
نقد و بررسی «اشیاء از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» در اصفهان برگزار شد
آبیار:روایت زندگی ساده یک زن خانهدار دشوارتر از ساختن«شیار۱۴۳» است/ عباسی:لیلا زندگی کردن را بلد نیست
هنر و تجربه، عقیل قیومی: عصر هجدهمین روزِ دومین ماه پاییز کافی بود تا پس از گذر از چهارباغِ عباسی به ابتدای آمادگاه بیایید و با علاقهمندان سینما در حوزه هنری اصفهان همراه شوید تا شاید به شما هم ثابت شود که «اشیاء از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند»؛ جمله آشنای حک شده روی آینه برخی از اتومبیلهای اطرافمان، حالا تبدیل شده به عنوان نخستین فیلم بلند نرگس آبیار. فیلمی که منتقد مدعو -زهرا مشتاق- دربارهاش در پاسخ به اعتراض تماشاگری که معترض است به اینکه چرا منتقد، آماتوریسم حاکم بر فیلم و ایرادهای آن را نقد نمیکند و با ابراز شادمانیاش مدام دارد امتیازها و ویژگیهای مثبت شخصیت اصلی آن را توصیف میکند، میگوید: « این فیلم به عنوان نخستین فیلم بلند یک کارگردان ویژگیهای مثبت و متمایزی دارد و نسبت به بسیاری از فیلم اولیها نقصهایش کمتر است.»
سفر از خامی به پختگی
شخصیت اصلی فیلم -لیلا-برای یافتن همتای از دست رفته یکی از بشقابهای امانتیِ زن همسایه برای نخستین بار سفری را به مقصد بازار تهران آغاز میکند، سرانجام بشقاب مورد نظرش را مییابد و در پایان به گفته کارگردان از مرحله خامی به پختگی میرسد و درمییابد که اشیاء از آنچه که او تصور میکرده به او نزدیکترند! کارگردان در پاسخ به تماشاگری که میپرسد:« خب این چه کاریست؟! معقول برود به این آدمهایی که اینقدر به آنها نزدیک است بگوید که چه اتفاقی افتاده!» و کارگردان پاسخ میدهد: « آن وقت آن فیلم شماست و نه فیلم من! این جهان داستانی من است.» عصاره کلام کارگردان تا انتها به این گزینگویه منتسب به گوستاو فلوبر نزدیک است که « از آنچه باید ترسید همین اتفاقهای کوچک روزمره است و نه اتفاقهای مهیب.»
زهرا مشتاق هم در ادامه این بحث،نکته فیلم را حضور زنی از طبقه متوسط جامعه میداند که به واسطه حضورش تلنگری به مخاطب زده میشود که: « ببین! حواست هست؟!» تماشاگری هم کارگردان را خطاب قرار میدهد که آیا نسبتی با فیمنیسم دارد، چراکه تنها شخصیت مثبت مرد همان پسرک سندرم دان است و همهی زنها خوب هستند. کارگردان با لحنی شوخطبعانه چنین چیزی را نمیپذیرد و از مردهای خوب فیلم میگوید؛ از جمله مردی که در بازار برای یافتن بشقاب به یاری لیلا میآید: «لیلا جزییاتی را در زندگیاش میبیند که شوهرش به عنوان یک مرد اصلاً آنها را نمیبیند. این زن و مرد دو شخصیت متفاوتاند که من معرفی کردم. این رفتار برتریجویانه را از سوی مردها نسبت به چنین زنهایی، در چنین قشری از جامعه بسیار دیدهام.»
داستانی بدون گرهافکنی و گرهگشایی
کارگردان در پاسخ به تماشاگری که از طولانی بودن پرسه لیلا در بازار میپرسد و اینکه هیچ گره داستانی ایجاد نمیشود توضیح میدهد: « خیلی در پی گرهافکنی و گرهگشایی در داستانم نیستم. در واقع این فیلم برشی از واقعیت زندگی یک زن خانهدار است که یک اتفاق کوچک تحولی در زندگیاش به وجود میآورد؛ گونهای چالش در نگاهش به زندگی. میخواستم یکنواختی زندگی زن را در نیمه اول فیلم نشان دهم و برای همین ریتم هم در این بخش کُند است. او یک زن شهرستانی بیتجربه است و چنین زنی، وارد فضای شلوغ بازار میشود، یک زن باردار سر به هوا که بیمار هم هست و حالا به خاطر دروغی که گفته باید رنج بکشد. به خاطر شکسته شدن بشقاب دروغ میگوید و به این رنج هم تن میدهد تا دروغگو شناخته نشود. زن قهرمانیست پر از تضادها و تناقضها؛ کسی که نماز میخواند ولی دروغ میگوید. این زن را با تمام ویژگیهای منفیاش نشان دادهام. اصلا قصدم پرداختن به گره داستانی نبود.»
