسازان جدی و بزرگ مملکت آشنا شوم، همین ساختن فیلمهای کوتاه بود. مثلا دومین فیلم کوتاهی که در سال ۷۷ ساختم آقای سینایی در جشنواره همان سال دیدند و خیلی خوششان آمد. ما هم پررویی کردیم و گفتیم پس اگر خوشتان آمد من را ببرید سر کار. بعد از آن با فرخ نژاد آشنا شدم و در فیلم فرخ نژاد دستیارش شدم. وقتی چهارمین فیلم کوتاهم در سال ۸۰ تندیس خانه سینما گرفت، این درخشیدن باعث شد با سینمای حرفهای زلفی گره بزنیم. در سال ۸۱ یک جا به دوراهی رسیدم که حالا چه کنم. انتخابم این شد که هم به نوعی از این راه ارتزاق کنم، هم به خودم گفتم کمی کنار بزرگان تجربه کن، شاید چیزهای بیشتری یاد بگیری و استخواندارتر شوی هم سن و سالت بیشتر شود و آدم جاافتادهتری شوی. دستاوردش حتی اگر برایم راضی کننده هم نبوده باید بگویم خوب بود. جواب در خود سوال است. اینکه دستیاری طیف متفاوت فیلمسازان از رسول صدرعاملی تا درویش و حاتمیکیا و سینایی یا مانی پتگر و فرشاد فرشته حکمت که بسیار در کنار این عزیزان فرهیخته به من خوش گذشت فرصتی بود تا جنسهای مختلف سینما را لمس کنم و در ژانرهای مختلف و فضاهای مختلف ذهنی و عینی ورزیده شوم. مثلا با مانی پتگر فضاهای تجربی و مستند را تجربه میکنی و با درویش چهار سال در بیابان هستی. با آقای حاتمی کیا در ارتفاعات و کوه و جنگل با رسول صدرعاملی فضاهای حسی و زنانه را تجربه میکنی. معلوم است که همه اینها به من اعتماد به نفس داد و باعث شد جنس اجراهای مختلف را یاد بگیرم.
دستیاری طیف متفاوت فیلمسازان از رسول صدرعاملی تا درویش ، حاتمیکیا ، سینایی یا مانی پتگر و فرشاد فرشته حکمت فرصتی بود تا جنسهای مختلف سینما را لمس کنم و در ژانرهای مختلف و فضاهای مختلف ذهنی و عینی ورزیده شوم
در این فاصلهای که شما غرق دستیاری و کار کردن در پروژههای مختلف میشدید، نگران ساخته شدن فیلم خودتان نبودید؟
چرا خیلی حالم بد میشد. افسرده میشدم و نگران از اینکه فیلمسازی یادم برود! میخواستم فیلم خودم را بسازم. بین فیلمها یک بار هم یک مستند ساختم که سه ماه فیلمبرداری کردم و مونتاژش را هم نرسیدم تمام کنم. اما برای اینکه دستم گرم بماند سعی میکردم بین فیلمها قصه بنویسم، برای تمرین. البته هیچ وقت به فیلمنامه نمیرسید، قصهها و طرحهایی بود که تهاش به سیناپس میرسید. الان که از دور به آن موقعیت نگاه میکنم راضی هستم و نیمه پر لیوان را میبینم. اما آن زمان احساس می کردم دارم نابود میشوم و همه اینها باعث میشد انرژی من بیشتر و بیشتر شود تا فیلم بسازم. میتوانم بگویم دستیاری شرط لازم هست ولی کافی نیست.
این مسیر چطور منتهی به ساختن فیلم خودتان، تاج محل شد؟ در واقع اقتضائات فیلمنامهای که بخواهد به فیلم اول شما تبدیل شود چه بود؟
سه چیز بود؛ حداقلهای استاندارد فیلم فرهنگی هنری را داشته باشد؛ بتواند از ممیزی عبور کند و اکران موفقی داشته باشد. یعنی فیلمی بسازیم قصهگو اما وزین که بتواند اکران بگیرد، بازیگر حرفهای داشته باشد و در نهایت فیلم استانداردی باشد. کمی هم هنری باشد یعنی بتواند جشنواره خارجی برود و اعتبار فرهنگی هنری به دست بیاورد. این سه مورد مدنظر من و کریم نیکونظر بود.
