
لنی آبراهامسون کارگردان «اتاق»، فیلم اول جشنواره تورنتو:
ستارهها نمیتوانند مخاطب را به سینما بکشانند/ استقبال مردم بود که ما را به سمت جوایز برد
هنر و تجربه – امیر محقق: لنی آبراهامسون اولین فیلمش با نام «آدام و پل» را سال ۲۰۰۴ با اقتباس از رمانی نوشته ساموئل بکت ساخت و با بازخورد خوبی که داشت مشخص شد که او در اقتباس از آثار ادبی تبحر دارد. حالا پنجمین فیلم او با نام «اتاق»، در آمریکای شمالی به اکران درآمده و اینبار هم پای یک اقتباس در میان است. نزدیک به دو ماه پیش ، «اتاق» جایزه اول جشنواره فیلم تورنتو را دریافت کرد؛ جایزهای که دریافتکنندگان قبلی آن با بخت خوبی در اسکار روبهرو شدهاند. برگردان سینمایی رمانی به همین نام نوشته اما دوناگ، در مورد رابطه یک مادر و پسر خردسالش (با بازی بری لارسون و جیکوب ترمبلای) است که زندگیشان محدود به یک چهاردیواری است که در آن زندگی میکنند. روایت قصه به گونهای است که کمکم مشخص میشود انگار این دو نفر اسیر شده و زندانی شخص غریبهای هستند و مادر تاکنون تمام تلاشش را میکرده تا این موضوع را از فرزندش پنهان کند؛ پسر اما حالا در آستانه پنج سالگی است و مادر میخواهد با او نقشه فرار را مطرح کند. آبراهامسون، از تجربه ساخت یک ایده نامتعارف، استقبال مخاطبان از فیلم و موفقیتهای جشنواره «اتاق» سخن گفته است.
شما غیرجذابترین و غیرمحتملترین عناصر یک قصه را برمیدارید و به موضوعی انسانی و ملموس تبدیل میکنید. این اتفاق خودآگاهانه میافتد؟
الان بله. همیشه حس میکردم که انگیزه و نگرشی انسانی در تصورم نسبت به فیلمسازی دارم. و البته علاقه وافری به جنبههای زیباییشناسانه و فرمال این نگاه دارم. چون میتواند ارتباط بسیار نزدیکی با انسانها به تو بدهد. آنوقت است که میتوانی کاری کنی که مخاطب، با یک شخصیتی که ازاو دور است احساس همذات پنداری کند. خودم به این موضوع آگاه هستم و معمولاً همین نکته است که مرا به یک پروژه جذب میکند؛ و البته اینکه در داستان یک پیچیدگی باشد که نیاز به کشف داشته باشد.
پیریزی «اتاق» چه سختیهایی داشت؟
فیلم با اینکه در ظاهر ساختار نامتعارف و سادهای دارد اما برای رسیدن به آن چالشهای بزرگی داشتیم. مثلاً کار کردن با یک بازیگر خردسال یا ساختن فیلمی بر اساس یک رمان شناخته شده و محبوب، من چند سالی است که رابطه خوبی با شرکت فیلمسازی «فیلم ۴» دارم و همه چیز با سرعت خوبی جفت و جور میشد. اما دوناگ، نویسنده رمان فیلم هم در جذب بودجه ساخت، کمک کرد.
وقتی به پروژه پیوستید، فیلمنامه استخوانبندی درست و جذابی داشت؟
بله، اما من اوایل کار این را نمیدانستم. من رمان دوناگ را خوانده بودم و برای او نامه بلندبالایی نوشتم و توضیح دادم که چه نکاتی از رمان را دوست داشتم و بر جا افتادن آن در قالب یک فیلم تاکید کردم. به او گفتم که دوست دارم با رمان چکار کنم. اما معلوم شد که او قبل از این، کار کردن روی فیلمنامهای با الهام از آن را شروع کرده بود تا خودش را آزمایش کند. به همین دلیل وقتی صحبت کاریمان جدی شد نسخه فیلمنامه خودش را نشان داد که نوشته خوبی بود و پایه خوبی برای آغاز کارمان بود. یک سال و نیم تا دو سال طول کشید تا سناریو را با هم نوشتیم. در سینما رایج است که نگذاری نویسنده رمان فیلمت در پروسه پرداخت قصه فیلم دخالتی داشته باشد. خوب این قضیه به آن رمان نویس هم مربوط است. باید اعتماد در کار باشد. در مورد ما جواب داد.
