ماهنامه هنروتجربه – عزیزالله حاجی مشهدی: نخستین حضور محمدحسین مهدویان، فیلم‌سازِ به‌نسبت جوان، با فیلم خوش‌ساخت و به‌یادماندنی «ایستاده در غبار» در سی‌وچهارمین جشنواره فیلم فجر، چنان بود که فیلم تازه او در دو بخش «نگاه نو» و «سودای سیمرغ»، شایسته  حضور تشخیص داده شد.

البته عمده آشنایی پیشین منتقدان و کارشناسان سینما از مهدویان، به ساخت چند فیلم کوتاه داستانی و مستند و به‌ویژه کارگردانی یک مجموعه مستند – داستانی تلویزیونی به نام «آخرین روزهای زمستان» برمی‌گردد. او با ساخت فیلم «ایستاده در غبار»، توانمندی‌های انکارناپذیر خود را در عرصه شناخت دقیق ابزارها و عوامل موثر در تولید فیلم سینمایی- از صدا و صحنه‌پردازی و طراحی لباس و صحنه گرفته تا به‌کارگیری درست و سنجیده از میزانسن‌های سینمایی واقع‌نما – چنان به کار می‌گیرد که در عین بازسازی هر صحنه و فضای فیلم – به‌ویژه در بازسازی فضاهای مربوط به دهه‌های ۵۰ و ۶۰ – در هیچ لحظه‌ای تصاویر بازسازی‌شده از فضا و اتمسفر اصلی و واقعی رویدادها‌یی که به تصویر کشیده شده‌اند، فاصله نمی‌گیرد، یا رنگی مصنوع و ساختگی بر آن‌ها سایه نمی‌اندازد.

پیش از تماشای چنین فیلمی، دو نگرانی بی‌دلیل – که شاید هم در تماشای انبوه فیلم‌های غیرخلاقانه چند ساله اخیر سینمای جنگ و دفاع مقدس ریشه داشته باشد – بر ذهنم سایه افکنده بود! اما شاید کمی مبالغه‌آمیز باشد که بگویم فیلم از همان عنوان‌بندی آغازین خود، با استفاده از صداهایی که لحظه‌های پرهول‌وهراس جنگ را در ذهن ما بازسازی می‌کرد، و دقایقی کوتاه از نمایش تصاویر بازسازی‌شده دوران کودکی شخصیت اصلی فیلم (احمد) که در فضای کوچه و محله و مدرسه و بازار می‌گذرد، به تماشاگر فیلم اطمینان می‌دهد که با کاری متفاوت سروکار خواهد داشت!

تمهید هوشمندانه‌ای چون استفاده از نگاتیو ۱۶ میلی‌متری – آن هم با وجود دغدغه‌هایی از چاپ تصاویر و رفتن به لابراتوار و تصحیح رنگ و اتالوناژ و نوربندی و ترس از خراب شدن و نوردیدگی دور از انتظار صحنه‌ای از فیلم – به کاری چون «ایستاده در غبار» بسیار کمک کرده است. با توجه به نمونه کارهای روزگار ما که حاصلِ کارِ دوربین‌های پیشرفته دیجیتال با شفافیت و رنگ و نور بسیار درخشان بر پرده نمایش آشکار می‌شوند، مخاطب اثر به دلیل رنگ‌مایه خاص این فیلم، تفاوت فضای آن را با نمونه‌های امروزین به‌خوبی درک کرده و نزدیکی بیشتری میان فیلم «ایستاده در غبار» با فضاهای فیلم مستند احساس می‌کند.

استفاده از بازیگری چون هادی حجازی‌فر – با پیشینه کار در تئاتر – در نقش احمد متوسلیان – شخصیت محوری فیلم – به دلیل چهره نبودن این بازیگر تئاتری در سینمای ایران، کمک کرده نقش‌های دیگری از او در ذهن مخاطبان این  فیلم تداعی نشود. و این موضوع در باور کردن او به‌عنوان بازیگر نقش احمد متوسلیان تاثیری مثبت داشته است.

در بخش عمده‌ای از این تاثیرگذاری‌ها باید نقش عواملی چون طراح صحنه و لباس (محمدرضا شجاعی) و هم‌چنین طراح چهره‌پردازی (شهرام خلج) را پررنگ‌تر از سایر عوامل دیداری فیلم دانست. صدا و کاربرد و کارکرد آن در این فیلم، آن‌چنان نقش مهمی دارد که تاثیر این عنصر مهم شنیداری را از همان طلیعه عنوان‌بندی آغازین فیلم می‌توان شاهد بود. قطع و وصل‌ها و صداهای پر از پارازیت و خاص بی‌سیم‌های منطقه جنگی، با ترکیب طبیعی صدای رگبار گلوله‌ها و تیراندازی‌های بی‌وقفه، بر شدت این تاثیرگذاری افزوده است و به مخاطب فرصت نمی‌دهد لحظه‌ای از فضای فیلم و آن‌چه بر پرده می‌بیند، فاصله بگیرد.

