
هنروتجربه – شاهین امین: جشنواره فیلم فجر سال ۹۴ از بهترین دورههای این جشنواره به لحاظ حضور فیلمهای قابل تامل از فیلمسازان اول بود که در این بین دو فیلم «ایستاده در غبار» و «ابد یک روز» به دلیل کیفیت فوقالعادهای که داشتند شگفتی و تحسین بسیاری را برانگیختند.اما نگارنده تصور میکند «ایستاده در غبار» به دلیل روایت، فرم تصویری و تجربه قبلی محمد حسین مهدویان «آخرین روزهای زمستان» بیش از یک شگفتی است، در واقع بیشتر به یک تجربه فکرشده و دقیق میماند که جوانب مختلف نظری و زیبایشناسیاش توسط نویسنده- کارگردان سنجیده و سپس عملی شده است.
اولین مواجهه من با «ایستاده در غبار» در یک نمایش خصوصی پیش از جشنواره فجر به همراه سه دوست منتقد و مهدویان بود.در بحثهای پس از نمایش، نگرانی همه ما از چگونگی برخورد فیلم با تماشاگر و این که میزان درام فیلم اندک است، مطرح میشد. البته مهدویان هم تحلیل خود را بابت انتخاب روایت و فرم فیلم داشت. امروز پس از نمایش در جشنواره و اکران یک ماهه فیلم خوشبختانه میبینیم که تحلیلهای مهدویان درست بوده و فیلم مخاطب خود را یافته است. عنوان این یادآوری کوتاه با توجه به اتفاقات و حرفهای پس از جشنواره و گفتوگوی پیش رو، به این سبب است که دلایل خود را برای این ادعا که فیلم « به یک تجربه فکرشده و دقیق میماند که جوانب مختلف نظری و زیبایشناسیاش سنجیده شده و سپس عملی شده است» را برشمارم.
در بخش اول این گفتوگو درباره دلایل و نحوه انتخاب فرم تصویری برای «ایستاده در غبار»، محدودیتها و مزیتهای این فرم،تفاوت اثر اصلی و جعلی و تاثیرش برمخاطب صحبت شد. در بخش دوم بیشتر به روایت،تفاوت تصویر و تصور در سینما و تاثیرش بر تماشاگر ،سینمای دفاع مقدس و دلیل مخالفتهای برخی با «هنرو تجربه » پرداخته شده است.
بخش اول گفتگو با محمد حسن مهدویان
حرکت شما در جهت کمرنگ کردن وجه دراماتیک داستان و استفاده از صدای شهید متوسلیان، بخش از امکاناتی بصری را که در ارتباط با تماشاگر تاثیر دارد از فیلم سلب کرده است. مثل کمبود نماهایکلوزآپ در فیلم، حس و میمیک صورت بازیگر. زمان طراحی این فرم گمان نمیکردید، چنین شیوهای موجب فاصله گرفتن مخاطب از فیلم شود یا مخاطب حسی از بازیگر نگیرد و فیلم در حد همان مستندنمایی باقی بماند.