مشتاق هم یادآور میشود: « این زن بسیار تنهاست و مدام مورد هجوم طعنههای شوهرش قرار میگیرد. لیلا گویی با یک بچه سندروم دان بیشتر احساس نزدیکی میکند تا با شوهری که از او بچه دارد.» آبیار از نزدیکی فیلمش به واقعیت میگوید و اینکه از سبک دوربین روی دست بیشتر استفاده میکند که نزدیکتر است به نگاه و چشم انسان: « مستندسازی خیلی در کار سینماییام به من کمک کرده است. سالها کار ویراستاری میکردم و با خودم میگفتم این چه کاریست که نوشته دیگران را درست کنم و هیچ نامی از من هیچکجا نباشد، ولی وقتی نخستین رمانم را نوشتم دیدم چقدر این ویرایشِ نوشتههای دیگران به نثر خودم کمک کرده است. سی جلد کتاب داستانی از من منتشر شده است و چون خودم را متعلق به جهان داستان میدانستم، وارد فضای سینمای داستانی شدم و از فضای مستندهای پیشین دور شدم. سعی کردم گریم، طراحی صحنه و دکوپاژ در خدمت واقعیت فیلم باشد و از فیلم بیرون نزند. این نوع روایت از زندگی ساده یک زن خانهدار خیلی دشوارتر از ساختن فیلمی مانند «شیار۱۴۳» است. فیلمی که خودش در دل خودش، داستان و تراژدی دارد ولی در این فیلم به جای درام، لایههای داستانی دارید تا به واسطهاش تماشاگر را جذب کنید. چالشی که در ذهن لیلا درست میشود، در ذهن مخاطب هم درست میشود. در واقع یک سری تعاملات بین انسانها و تبدیل کردنش به سینما خیلی سخت است. چون شما باید به درون شخصیتها بروید. اینکه در سینما شما بخواهید صرفاً تصویر نشان دهید بدون دیالوگ، کار خیلی سختی است که در این فیلم انجام شده است. فیلم اگر باورپذیر و تاثیرگذار باشد، کار خودش را درست انجام داده. بازیها در این فیلم همه خیلی طبیعی و در خدمت داستان است.»
سکوت، تنهایی و اندوه!
در بخش دیگری از این نشست نوبت به گلاره عباسی میرسد تا درباره نقشش به سوالات پاسخ گوید. او در جواب تماشاگری که میپرسد چرا لیلا هیچ اعتراضی نمیکند، توضیح میدهد: « لیلای قصه ما در طبقه خودش به همین شکل است. گونهای زنانگی در او وجود دارد، پس وقتی مییبند که درکش نمیکنند، به یک سکوت و تنهایی پناه میبرد. اعتراض نکردن لیلا حتی چیزی را عوض نمیکند؛ مهم این فاصله و شکاف بین او و دیگران است. حتی می توانست اعتراض کند ولی در عمق و غم ماجرا تغییری ایجاد نمیشد. مرد هم به همین شکل و از روی بدی کاری نمیکند. ما بلد نیستیم جزییاتِ هم را کشف کنیم. مرد بلد نیست درست رفتار کند،با وجود زحمتی که برای خانوادهاش میکشد. لیلا چیزهایی میبیند که دیگران نمیبینند. ما هم باید به عنوان تماشاگر ببینیم که چه بشقاب شکستههایی داریم، چه دروغهایی گفتیم. ما در سکانس پایانی یک لیلای جدید داریم که به درک تازهای از خودش رسیده و پختهتر شده است.»
مشتاق هم در پاسخ به پرسش تماشاگری میگوید: «نباید از یک فیلم انتظار راهکار داشته باشیم. شما هستید که از زاویه دید خود قضاوت می کنید و درمییابید او قدرتی برای بیان خواستهاش ندارد. زندگی ما تکرار می شود. زن ایرانی نخستین آموزهاش همین سکوت است و اندوه.»
و آبیار حال و آینده لیلا را چنین توصیف میکند:« مهمترین نکته برای لیلا همین چالش و تعاملش با زندگی و مواجههاش با جهان بیرونی است. لیلا در پایان یاد میگیرد که دفعه بعد راحت حرفش را بزند و مشکلاتش را به این شکل نفسگیر حل نکند. او نه گفتن را یاد میگیرد.»
عکس:زهرا باغبان