آشنایی قدیمیتان با کریم نیکونظر هم باعث شده بود با هم راحت باشید و سلیقه همدیگر دستتان باشد.
بله… دو دورهای که انجمن سینمای جوان همکلاس بودیم و قبل از آن هم در دبیرستان رازی همیشه با هم فیلمنامه مینوشتیم و با هم فیلم کوتاه میساختیم.
تاج محل چطور توسط شما دو نفر نوشته شد؟
اصلا از ابتدا قرار نبود این فیلمنامه را کار کنیم. تاج محل چهارمین فیلمنامهای بود که نوشتیم. دوتای اول را که کریم به تنهایی نوشت. سومی را هم خودش نوشت و من کمی رویش کار کردم به نام «درآبادان برف نمیبارد». دیگر فکر میکردیم حتما داریم آن فیلم را میسازیم و همه چیز خیلی جدی شده بود. حتی من یک سوم فیلمنامه را دکوپاژ کرده بودم اما از لحاظ پروداکشن فیلم گرانی بود. یکدفعه کریم قصه تاج محل را پیشنهاد داد و برو و بیای ما سر نوشتن تاجمحل شروع شد. اصولا اینطور نیست که همه فیلمنامهها را با هم بنویسیم معمولا کریم خودش مینویسد اما تاجمحل استثتاء بود. چون فضایش خیلی به خانوادههای ما شبیه بود هر دو در آن دخیل بودیم.
چه شد که با آقای میرکریمی کار کردید؟
پیشنهاد کریم بود. من پیش از آن اصلا با آقای میرکریمی کار نکرده بودم و تنها آشناییای که با او داشتم وقتی بود که در شورای مرکزی دستیاران خانه سینما یا در دور تعطیلی آن فعالیتهایی صنفی داشتم و با ایشان سلام و علیکی میکردم. ولی آشنایی جدی ما به زمانی برمیگردد که من تازه «یه حبه قند» را دیده بودم، خیلی خوشم آمده بود و با او تماس گرفته و تحلیلهایم را گفته بودم. کات به شش ماه بعد که کریم نیکونظر فیلمنامه تاج محل را تمام کرد. به کریم گفتم برای فیلمنامه در آبادان برف نمیبارد که از این بفروشتر است هنوز پول جور نکردهایم آن وقت این یکی را چه طور به تولید برسانیم؟ گفت برو از میرکریمی که سلام و علیکی هم با او داری مشورتی بگیر شاید بتواند کمکی کند. رفتم دفتر میرکریمی. قصه را نخواند و از من خواست خودم برایش بخوانم. وقتی خواندم پرسید: تهیهکننده داری؟ گفتم نه. پرسید: فیلم کوتاه داری؟ گفتم بله. فیلمهای کوتاهم را دید و دو روز بعد گفت چرا این فیلم را نمیبرید در خود آبادان بسازید؟ قبل از پیشنهاد آقای میرکریمی ما جرات نمیکردیم، حتی میخواستیم از بازیگران چهره (مثل پرویز پرستویی و گلچهره سجادیه و بابک حمیدیان برای سه نقش اصلی) استفاده کنیم و به بیرون از تهران فکر نمیکردیم. میرکریمی گفت من فیلمهای کوتاهت را دیدم خیلی گرمای آبادان را خوب درآوردی و پیشنهاد ساختن فیلم در آبادان را اولین بار خود او داد.