راستش را بخواهید بر اساس تجربههایی که در زمینه ساخت مستند دارم، به نتیجه رسیدهام که در چنین فیلمهایی ذهن مخاطب به شدت فعال میشود.درواقع وقتی شما یک لحظاتی را کاملا نشان دهی، دیگر فضای خالی برای تخیل تماشاگر باقی نمیگذارد. اما وقتی همه اتفاقات و واکنشها کامل تصویر نشود ، ذهن تماشاگر سنتزی درست میکند که از هرآنچه شما برایش بسازید، قویتر است. به نظرمن، همیشه باید در جزییات و لحظه یک فرصتی به تماشاگر بدهیم.از فیلم مثال میزنم، در یک صحنه حاج احمد با موتور میآید، انفجاری هست اما او سمت دوربین نمیآید و نیم رخ به دوربین بالا میرود و از ما دور میشود، به نظرم تماشاگر در این لحظه موقعیت خطیر حاج احمد را درک میکند، بدون آنکه دقیقا به او گفته باشیم که در چه شرایطی قرار گرفتهاست. بارها حتما برای همه پیش آمده که در تعریف یک فیلم لحظاتی را بازگو میکنند که در صورت تماشای دوباره فیلم، درمییابیم آن لحظات اصلا در فیلم نبوده و اتفاقا گاهی قویترین صحنههای فیلم همانهایی هستند که آنها را ندیدهایم.در واقع اینجا همان فرق تصویر(picture) و تصور( (imageا)ست.تصور قابل خلق نیست و باید آنرا به عنوان یک فیلمساز به ذهن مخاطبت بسپاری. من به جز تصویرهایی که در فیلم درست کردم، به شدت دنبال درست شدن تصور هم بودم و فکر میکنم یکی از دلایلی که این روزها در فضای مجازی پیغامهای زیادی از اظهار علاقه مخاطبان به فیلم دریافت میکنم، همین تصورهاست. یک خانمی برایم پیغام گذاشته بود که من محال بود، خودم فیلم شما را برای تماشا انتخاب کنم اما سئانسهایدیگر سینما پر بود و با اکراه رفتم فیلم را دیدم و بعد حالم عوض شد. درحالی که اغلب فکر میکنیم، تغییرات حسی در تماشاگر از بازیهای حسی بازیگرهای فیلم و درام ناشی میشود ،در صورتی که «ایستاده در غبار» هیچ کدام از اینهارا ندارد، پس چرا تماشاگر واکنش حسی به این فیلم نشان میدهد. من این را میگذارم به حساب همان تصور که در آن حتما بازی حسی و نمای نزدیک هم وجود دارد. البته که در این تصور چشم خیس هم وجود دارد.
خب الان باتوجه به مشاهدات از واکنش تماشاگران به راحتی درباره این مساله صحبت میکنید اما در مرحله پیش تولید و تولید گرفتن چنین تصمیمی نباید آسان باشد و بعد قبولاندن آن به دیگران.
بخش از آن برمیگردد به اعتمادی که گروه به من داشت.
وقتی شما یک لحظاتی را کاملا نشان دهی، دیگر فضای خالی برای تخیل تماشاگر باقی نمیگذارد. اما وقتی همه اتفاقات و واکنشها کامل تصویر نشود، ذهن تماشاگر سنتزی درست میکند که از هرآنچه شما برایش بسازید، قویتر است
برای خودتان از چه وقت چنین تصمیمیمحرز شد.
ماجرای تصور کردن از یک جایی به بعد برایم خیلی جدی شد، حتی در فیلمهای مستند. درواقع به این فکر میکردم که چه چیزی در فیلم باید باشد و چگونه میتوانی تصاویر را آرایش دهی که برای تماشاگر تصور بسازی. در چند سکانس از مجموعه «آخرین روزهایزمستان»سعی کردم این ماجرا را تجربه کنم. پیش از آن هم فیلم کوتاهی ساخته بودم به نام «ملک الموت» که تلاش کردم بدون آنکه تصاویر خاص و زیادی نشان دهم در تماشاگر ترس از یک آدم غیر واقعی ایجاد کنم. این فیلم را خودم خیلی دوست دارم و به نظرم