
نقد و بررسی «خاکستر و برف» در مشهد
سهرابی: نگران شباهت فیلم با آثار دیگر نبودم / گبرلو: «خاکستر و برف» درباره قضاوت است
هنر و تجربه – قاسم فتحی:جلسه نقد و وبررسی فیلم«خاکستر و برف» با حضور روح ا…سهرابی(کارگردان) محمود گبرلو(منتقد) و سیدمرتضی مصطفوی(فیلنامهنویس) در سالن شماره ۵سینما هویزه مشهد برگزار شد. پرسش و پاسخهای این جلسه به خاطر حضور گبرلو به چگونگی نگاه منتقد به فیلم در سینما ایران هم کشیده شد.
خاکستر و برف فیلمی شاعرانه است
محمود گبرلو در همان ابتدا برنامه از نگرش منتقد نسبت به فیلم صحبت کرد:« راستش من فکر میکنم با گفتن این حرف که فلان فیلم درنیامده یا مقواست نمیشود درباره فیلم حرف زد. فیلم آقای سهرابی هم به نظر من یک فیلم شاعرانه است. ما فیلمهای زیادی را درباره شهدا و انتظار مادران شهدا دیدهایم. ولی شما از ابتدا یک شخصیتی را میبینید که کارگردان به زعم من جاهایی با عزت و احترام خاصی سعی میکند این شخصیت را وارد فیلم بکند ،که نقشش را اتفاقا یک مادر شهید واقعی بازی میکند. در صحنههایی صحبتهایش را نمیشنویم یا حتی اجازه نمیدهد که ببینیمش. اما این شخصیت در تمامی فیلم وجود دارد و روح حاکم بر همه شخصتهای قصهاست.»
او با اشاره به مفهوم قضاوت در فیلم عنوان داشت : «نکتهای که در این فیلم برای من جذابیت داشت این بود که«خاکستر و برف» درباره قضاوت است. یعنی اینکه شما چرا درباره آدمها اینطور قضاوت میکنید. اصلا این کار ما درست است یا نه؟ ما نباید به این راحتی درباره دیگران قضاوت کنیم. کارگردان بدون اینکه بخواهد دخالتی بکند،فضای اجتماعی جامعه را نقد میکند. فضای اجتماعی که مرتبط با فضای ذهنی کارگردان است. فضای ذهنی کارگردان، یک فضای جنگی است. فضایی است که آدمهای زمان جبهه را مورد قضاوت قرار میدهد. خیلی نمیخواهد وارد حریم دیگران شود اما او دارد نسل زمان جنگ را به نوعی مورد قضاوت قرار میدهد که این آدمها الان کجا هستند، چه کاری میکنند و ما نسبت به آنها چه فکری میکنیم و مادرانی که فرزندان خودشان به جبهه فرستادند الان در چه جایگاهی قرار دارند. حتی گاهی اوقات نزدیکان همان مادر نمیتوانند قضاوت درستی از او داشته باشند ولی بعد میبینیم مادر با چه اقتداری میآید حرفهایش را میزند، صحبتش را میکند. این به نظرم یک نکته مثبت و قوت برای فیلمی میتواند باشد که در گروه هنر و تجربه اکران شده است.»
نگران شباهت خاکستر و برف با فیلمهای دیگر نبودم
سهرابی هم در پاسخ به این سوال مجری جلسه که نگران این نبوده فیلمش متهم به شباهت با دیگر نمونههای ساخته شده در سینمای ایران باشد، گفت: «این فیلم قبل از فیلم«بوسیدن روی ماه» و «شیار۱۴۳» و بعد از فیلم«بیداری رویاها» ساخته شده است که اساسا هیچگونه شباهتی با فیلم من ندارد. این فیلم اواخر سال ۹۰تولید شد،اما صادقانه باید بگویم که نگران این شباهتها نبودم چرا که معتقدم میتوان صدها و هزاران نگاه متفاوت در این حیطه یا حتی در حیطههای مختلف دیگر وجود داشته باشد. مهم دریچه نگاه فیلمساز است که فضای متنوعتر و تازهتری را بتواند جلوی روی مخاطبش قرار دهد. اینکه او موفق شود یا نه بحث دیگری است اما اینکه چنین اصلی وجود دارد و اساسا میتوان به این سمت رفت نکته مهمی است. از طرف دیگر من فکر میکنم چنین نگرانی هم خیلی منطقی به نظر نمیرسد. چراکه ما از هر سَمتی که قصه را روایت میکردیم این اشکال را به ما وارد میکردند که آیا نگران تکراری بودن قصه نبودید؟ »
وی درباره نام فیلم و شباهت آن به اسامی فیلمهای دهه۶۰ نیز توضیح داد :« میخواستم نامی را انتخاب کنم که فضای فیلم را به خوبی تداعی کند. رفت و برگشت شخصیتها به دریا، شروع و انتهای فیلم و آن سکوتهای طولانی میبایست در نام اثر هم حس میشدند.»
