ماهنامه هنروتجربه – محمدرضا مقدسیان: گویی قاعدهای وجود دارد با عنوان قانون بقای خشونت و تعصب و نفرت. گویی قاعدهای وجود دارد که خشونت و خشم از بین نمیرود، فقط از جایی به جای دیگر، از نسلی به نسل دیگر و از شخصی به شخص دیگر منتقل میشود. «بدون مرز» سراغ این بخش از اخلاق و منش ناخوشایند انسانی رفته و با دستمایه قرار دادن وجوه اصیل انسانی و بیرون کشیدن آن از زیر خروارها تعصب و خشم و خشونت، دوران بیمرزی و محبت و انسانیت را دنبال کرده است.
«بدون مرز» با دست گذاشتن بر اصل مرزبندی بین انسانها در اثر بحران بیاعتمادی و در راستای هویتسازی و خودی و غیرخودی کردن سراغ رفتار دو نوجوان ایرانی و عرب رفته و سرآخر نمایندهای از سربازان آمریکایی حاضر در منطقه را وارد داستان کرده است. اما سراغ گرفتن از کودکان و نوجوانان برای بیان چنین دغدغهای با چه رویکردی صورت گرفته است؟ طبیعتا از منظر روانشناختی بالا رفتن سن در افرادی که نسبت به آگاهی از خود بیتوجهاند، مساوی است با فاصله گرفتن بیشتر و بیشتر از خویشتن خویش و دور شدن مستمر از ذات اصیل انسانی و فرو رفتن در تفکرات و بایدها و نبایدهای عرفی و بشری. با این رویکرد کودکان و نوجوانان فاصله کمتری بین قواعد روحی فطری و چهارچوبهای از بیرون تحمیلشده به آنها پیدا کردهاند. رفتار پسربچه فیلم و طرف مقابلش (پسری که بعد معلوم میشود دختر است)، معطوف به برداشتهایی است که از دل جامعه آسیبدیده و ناامن بیرونی است. درواقع تلاش او برای مالکیت کشتی و بعد تلاش برای مرزبندی میان خودش و دیگری و البته میل به داشتن جایی امن و جداافتاده از فضای پرآسیب و پرخطر بیرونی، باعث بروز جدل و کشمکش اصلی فیلم میان دو شخصیت کمسنوسال فیلم میشود. جالب اینجاست که شخصیت مقابل پسرک هم با همان دغدغهها سراغ این کشتی آمده؛ کشتیای که به مثابه یک جزیره جداافتاده از فضای پر از آشوب و جنگ اطراف است. با این رویکرد کشتی محل وقوع داستان فیلم، به مثابه نقطهای گمشده و به دور از دید و توجه بیرونی تصویر شده است و پناهگاهی است برای کودکانی که توان تحمل فشارهای دنیای پر از خشونت و جنگ را ندارند و میخواهند در جایی امن و ساکت گذران زندگی کنند. درواقع تنها راهی که به ذهن این کودکان رسیده، فرار و انزوا از جایی است که از اصالت انسانی دور شده و به سمت خواستههای سیریناپذیری بشری رفته است. اما یک نکته در این میان وجود دارد. کنش و واکنشهای این کودکان به موقعیتها از جنس آموزههای خشونتآمیز بیرونی است. درواقع پسرک و دخترک فیلم، هر دو در موقع بروز خطر یا احساس حضور نیروی ناشناخته بهسرعت واکنشی تند و خشن و رفتاری از جنس آموختگیهای عرفی و اجتماعی بروز میدهند. اینجاست که اصل بقای خشونت خودنمایی میکند. درواقع درست است که کودکان فیلم از خشونت گریختهاند و به کشتی پناه آوردهاند، اما به طرزی ناخودآگاه همان رفتارهایی را بروز میدهند که از آن فرار کردهاند. اما یک تفاوت هم در این میان وجود دارد. هنوز رگههایی از انسانیت و معصومیت در این دو شخصیت وجود دارد که باعث میشود بهرهگیری ازخشونت را صرفا برای رفع ترس و ایجاد امنیت به کار گیرند و نه آسیب زدن به دیگران بهعنوان کار روزانهشان. درنهایت هم همین رویکرد سالم اخلاقی و انسانی است که زندگی مسالمتآمیز هردوشان در دل کشتی را باعث میشود و همنشینی و همکناری میان آنها را ممکن میکند. در این میان تنها امید است که میتواند راهگشا باشد برای اینکه جبر نیروهای بیرونی، این دو کودک را هم به ورطه خشونتورزی و انتقام و خشم فرو نبرد و این فرایند توقفناپذیر را متوقف کند.
شیوه کارگردانی، تصویربرداری و بازیگردانی در این فیلم هم در نوع خودش تجربه جالبی است. برگ برنده کارگردانی این فیلم موفقیت سازندگان آن در بهرهگیری از فضای اندک داخل کشتی و باورپذیر از کار در آمدن نتیجه بصری تلاششان است. کمتر نمای تکراری در این فیلم دیده میشود و تنها نماهای تکراری فیلم مربوط به نماهای معرف یا مستر است که طبیعت کار اقتضا میکند که وجود داشته باشند. تصویربرداری اشکان اشکانی بهعنوان یکی از تصویربرداران خوب و جوان سینمای ایران که پیشتر نمونه کار او را در فیلم سینمایی «خسته نباشید» دیده بودیم، در فضای تالاب اطراف کشتی و در دل فضای محدود و بیانعطاف داخل کشتی سهم زیادی در قابل اعتنا از آب درآمدن کار داشته است. شیوه انتخاب اندازه نماها، زاویه دوربین و چیدمان صحنهها نقش بسیار زیادی در خستهکننده از آب درنیامدن کار داشته است. در کنار آن نباید بازی گرفتن قابل قبول امیرحسین عسگری از دو نوجوان داستان فیلم را نایده گرفت. پاشنه آشیل فیلم اما فیلمنامه آن و بهطور ویژه پایانبندی گلدرشت و شعاری آن است. حضور شخصیت تفنگدار دریایی آمریکایی با شمایلی نخراشیده و شعارگون در فیلم، باعث شده وجه شعاری فیلم برجسته شود و مسیر درام به بیراهه برود. درواقع تا پیش از ورود این سرباز داستان مرحله به مرحله پیش میرود و مخاطب با رضایت دنیای دو نوجوان فیلم را دنبال میکند. اما به محض ورود شخصیت آمریکایی با مختصاتی بهشدت غلوشده و شعاری نظم منطقی فیلم بر هم میریزد و شعار و بیانیه جای داستانگویی و فیلمسازی را میگیرد. با این همه باید گفت «بدون مرز» یک فیلم اول سینمایی قابل دفاع از کارگردانی جوان است که برای تامین نظر سرمایهگذاران یا هر دلیل دیگری مجبور به کمی انعطاف در فیلمنامه شده و پاشنه آشیلی برای فیلمش تراشیده است. وگرنه «بدون مرز» از حیث کارگردانی و ایده اثری دوستداشتنی است و تجربه تماشای آن خالی از لطف نیست.