در شکل دادن آن تصورات موفق بودم. در«آخرین روزهایزمستان» با احتیاط تلاش کردم این مساله را در شکلهای مختلف تجربه کنم. برای مثال در قسمت چهارم این مجموعه توپخانهای خمسه خمسه وجود دارد و عراقیها دارند از آن استفاده میکنند، در زمان فیلم برداری دکتر شجاعی مشاور هنری و طراح صحنه فیلم به من میگفت تماشاگر باید این توپخانه را ببیند اما من از نشان دادنش اکراه داشتم. حتی او مرا به شهرک سینمایی و بخش توپخانه برد و گفت این توپخانه را بسازیم . میگفت فیلمنامه خیلی خوب است و نشان ندادن توپخانه به فیلم ضربه میزند. اما من اصرار داشتم که تصور این توپخانه تاثیر بیشتری بر مخاطب دارد. بعد از پخش مجموعه، وقتی از تماشاگرانی که آنرا دیده بودند، درباره این صحنه و نخلستان و توپهایخمسه خمسه میپرسیدم،میدیدم هرکدام تصوری از این صحنه دارند. بخصوص وقتی از فیلم فاصله میگیرند، مطمئن میشوند که حتما از این توپخانه صحنهای در فیلم دیدهاند، درحالیکه به شدت تصاویر محدودی در این زمینه وجود دارد. چند پلان از چند جوان که از بیشهزاری رد میشوند و یک صدایی که چیزهایی میگوید. درواقع تلاش کردم با ترکیب صدا و تصویر، ذهنیت خاصی در تماشاگر ایجاد کنم. در مورد «ایستاده در غبار» هم یک اعتماد جمعی به دلیل همکاری در«آخرین روزهایزمستان» وجود داشت. ازطرفی دیگر به این روش اطمینان پیدا کرده بودم و بعد از این هم به آن ادامه میدهم. برای هر فیلمی حتی اگر قابلیت رسیدن به تصویرهای خوب هم داشته باشم، باز باید در خدمت درست کردن تصور برای مخاطب باشم. الان البته اولین بار است درباره این موضوع صحبت میکنم، چون حرفهایاین گونه را باید با کمیاحتیاط بیان کرد، چون ممکن است به آدم بخندند….
فکر کنند حرفهایگنده گنده میزنید
بله اما این یک تامل جدی برای من است و دنبالش میکنم. این سوال برای من وجود دارد.
یعنی نمیخواهی امکان تصور را از تماشاگران بگیرید
دقیقا چون تماشاگر این کار را میکند.من مطمئن شدم تماشاگر چه بخواهیم چه نخواهیم، دنبال روایت خودش از ماجرا است و فیلم را یک بار در ذهن خودش و با تصورات خودش میسازد.حال اگر فیلمساز بتواند این ذهنیت را اداره کند و فضاهایخالیای در فیلم درست کند و فرصت شکلگیری آن تصورات را بدهد، خیلی مطلوب است.
به ایجاد این فضاهایخالی در روایت هم معتقد هستید.
اساسا ایده ایجاد این فضاهایخالی از روایت به ذهنم آمد.
در فیلمهایخوب ناصر تقوایی هم در روایت، این فضاهایخالی وجود دارد.
زمانی که زبان انگلیسیام چندان خوب نبود وفیلمها هم زیرنویس نداشتند وآنها را به زبان اصلی میدیدم،این اتفاق را تجربه کرده بودم. خیلی وقتها در سالهای بعد که دوباره فیلمهای را دیده و داستان اصلی برایم مشخص میشد، به این نتیجه میرسیدم آنچه من تصور کرده بودم، خیلی بهتر از داستان مزخرف فیلمها بود.
فکر میکردیم حرفهایخیلی مهمیمیزنند و بعدهامیفهمیدیم خیلی معمولی حرف میزنند.
برای همین هم دنبال درست کردن فیلمهایی هستم که زبان آنها اصلی است!
در فیلم راویهایی هستند که ما اسم و نشانی از آنها نمیبینیم شاید انتظار میرفت، یک زیر نویس به ما بگوید اینها چه کسانی هستند، البته شخصا فکر میکنم چنین کاری لزومینداشت.
