
نگاهی به تصویر جوانان اروپایی در فیلمهای فرانسوی
داستان جوانان آشفته
هنر و تجربه، رضا حسینی:آکسل روپر در جریان نشست خبری سومین فیلم بلندش، «نور چشمم» (The Apple of My Eye) که در شصتونهمین جشنواره بینالمللی فیلم لوکارنو برای تصاحب یوزپلنگ طلایی رقابت کرد، گفت که «قطعاً» میخواسته جوانان اروپایی امروزی را در فیلم جدیدش به تصویر بکشد. این موضوع برای کسانی غافلگیرکننده است که آثار روپر را در مقام فیلمنامهنویس، کارگردان و منتقد فیلم دنبال میکنند و میدانند او علاقهای به فیلمهایی ندارد که به مسائل روزگار امروز میپردازند. البته این موضوع برای پیش از زمانی بود که مسائل روز نیازمند رویکردی تازه از سوی کارگردانان اروپایی بودند؛ پیش از بحران یونان، حملههای شارلی ابدو و سیزدهم نوامبر پاریس، پیش از خروج بریتانیا از اتحادیهی اروپا و حملهی تروریستی نیس که چند هفته پیش از جشنواره روی داد و جان ۸۵ نفر را در چهاردهم ژوییه گرفت. دنیا بهسرعت در حال تغییر است و حتی فیلمسازی مانند روپر هم نمیتواند در برابر ضرورت درگیر شدن و پرداختن به آن مقاومت کند.
این انگیزه از حس فوریتی ناشی میشود که تحمیل خشونتآمیز واقعیت به زندگی روزمرهی در اروپا و فرانسه آن را ایجاد کرده است. پدیدههای مختلف، از بحران مالی گرفته تا تروریسمی که جهانی شده است، فیلمسازان را مجبور به مواجهه با واقعیت برای درک و توضیح آن میکند یا اینکه بهسادگی شهادت بدهند که همه چیز به سوی آشوب و هرجومرج پیش میرود؛ و از آنجایی که این مسائل مستقیم به زندگی جوانها و اساس زندگیهای آیندهی آنها مربوط میشود، خیلی از فیلمهای فرانسوی که امسال در جشنواره فیلم لوکارنو به نمایش درآمدند، از زاویهی دید آنها نگاهی به دنیای معاصر انداختهاند. زیکو، تئو، سونیا، ملانی، شخصیتهای فیلمهای «نور چشمم»، «جوان» (Jeunesse/ The Young One) و «بهشت صبر میکند» کاملاً نمایندههای جوانان فرانسوی نیستند اما انگیزههای ویرانگرشان، جاهطلبیهای خلاقهی بیثمرشان و آرزوهایشان برای رفتن به جایی دیگر، همه ویژگیهای جوانان یک نسل هستند.
کاوشهای سینمایی اخیر در زندگی جوانان فرانسوی باعث خلق شخصیتی مثل تئو شده است، قهرمان «نور چشمم» که یک کمدی رمانتیک اسکروبال امروزی است درباره مرد بینا و زن نابینایی که به هم دل میبندند. او و برادرش لیئاندرو، مهاجران یونانی هستند که تلاش میکنند زندگیشان را از راه نواختن نوعی موسیقی یونانی به نام ریبِتیکو در مراسمهای عروسی بگذرانند. در فیلم بیش از یک مورد دیده میشود که یک شمایل حکومتی و نمایندهی قدرت به جوانان میگوید دست از علاقهشان بکشند یا «تغییر» شغل بدهند (و به طور قابل پیشبینی یک کار خدماتی انتخاب کنند). به هر حال این توصیه و پند از جانب هر کسی که باشد، فیلم در سختیها و مشکلهای زیستن یک زندگی خلاقهی در دوران جوانی کاوش میکند.