تولید فیلم‌هایی از جنس «ایستاده در غبار» تا حدود زیادی دشوار و گاه در مواردی ناممکن به نظر می‌رسد. برای ساختنِ این نمونه‌های درخشان باید بی‌اندازه صبور و شکیبا بود. نویسنده فیلمنامه‌ای که قلب و روحش با کشف حقیقت و کنجکاوی‌ها و جست‌وجوهای محققانه بیگانه باشد، هرگز نمی‌تواند از گذشته دور و دوران رنگ‌پریده کودکی‌ها و نوجوانی‌های شخصیت محوری داستان فیلم خود چیز چندان قابل اعتنایی کشف کند و آن را در فیلم‌نوشت خود انعکاس دهد تا کارگردان بتواند بازتاب دیداری آن را در قالب تصاویری گویا و باورداشتنی ثبت و ضبط کند و نتیجه مثبت این شکیبایی‌ها را  که طی دست‌کم دو سال پژوهش‌های جدی و پردامنه ادامه داشته است، در قالب تصاویری زنده و جان‌دار به تماشا بگذارد و به‌خوبی نشان دهد که چگونه آن احمد گوشه‌گیر و تنها و تا حدودی خجالتی روزگار کودکی، بعد‌ها به یک فرمانده بزرگ تبدیل می‌شود! آن هم به کمکِ تصاویری که در آن‌ها، نه در نمایش جنبه‌های قهرمانانه و دلاورانه شخصیت اصلی فیلم مبالغه می‌شود و نه از زندگی عادی و رفتارهای معمولی او، به‌عنوان یک انسان عادی با رفتار‌ها و زندگی طبیعی‌اش، چشم‌پوشی می‌کند. درست به همین دلیل است که اگرچه بخش‌هایی از این شخصیت‌پردازی، رنگی اسطوره‌ای به خود می‌‌گیرد، با این همه، شخصیت اصلی فیلم به هیچ روی از ما فاصله نمی‌گیرد و او را جدا از خود و بیگانه با دنیای خودمان نمی‌یابیم.

موسیقی کم‌حجم، اما اثرگذار فیلم (کار حبیب خزایی‌فر) به ما کمک می‌کند تا در قالب ساختاری منسجم که از ترکیب درست و سنجیده امکانات دیداری، شنیداری، بیانی و نمایشی سینما و صد البته تدوین مناسب فیلم فراهم آمده است، آشکارا احساس کنیم که با کاری متفاوت روبه‌رو هستیم که می‌کوشد با تکیه بر مستندات و تاریخ جنگ و حقایق دوران دفاع مقدس، با محوریت صداهای شاهد – با بیشترین میزان تاثیرگذاری – یک مستند تمام‌عیار در قالب فیلم مستند – داستانی بلند ارائه دهد که کارگردان، در آن از تمامی عوامل پدیدآورنده یک درام سینمایی و یک داستان پرکشش به‌خوبی سود می‌جوید.

اگر فضای صحنه‌هایی فراموش‌ناشدنی چون سخنرانی احمد متوسلیان در مسجد و گفت‌وگوی او با هم‌رزمانش درباره آزادی خرمشهر یا آن تصویر درخشان و به‌یادماندنی که احمد از نرسیدن نیروهای کمکی به تنگ آمده است و گوشی بی‌سیم را به گونه‌ای نمادین رو به آسمان بلند می‌کند و به مصداق شعر حافظ: «زیرِ شمشیر غمش رقص‌کنان باید رفت» در میان آتش پربار توپخانه و تیربار و مسلسل و باران گلوله‌ها به پیش می‌رود، این چنین تاثیرگذار و فراموش‌ناشدنی به نظر می‌رسد، همانا نتیجه مستقیم استفاده درست از امکانات مختلف است که به‌عنوان ظرفیت‌های بالقوه زبان و بیان سینمایی در اختیار همه فیلم‌سازان هست، اما متاسفانه هر فیلم‌سازی، در عمل، تنها به اندازه درک و دریافت خود از میزان اثرگذاری این عوامل، از آن‌ها سود می‌جوید و…

مهدویان هوشمندانه از گفتار متن (Narration) در این فیلم استفاده می‌کند و در کاربرد گفتار متن چنان عمل می‌کند که در هیچ لحظه‌ای از فیلم، مخاطب آن را مزاحم و خسته‌کننده نمی‌پندارد. بازسازی صحنه‌هایی که اکنون به‌شدت رنگ مستند به خود گرفته است، با گذشت زمان و تغییر بسیاری از فضاها  -به‌ویژه فضای‌هایی چون خانه، مسجد، مدرسه و کوچه و بازار – به‌راستی دقت نظر و باریک‌بینی‌های فراوانی می‌طلبد. کاری که کارگردان «ایستاده در غبار» به‌خوبی از عهده آن برآمده و درست به همین دلیل است که فیلمی به‌یادماندنی در کارنامه فیلم‌سازی خود ثبت کرده است.

نسخه pdf شماره بیست‌وهشتم ماهنامه هنروتجربه