چند دلیل داشت یکی این که هرکدام از آنها بخشی از داستان را روایت میکنند که در اکثر اوقات خودشان در آن حضور دارند و من به همان اندازه که داستان را پیش میبرند، از آنهااستفاده میکنم.یک جاهایی هم در روند داستان، آنها برای تماشاگر معرفی میشوند و میفهمیم خواهر اوست یا همسایهشان و …در واقع راویها نه به این دلیل که الان فلان مسئولیت را دارد یا در زمان جنگ فرمانده بوده در فیلم حضور ندارند بلکه حضورشان به خاطر نقشی است که در روند داستان فیلم ایفا میکنند.
تماشاگر چه بخواهیم چه نخواهیم، دنبال روایت خودش از ماجرا است و فیلم را یک بار در ذهن خودش و با تصورات خودش میسازد.حال اگر فیلمساز بتواند این ذهنیت را اداره کند و فضاهای خالیای در فیلم درست کند و فرصت شکلگیری آن تصورات را بدهد، خیلی مطلوب است
در مورد فیلمهایدفاع مقدس همیشه با این جمله مواجه هستیم که کسی باید فیلم جنگی بسازد که جنگ و حس و حال آن دوران را لمس کرده باشد.استدلال هم این است که جنگ ما خاصیتی داشت که جز این نمیتوان آن را تصور کرد.در حالی که هر جنگ و پدیده و اتفاقی حس خودش را دارد
این حرف را به من هم میزدند
مگر اسپیلبرگ در نورماندی بوده که «نجات سرباز رایان» را ساختهاست؟ فیلم شما نقیض همان ادعا است.
وقتی کوبریک «بری لیندون» را میسازد ، کارگردانی که استاد رسیدن به همه حس و حال یک صحنه است ، برایش یک روش پیدا میکند. در سینما شما موقعیتی را بازآفرینی میکنید و باید خرد خرد فرآیند آن را پیدا کنید. اتفاقا وقتی درباره اتفاق و پدیدهای فیلم میسازید که خودتان درگیر آن بودهاید ممکن است از بخشهایی غفلت میکنید.
چون درباره آن سوال ندارید
پرسشی در ذهنتان نیست، نمیخواهید چیزی را کشف کنید، در آن موقعیت اقناع شدهاید.درصورتی که سینما فرآیند اقناع شدن است خیلیها به من میگویند تو فیلم را در ذهنت ساختهای و بعد آن را اجرا کردهای، در حالی که بخشی از شکلگیری فیلم در فرایند ساخته شدن آن رخ میدهد .در واقع خودم هم باید قانع شوم که این صحنه به اندازه کافی قابل باور شده و به اصالت خودش رسیدهاست.این یک پژوهش قبلی میخواهد، یک تلاش در مرحله فیلم نامه که داستان را بپرورانی و شکل بدهی .کار اصلی سرصحنه است که چگونه شکل بدهی و به وجود بیاوری.مثل بازسازی صحنه جرم،قاضی در صحنه قتل نبوده و برای کشف حقیقت، شاهدها را به محل جرم میبرد و میخواهد همان صحنه را دوباره اجرا کند و اشتباهات در بازتعریف مشخص شود.من هم مانند آن قاضی هستم و صحنه را بازآفرینی میکنم.اگر جز این باشد که هیچ وقت فیلمهایتاریخی درست و اصیل ساخته نمیشود. اسپیلبرگ در «نجات سرباز رایان»موفق است چون در جنگ جهانی دوم نبوده و بیشتر از یک سرباز نورماندی برای بازآفرینی آن تجربه تلاش میکند. او باید با یک بازآفرینی ذهنی مبتنی بر مستندات کارش را شروع کند او حتی حسهارا هم باید بازآفرینی میکند. این که هرجنگی حس و حال خودش را دارد ،کاملا صحیح است و جنگ ما هم همین طور.اما این خود مرکز کائنات پنداری که ما داریم و فکر میکنیم تجربههایی را از سرگذراندهایم که هیچ کس نداشته، یک حجاب و تصور غلط است.