میراث یونانی این دو برادر چیزی بیش از یک جلوهی غیربومی است. اگر موسیقی ریبِتیکویی که آنها مینوازند حاشیهی صوتی دنیای فیلم را تأمین میکند، بحران مالی یونان الهامبخش خلق شخصیتها میشود و به کارگردان اجازه میدهد تا داستانش را در اروپای معاصری روایت کند که در آن تصور یک آیندهی باثبات هر روز دشوارتر و دستنیافتنیتر از قبل میشود. ژانر کمدی این فرصت را به فیلمساز داده است که از نسل سازندهی جامعهای انتقاد کند که در آن رؤیاپردازی دیگر کار چندان معقولی نیست.
یک مواجههی نسلی مشابه، در فیلم «جوان» هم دیده میشود که راحتتر و مستقیمتر از این نمیشد برای آن عنوانی انتخاب کرد. اولین فیلم بلند ژولین سامانی، اقتباسی از داستان کوتاهی به همین نام از جوزف کانرد است. زیکو، جوان بیستسالهی ماجراجو،رؤیاپردازی است که میخواهد«کاربزرگی» در زندگیاش انجام دهد. او وقتی پا به کشتی کوچکی میگذارد تا هم کار کند و هم با آن به هر جا که میخواهد برود، با اکراه ناخدا و مرد دستراستش، ژوزه، روبهرو میشود؛ و درست مثل «نور چشمم»، یک مصاحبهی کاری بداهه، به ابزاری برای تحقیر و زیر سؤال بردن مهارتها و آرزوهای جوان میشود. زیکو آرزو دارد ناخدا شود ولی هیچ کس او را جدی نمیگیرد. در نهایت وپس از حادثهای غمانگیز اوضاع تغییر میکند اما سفر دشوار زیکو از واقعیتی میگوید که خیلی از جوانان امروز جامعهی فرانسه با آن روبهرو هستند: عدم صلاحیت برای دستیابی به مسئولیت و قدرت در هر زمینه و مرتبهای از جامعه.
در «جوان» که فیلمی درباره جان بهدر بردن با کشتی است، زیکو در شبی پرآشوب معصومیتش را از دست میدهد تا از گذرگاهی الزامی برای رسیدن به بلوغ و بزرگسالی هم عبور کرده باشد. این همان فرایندی است که قهرمان «بهشت صبر میکند»به کارگردانی ماریکاستی مانتیونشار هم از سر میگذراند؛ فیلمی که به بررسی مسألهی تروریسم، هفت سال پس از درام «Hadewijch» (برونو دومون، ۲۰۰۹)، میپردازد.
در حال حاضر دیگر این موضوع بر کسی پوشیده نیست که داعش تلاشهایش برای گرفتن نیرو را بر فرانسه متمرکز کرده است؛ و حملههای مختلفی که در دو سال گذشته صورت گرفتهاند توسط جوانان بهخصوص مردان جوان انجام شدهاند. فیلم مانتیونشار به گونهای با این پدیدهی تراژیک مواجه میشود که کسی انتظارش را ندارد: جنگجوی بعدی داعش در «بهشت صبر میکند» یک دختر سفیدپوست است از طبقهی متوسط، با زندگی و تحصیلات خوب؛اماوضعیت و شرایط زندگی او هم باعث نمیشود که در برابر تبلیغات آنلاین داعشیها آسیبپذیر نباشد. جوانان این فیلم بهراحتی فریب میخورند و تبلیغات گسترده و متنوع داعش میتواند سبک زندگی آنها را زیر سؤال ببرد.
در نهایت این سؤال مطرح میشود که آیا جوانکهای فرانسوی حالشان خوب است؟ به نظر میرسد این فیلمها جوابی برای این سؤال داشته باشند. این نسل باید با تهدید تروریسم کنار بیاید و این فکر که هر یک از ما ممکن است در پایان این مسیر قرار بگیریم بهتدریج در حال اشغال ذهن جوانان بیشتری است. خطرات و اغتشاشهای موجود، الهامبخش کتابها، فیلمها و دیگر واکنشهای هنری است. اینها فقط جدیدترین نمونهها هستند.
فانتا سیلا، ایندیوایر