به شما فشاری وارد نشد تا از بازیگران چهره استفاده کنید؟
نقش خوبی داشتیم که بازیگران زیادی را شیفته خود کرده بود. اما من این شانس را داشتم که سرمایه گذاران و تهیه کنندگان باهوشی داشتم که فشاری به من وارد نکردند. ستارهها به خودی خود نمیتوانند مخاطب را به سینما بکشانند. میدانستیم که موفقیت این فیلم در گروی اجرای خوب آن است .اجرای خوب هم مستلزم آن بود که بازیگر نقش مادر با نقش تطابق داشته باشد. بهتر هم بود که مخاطب بدون پیشزمینه ذهنی از یک بازیگر خاص به دیدن فیلم بیاید و کمکم شخصیت را کشف کنند. بری لارسون (بازیگر نقش مادر) هم نقش را استادانه بازی کرد.
جیکوب (پسر خردسال فیلم) را چطور پیدا کردی؟
او را در مراحل پایانی یک جستجوی طولانی مدت پیدا کردیم. خیلی مواقع به این فکر میکردم که چنین پسری را نمیتوانیم بیابیم یا اصلاً وجود خارجی ندارد. تصور میکردم پسری به این کوچکی که بتواند هدایت کارگردانی را بپذیرد و پروسه طاقتفرسای فیلمبرداری را تحمل کند ابداً پیدا نمیشود. اما بالاخره یافت شد. جیکوب واقعا بینظیر است و غریزه بازیگری دارد. هر چه در پروسه فیلمبرداری جلوتر میرفتیم او به کاراکترش نزدیکتر میشد. نقش او بازی سختی را میطلبید که آن را بینقص انجام داد.
میدانست که این یک بازی است و باید آن را باورپذیر انجام دهد؟
معلوم است که خبر داشت. او میداند که بازیگری چیست. اما باید تمام تلاشم را میکردم و برای او حتی مثالهایی از زندگی خودش میزدم تا موقعیت را درک کند؛ برایش دیالوگ را میگفتم تا تقلید کند و باید کاملاً هدایتش میکردم. اما اگر چندین بار هم کات میدادیم، حس صحنه را درست درمیآورد. نمیتوان بازیگر خردسال را مثل عروسک خیمه شببازی چرخاند. اگر هم این کار را بکنی چشمهای او به تماشاچی دروغ میگوید. جیکوب هم خودش کمکم شروع کرد به کشف کردن شخصیتش.
در مورد بازتابی که فیلم داشته چه حسی دارید؟
احتمال میدادیم که استقبال خوبی از فیلم بشود چون نقشهای غیرمعمول و قدرتمندی داشتیم. اما از این حد توجه شگفتزده شدیم. وقتی فیلم را همراه با تماشاچیان دیدم، فهمیدم که تأثیرش را گذاشته است. اما این زمان از سال فیلمهای زیادی هستند که به اکران درمیآیند؛ فیلمهای برجستهای که در جشنوارههای تلوراید و تورنتو سر و صدا کردهاند. اصلاً پیش بینی نمیکردم که جایزه مخاطبان تورنتو را بگیریم اما این روند خوب استقبالها انگار دارد ادامه پیدا میکند. بعد از آن در جشنواره همپتونز، آسپن و کالگاری هم بهترین فیلم از نگاه مخاطبان شناخته شدیم. این بعنی مردم فیلم را دوست دارند. ما به عنوان یک فیلم مخصوص جوایز، به فصل مخصوص آن وارد نشدیم بلکه استقبالها بود که ما را به این سمت کشاند. «اتاق» باید برای به دست آوردن این جایگاه میجنگید و حالا این موفقیت دلنشین است.
منبع: ورایتی