اسپیلبرگ در «نجات سرباز رایان»موفق است چون در جنگ جهانی دوم نبوده و بیشتر از یک سرباز نورماندی برای بازآفرینی آن تجربه تلاش میکند. این که هرجنگی حس و حال خودش را دارد ،کاملا صحیح است و جنگ ما هم همین طور. اما این خود مرکز کائنات پنداری که داریم و فکر میکنیم تجربههایی را از سرگذراندهایم که هیچ کس نداشته، یک حجاب و تصور غلط است
بارها با تعدادی از دوستان و فیلمسازان عرصه سینمای دفاع مقدس که صحبت کردهام، اغلب آنها این تصور را که باید در آن دوران بوده باشی و دربارهاش فیلم بسازی را عنوان میکردند. شاید هم دلیلش این بود که نسل جوان طی این سالها فیلم قابل تاملی درباره جنگ نساخته بود.حتی به «باشو غریبه کوچک» بهرام بیضایی و« گیلانه» رخشان بنی اعتماد هم به همین دلیل ایراد میگرفتند.«ایستاده در غبار» اما خلاف تمام این گفتهها ،یک نمونه خوب و مثال زدنی است که در سینمای ایران اتفاق افتاده. متاسفانه در سینمای ایران دو قطبی سازیهایی رخ میدهد که اتفاقا داشت در مورد فیلم شما و فیلم «ابد و یک روز» هم رخ میداد که خود شما به آن واکنش نشان دادید. این که طیفی از فیلمها ارزشی هستند و طیف دیگر سیاه نما و این ماجرا به سینما ضربه میزند.
من و سعید روستایی در جشنواره فیلم فجر با هم آشنا شدیم و الان خوشبختانه یک دوستی بینمان شکل گرفته، چون هردو یک علاقه مشترک داریم که سینما است. شبی که نامزدهایجشنواره دورهم جمع شده بودند، ما هم سریک میز نشسته بودیم و اتفاقا دراینباره حرف میزدیم که دیگرانی هستند که به بهانه فیلم ما به هم میتازند،آنها فکر میکنند احتمالا ما هم باید به هم بتازیم در حالی که این دعوا از ما شروع نشده و به ما ارتباطی ندارد. هردو دلیل رخ دادن این اتفاق را درک نکردیم. بخشی از این ماجرا ریشه در عادتهای بد اجتماعی ما طی سی و اندی سال اخیر دارد؛ ماجرای گروه بندیهاو خط کشیهایسیاسی که عموما هم برسر قدرت است.نسل ما اما این گونه فکر نمیکند، نسل ما این ریختی نیست. این بخشی هم که در نسل ما این گونه فکر میکنند، محصول نسل قبل است و به گونهای آنها را تربیت کردهاند که شما نمیتوانید با هم دیالوگ داشته باشید.درحالی که برای مثال من و سعید روستایی در یک دانشگاه درس خواندهایم، در یک جامعه بزرگ شدهایم، تفریحاتی مشابه را از سرگذراندهایم و متعلق به گروه دسته و جناح خاصی هم نیستیم. در این میان من یک فیلم سازی هستم که به موضوع جنگ علاقه دارم. مثل هر فیلمسازی که به یک موضوع علاقهمند است. اصلا خدا شاهد است شان هنر را بالاتراز این ماجراها میدانم.
من و سعید روستایی در یک دانشگاه درس خواندهایم، در یک جامعه بزرگ شدهایم، تفریحاتی مشابه را از سرگذراندهایم و متعلق به گروه دسته و جناح خاصی هم نیستیم. در این میان من یک فیلمسازی هستم که به موضوع جنگ علاقه دارم. مثل هر فیلمسازی که به یک موضوع علاقهمند است
متاسفانه سالیان طولانی است از همه اتفاقها وپدیدههای هنری، ورزشی،حتی اتفاقهای روال عادی زندگی و… برداشت سیاسی میشود.ودر این میان آدمها ضربه میبینند، چون بدون آنکه بخواهند در ویترینهای خاصی قرار داده شدهاند و حق تکان خوردن ندارند و اگر حرکتی بکنند مورد اتهام قرار میگیرند.