در صحبتهایی که با آقای میرکریمی داشتیم او گفت ما واقعیت را خشنتر از نگاه او در داستانمان دیدهایم. در واقع ما کار خودمان را کردیم یعنی آن میزان چرکیای که داستان ما دارد نگاه میرکریمی ندارد و اتفاقا از این جهت از او ممنونیم که نگاه خودش را به ما حقنه نمیکرد. خشونت و بدویتی در رئالیسم تاج محل هست که در نگاه میرکریمی نیست
برای یک تهیهکننده کار کردن خارج از تهران کمی ریسک است. همینطور کار کردن با گروه بازیگریای که خیلی هم شناخته شده نیستند. این شیوه فیلمسازی هم محدودیتها و هم قابلیتهایی ایجاد میکند. میخواهم بدانم غیر از پیشنهاد ساخت کار در آبادان از سمت تهیهکننده چه چیزهایی به کار شما اضافه شد؟
اولین چیزی که ما اضافه کرد اعتماد به نفسمان بود و اعتمادی که خودش به ما کرد. ما لاتبازی (به معنای خوبش) میکردیم و او هم مداخله نمیکرد و آزادمان میگذاشت. پیشنهادات جزئی و ظریفی به ما میداد که بسیار کمککننده بود و خوش فکری و اعتمادش آرامش و احساس امنیت خوبی را برایمان ایجاد کرده بود.
آدمهای فیلمهای شما اگر نگوییم زیادی خوباند اما نگاه مهربان و لطیفی به دنیا دارند که در کارهای آقای میرکریمی بیشتر دیده میشود. این تاثیر حضور ایشان بود یا از ابتدا همینطور نوشته شده بود؟
نه، این در هسته اولیه قصه بود و شاید به همین دلیل هم کریم به من گفت برو پیش میرکریمی. چون این فیلم به جنس فیلمسازی او نزدیک است. اتفاقا در صحبتهایی که بعدا با آقای میرکریمی داشتیم او گفت ما واقعیت را خشنتر از نگاه او در داستانمان دیدهایم. در واقع ما کار خودمان را کردیم یعنی آن میزان چرکیای که داستان ما دارد نگاه میرکریمی ندارد و اتفاقا از این جهت از او ممنونیم که نگاه خودش را به ما حقنه نمیکرد. خشونت و بدویتی در رئالیسم تاج محل هست که در نگاه میرکریمی نیست.
فیلم شما فضای شهری منحصربهفردی از آبادان نشان میدهد که پیش از این کمتر در فیلمها دیده شده بود.
این مشخصا از من بود. از زیست شرکتنفتیام میآید و آن جهانی که از ۱۰ تا ۲۰ سالگی در آن بزرگ شده بودم. در خانههای شرکتی آبادان که هشتاد درصدشان امروز از بین رفته است. مضاف بر اینکه نگاهی سخیف، مبتذل و توریستی به آبادانیها هست که من قبولش ندارم. شاید در بخشهایی از واقعیت این مشخصهها باشند اما همه حقیقت این نیست. همواره دنبال این بودم که بتوانم فضایی را که در کودکیام لمس کرده بودم بازسازی و بازشناسی کنم و یک آبادانی اصیل را که به تعبیر خودم آن شرکت نفتیها با سبک زندگی خاص، معماری و گفتمان درون خانواده و جامعه هستند به تصویر بکشم. تازه خیلی چیزهایی که در ذهنم بود درنیامده اما همین که درآمده نگاه و اصرار خود من است.
در واقع هم من و هم کریم از لوس نشان دادن آبادانیها فراری هستیم. آبادان به هر حال شهر مدرنی بوده که از زمان ملی شدن صنعت نفت هم مسائل اجتماعی در آن پررنگ بوده و هم بحثهای مختلف سندیکایی. آبادانیها باشگاهها و انجمنهای مختلفی مثل باشگاه تمبر و سوارکاری داشتند. اهل مطالعه بودند و زیست اجتماعی نیمچه استانداردی داشتند که آدمهای استانداردی بار میآورد؛ نسل آدمهایی مثل ناصر تقوایی که اشخاص بسیار موفقی بودند. خب همه اینها الان از دست رفته و بخشهایی از آن جامعه هم به دلایل شرایط حاشیهنشینی و فقر از این امکانات بهرهمند نبودند به همین دلیل کمی سخیف برخورد میکردند. برای همین همیشه آبادان را با آن چهره سخیف به تصویر میکشند. مثل این میماند که تو هر وقت بخواهی تهران را نشان دهی فقط کلاهمخملیها را نشان دهی درحالی که کسی که بچه تهران قدیم باشد چیزهایی میداند که من نمیدانم.