رضایی مجری و کارشناس جلسه به گنگی برخی از نقاط فیلم و به طور مشخص فیلمنامه اشاره کرد :« یک سری از نکاتی که بیشتر مربوط به گذشته است، در فیلم مقداری گنگ به نظر میرسد و شاید مخاطب بعد از دیدن فیلم سوالهای زیادی برایش ایجاد شود. البته در فیلم وعدهای داده میشود که در واقع احسان(کامبیز دیرباز) میگوید که من آخرش همه چیز را توضیح میدهم. ما با خیلی از نکاتی که در گذشته بوده مواجه شدهایم. برداشتهای اشتباهی که صورت گرفته؛ به نظر میرسد که علاقهای بین احسان و ریحانه(میترا حجار) بوده و حالا شاید این وسط ابراهیم نقشی در نرسیدن این دو نفر به همدیگر داشته. این موضوع هم خیلی در فیلم مشخص نمیشود.»
مصطفوی در اینباره گفت: من در فیلمنامه سعی میکردم به کلیات بپردازم نه به جزئیات. به عنوان مثال احسان نماینده رزمندههایی است که بعد از جنگ منزوی شده است. ابراهیم هم همین طور؛ او نماینده قشر فرهنگیانی است که بدون اینکه خودشان به پالایش رسیده باشند میخواهند دیگران را به سمت فرهنگ سوق دهند. من فهم این جزئیات را هم به مخاطب واگذار کردهام. دغدغه من نشان دادن مادر شهید و شهدا بود ، هر کدام از این شخصیتها نماینده قشری از جامعه بودند.»
خیلی دوست ندارم توضیحات کارگردان را درباره فیلمش بشنوم
گبرلو برداشت خودش را از فیلم چنین عنوان میکند:« برداشت من این بود که یک عشق پنهانی در فیلم وجود دارد. اما فکر میکنم کارگردان با ظرافتی از این موضوع گذشته. چراکه فقط با دو نما این حس را نشان داده است. راستش خیلی دوست ندارم توضیحات کارگردان را درباره فیلمش بشنوم. من آنچه را که روی پرده میبینم مورد قضاوت قرار میدهم نه چیزهایی را که نبودهاند. من احساس یک«خیانت» کردم و همین توی فیلمنامه کفایت میکند. البته در انتها تقریبا روابط بین آدمها مشخص میشود.یعنی این حس تعلیق باعث شده مخاطب تا آخر همراه فیلم بماند. متاسفانه معضلی که در حال حاضر سینمای ایران از آن رنج میبرد همین پرداخت به حاشیههاست. میخواهند بدانند ایده اصلی چه بوده، فیلمنامه اصلی چطور بوده،آیا سانسوری صورت گرفته یا نه و…ما باید درباره آنچه که ساخته شده و روی پرده میبینیم،صحبت کنیم.»
سهرابی در ادامه درباره کمبود بودجه و نگرفتن برخی از سکانسها و ابهامات درون فیلمنامه گفت: «تهیهکننده این فیلم بخش خصوصی بود و خیلی صریح و راحت بگویم که نتوانستیم چهار یا پنج سکانس از فیلمنامه را بگیریم. آن هم به خاطر عدم حمایت مالی. یعنی آن سکانسهایی که به جنگ میرود یا اصلا آن خلاء رابطه را ما باید توی جنگ میدیدیم. بعضی از دوستان مثل آقای کیومرث پور احمد بعد از دیدن فیلم به من گفت: اتفاقا به نظر من لطف خدا بوده که پول نرسیده و نتوانستی آن چند سکانس را بگیری. چون اینطور از فضای فیلمت دور نمیشویم. ولی به هر حال اگر میشد که آن چند سکانس را هم میگرفتیم یک مقدار ابهام ارتباطی بین شخصیتها کمتر میشد و به نظرم الان کمی گنگ دیده میشود. البته این را هم بگویم که این روابط توی فیلمنامه کامل نوشته شده بود.»
سهرابی فیلم خودش را ساخته است
گبرلو سپس به ساختار کارگردانی اثر و نوع تعامل فیلمساز و فیلمنامهنویس صحبت کرد:« من فکر میکنم باوجود اینکه فیلمنامه این اثر را آقای مصطفوی نوشته ولی آقای سهرابی فیلمنامه دیگری را ساختهاند. یعنی با به کارگیری تصویر، دوربین، تدوین و قاببندی تغییرات زیادی دادهاند. البته این قدرت کارگردان است و نمیخواهم خدایی نکرده موقعیت آقای مصفطوی را تضعیف بکنم. میخواهم بگویم کارگردان با قدرت خودش و عوامل دیگر توانسته فیلم جدیدی را بسازد. مثلا شما نگاه بکنید به شخصیت احسان که خیلی جاها با سکوت و فضای ابری و غبارآلود شمال میگذرد. اصلا دیالوگی برقرار نمیشود. چرا که اساسا توی فیلمنامه هم نمیتوانسته باشد. این حاصل فضاسازی کارگردان و ریتم تدوینی است که آن را انتخاب کرده است. با اینکه این فضا میتوانست پر از قابهای زیبا و به اصطلاح کارت پستالی باشد ولی کارگردان این اجازه را نمیدهد. بلکه همه تمرکزش را روی شخصیت گذاشته و میخواهد او را به ما نشان دهد. من فکر میکنم تدوین در این فیلم نقش بسیار مهمی را داشته است. این راه هم میدانم که آقای سهرابی خیلی روی فیلمنامه کار کرده و زحمت کشیده است اما خب یک جاهایی نتوانسته خوب عمل کند.»