درحالی که خیلی وقتها من فیلمساز نخواستم کنارعدهای باشم، آنها با من عکس گرفتهاند و اگر فردا کاری خلاف رویهای که داشتم انجام دهم، همینها مرا مورد هجمه قرار میدهند.
قصد ادامه دادن همین مسیر با همین فرم را دارید.
نه لزوما. البته اگر موقعیتش پیش بیاید، باید یک فیلم دیگر هم در همین سبک و سیاق بسازم.
تا این تجربه تکمیل شود.
البته باید یک چیزهایی را تغییر دهم تا این سه گانه تکمیل شود. فیلمیاست درباره یک فرمانده دیگر جنگ؛ اگر این فیلم را بسازم دیگر شاید تا مدتی میلی به ساختن فیلم جنگی نداشته باشم.خیلی دلم میخواهد فضاهای مختلفی را تجربه کنم
همکاری با گروه کمتر شناخته شده در سینما این نگرانی را برایت به وجود نمیآورد که فیلم از برخی جهات لطمه ببیند.
نه واقعا. همیشه ازهمکاری با عوامل خیلی حرفهای و شناخته شده،میترسیدم
که سایهاش روی فیلم بیافتد
نه نمیدانم چگونه میتوان با آنهاارتباط برقرار کرد. من ازبازیگر حرفهای ترس دارم.
هنوز هم میترسید
الان کمیاعتماد به نفسم بالاتر رفته چون خود بازیگرها برخورد خوبی با من داشتند.شاید رفتار بعضی بازیگرها و ستارهها را با دوستان هم نسل و تازه کار خودم در سینما دیده یا شنیده بودم که چطوری پوستش کنده شده. در حالیکه او تازه دارد سینما را تجربه میکند و ممکن است اشتباه هم بکند. به نظرمن سینمای ایران نسبت به فیلمسازان اول مسئول است و باید درجه تحملش را بالاتر ببرد.امسال در جشنواره فیلم فجر، اتفاق خوبی افتاد و فیلم سازان اول خوب دیده شدند.
رفتار بعضی بازیگرها و ستارهها را با دوستان هم نسل و تازه کار خودم در سینما دیده یا شنیده بودم که چطوری پوستش کنده شده. در حالیکه آن فیلمساز تازه دارد سینما را تجربه میکند و ممکن است اشتباه هم بکند. سینمای ایران نسبت به فیلمسازان اول مسئول است و باید درجه تحملش را بالاتر ببرد
فقط هم فیلم شما و آقای روستایی نبود
بله «برادرم خسرو» هم فیلم خوبی است
یا «چهارشنبه»
بله، شنیدم فیلم «من» هم فیلم خوبی است.در جشنوارهایکه این همه فیلمساز استخوان دار بود، فیلمهایاول خوبی هم داشتیم و نشان دادند ما هم میتوانیم فیلم بسازیم. اتفاقا تعمد داشتم ازعوامل خیلی شناخته شده، استفاده نکنم مگر مثلا دکتر شجاعی که خوب اعتماد داشتند و قبلا با ایشان کار کرده بودم. البته این را هم بگویم که عوامل حرفه ای برای خود یک چارچوبهایی پیدا کردهاند و به سختی از آن خارج میشوند. در حالی که در دنیا این گونه نیست و دی کاپریو از کجا به کجا میرود.البته در سینمای ما هم هستند مثل آقای داودنژاد یا عیاری که باورشان شده سینما کار سختی است و بدون مرارت اتفاقی نمیافتد.
وقتی خیالت از همه چیز راحت باشد به طور قطع حاصل خیلی شگفتانگیز نخواهد بود.به عنوان سوال آخر میخواهم کمیهم درباره گروه هنروتجربه با هم صحبت کنیم.شما فیلمهای هنروتجربه را دنبال میکنید.
بله تعدادی را دیدهام.
برخی اوقات هجمههایی به این فیلمها مطرح میشود که هر از چندی هم با تیترهایی درشت نمایی میشود فیلمهایی برای دیده نشدن و…
به نظر من هیچ فیلمی برای ندیدن ساخته نمیشود. وضعیت اکران سینما به دلیل کمبود سالنهای سینما مریض است.سالن سینما به اندازه اشتیاق، میل برای فیلم دیدن و فیلم ساختن وجود ندارد. تعداد مخاطبان سینمای ایران در عید که معجزه مخاطب داشتیم یک میلیون نفر هستند، در حالی که تعداد مردمی که فیلم میبینند ،اما در خانههایشان خیلی بیشتر است. چرا در سینما فیلم نمیبینند چون فیلمهایخودشان را در سینما پیدا نمیکنند.
آیین سینما رفتن و فیلم دیدن را از بین رفته است.
بله و متاسفانه بخشی از سینمای ما فیلمهای سطحی میسازد، مخاطب خودش را هم پیدا کرده و فیلمهایش در حد خودش میفروشد و از این وضعیت هم راضی است ، اما کارش به جایی رسیده که میخواهد همه سینمای ایران را تسخیر کرده و برای همه تعیین تکلیف کند ، این خیلی خطرناک است.این طیف اساسا از نشستن تماشاگر در خانهاش هم راضی است، چون همین تعداد تماشاگر موجود برایش کافی است و میخواهد همه سالنهاحتی سالنهای بی کیفیت هم به او داده شود.
بخشی از سینمای ما فیلمهای سطحی میسازد، در حد خودش میفروشد و از این وضعیت هم راضی است ، اما کارش به جایی رسیده که میخواهد همه سینمای ایران را تسخیر کرده و برای همه تعیین تکلیف کند….در این میان هنروتجربه سینما را زنده نگه میدارد و از میراثی محافظت میکند که فقط به من و شما تعلق ندارد
در مدل فیلمسازی آنهاکیفیت سالن تاثیری ندارد
برای همین پا را از گلیمشان فراتر گذاشتهاند و درواقع چشم دوختهاند، به هرجایی که میشود فیلم را درآن نمایش داد و پول درآورد.در این میان هنروتجربه سینما را زنده نگه میدارد، به امید روزی که ۱۰۰۰ سال داشته باشیم. اگر چه این تعداد سالن برای هنروتجربه در شان سینمای ما نیست. الان بسیاری از فیلمها هستند که باید اکرانهای طولانی داشته باشند والبته روزی سه سئانس مشخص نه یک سئانس و ده سینما داشته باشد.در وضعیت فعلی با سیستم اکران هفت هفتهای و این قانون کف فروش نامناسب ، به من میگویند اگر فیلمت در فلان سینما ۱۴ میلیون نفروشد،از اکران خارج میشود، درحالی که فیلم من در سینمایی دیگر بیشتر از این فروش میکند.این سیستم متعلق به سالهای پیش و تک بلیت فروشی سینماهاست، معیار الان باید سیستم مکانیزه فروش باشد.سیستم هفت هفته متعلق به دورانی است که پردیسهای سینمایی نداشتیم. و این عدم تغییرها به سینما ضربه میزند.به همین دلیل است که میگویم هنروتجربه به صورت لابراتواری و آزمایشگاهی از سینمای ایران محافظت میکند، به امید روزی که شرایط اکران بهتری داشته باشیم. هنروتجربه از میراثی محافظت میکند که فقط به من و شما تعلق ندارد، این فیلمهابه میراث صدو خرده ای ساله سینمای ایران تعلق دارد. هنروتجربه در زمان خوبی هم شکل گرفت یعنی در دورانی که خطر نابودی این میراث حس میشد و زور قلدرها داشت میچربید.
عکس:یاسمن ظهور طلب