
هنروتجربه – بهزاد وفاخواه: کمتر کسی از ماست که در زندگیاش تجربه دورانی با نام دوران بیکاری را نداشته باشد. بیکاری در روزهای اول یعنی داشتن وقت بیشتر و شاید روزهای کشدار. بعد مشکلات مالی از راه میرسند و بعد فراتر از مشکلات مالی تبدیل میشود به یک وضعیت. ذهن و روح بیکار را آزار میدهد و او از اینکه برخلاف بقیه هر روز از زندگیاش اختصاص به یک کار مشخص ندارد دچار مشکل میشود. در «آقای بیکار» علی همراز تهرانی تصمیم گرفته است حال و روز خود را در طول دوران بیکاری تبدیل به یک فیلم کند. به این ترتیب او بیکاریاش را هم تبدیل به یک کار کرده و حالا چند وقتی است فیلمش در هنروتجربه روی پرده رفته است.
شما فیلمی درباره بیکاری ساختهاید اما مروری بر فعالیتهای شما نشان میدهد کمکار هم نبودید و «آقای بیکار» بیستمین مستند شماست!
در تقسیمبندی کارهایم، مستندهای تلویزیونی را از کارهای سینمایی جدا میکنم. به دلیل ساختار متفاوتی که این دو مدیوم دارند. بعضی از این کارهای تلویزیونی شاید نهایتاً یک هفته فیلمبرداری داشته باشند اما «آقای بیکار» یا «گودزیلا» فیلمی که الان درحال ساخت آن هستم، نزدیک به یک سال کار بردند. نوع ساختار و بیان در آثار سینمایی با تلویزیون متفاوت است. البته در دوره ساخت «آقای بیکار» واقعا بیکار بودم اما قبل از آن بیشتر از بیست تا مستند هم ساخته بودم و فقط در شبکه تهران از من مستندی پخش نشده! همه این مستندهای تلویزیونی به صورت مستقل و قراردادی ساخته شدند و هیچگاه کارمند تلویزیون نبودم. روز اول فیلمبرداری ما در مهرماه ۹۱ روزی بود که ناگهان دلار گران شد و بعد کمکم همه کارهای دفتر ما متوقف شد. ولی بیکاری در این فیلم مفهوم دیگری دارد و بیشتر تمی است که به واسطه آن وارد فضای اجتماعی سیاسی آن سالها میشویم.
ایده ساخت این فیلم از کجا آمد؟ از اول قصد داشتید آن را تبدیل به یک فیلم کنید یا در ابتدا قصد فیلمسازی در بین نبود؟
پلان اول ما اتفاقی بود.در یکی از روزهای مهرماه ۹۱ که ناگهان تحریمها شدت پیدا کرد و قیمت ارز بالا رفت،این پلان را گرفتم. ان روزها در دفتر سه نفره ما، من در حال ساخت سریال مستندی بودم، افشین عزیزی آهنگ میساخت و امیر ادیبپرور هم در حال تدوین یک فیلم بود،اما ناگهان همه پروژهها خوابید و کارها متوقف شد. آن روز برای یادگاری پلانی گرفتم که در آن ابری از پول بالای سر ما سه نفر قرار میگرفت. کمکم این ایده جدی شد و به فکر تهیه فیلمی از همین روزهایم افتادم و اتودهایی زدم و با تشویق همکارانم در دفتر کار شروع شد و مسائل روز را از جمله انتخابات آمریکا و ایران را دنبال کردم و همینطور شوخیهایی مثل ۲۱ دسامبر. خیلی از آدمهایی که به سوال ما درباره نابودی جهان در روز ۲۱ دسامبر جواب میدادند، میگفتند چه بهتر و اصلا راحت میشویم. فکر کردم از این موضوع میتوانیم به مسائل اجتماعی خودمان برسیم و این که چه شده تعداد قابل توجهی از مصاحبهشوندهها، تا این حد ناامید هستند. در واقع نکته اینجاست که بتوانی لحنی ویژه به فیلم وارد کنی و در این صورت است که ۲۱ دسامبر تبدیل به یک روشنایی برای دیدن معضل اجتماعی میشود.
ساختار این فیلم به نحوی است که هرروز با دوربین دنبال یکی میروم. در واقع تلاش میکنم، روح و روان آدم بیکاری را تصویر کنم که نمیتواند به درستی تمرکز کند و هر روز زندگی یک نفر را دنبال میکند و به دیدن او میرود. هرکدام از این کاراکترها نقبی هستند به وضع جامعه
شما این فیلم را در رده مستندهای خودنگار طبقهبندی میکنید؟
نه من تنها راوی فیلم هستم. مستند خودنگار مستندی است که از ساختارش استفاده کردم. یک مستند خودنگار خیلی بیش از اینها باید روی مسائل درونی و روحی روانی سوژه خودش تمرکز کند اما در اینجا «من» بهانهای هستم برای اینکه ببینیم وضعیت جامعه و دنیا چطور است. اگر برای مستندهای خودنگار ده فاکتور لیست کنیم، شاید در «آقای بیکار» حداکثر سه فاکتور از آنها را استفاده کرده باشم. در این فیلم فقط راوی هستم که مثل نخ تسبیحی عمل میکنم و مسائل مختلف را به هم پیوند میدهم.
در فیلم شخصیتهای مختلفی را میبینیم که هرکدام در یکی دو سکانس از فیلم ظاهر میشوند اما بیش از این حضوری ندارند. چرا به بعضی از این شخصیتها بیش از این نزدیک نشدید؟
ساختار این فیلم به نحوی است که هرروز با دوربین دنبال یکی میروم. در واقع تلاش میکنم، روح و روان آدم بیکاری را تصویر کنم که نمیتواند به درستی تمرکز کند و هر روز زندگی یک نفر را دنبال میکند و به دیدن او میرود. هرکدام از این کاراکترها نقبی هستند به وضع جامعه. مثلا در بازار دارم فیلمبرداری میکنم که ناگهان یک نفر جلوی دوربین میآید و حرف میزند. این یک اتفاق است اما انعکاسی است از وضع بازار. این متمرکز نبودن روی یک آدم خاص، به هم ریختگی و آشفتگی ذهن او را میرساند و همه آدمها از برادر من تا دوست من و مادربزرگم همه دچار نابسامانی اقتصادی هستند. در این زمینه پرداخت بیش از حد لازم نبود و به منظورم رسیدم که به تصویر کشیدن پراکندگی بود.
اعضای خانواده پتانسیل بیشتری برای نزدیک شدن نداشتند؟
خانواده برای من با اجتماع پیرامون فرق نمیکند. این فیلم را از خودم و اتاق خودم شروع میکنم، بعد سراغ خانواده و بعد برادرم میروم و بعد دوستانم و بعد آدمهای دورتر و در آخر سراغ شهر میروم. وقتی پدرم را در شهر و در حال مسافرکشی نشان میدهم، دیگر از فضای خانواده خارج شدهام و وسط اجتماع هستیم. برای من خانواده منهای نسبت خونی و عاطفی، بخشی از اجتماع است و برای این فیلم سراغ مسائل خانوادگیای نرفتم که بین اعضای خانواده جریان دارد و در خیلی از مستندهای خودنگار اخیرا سراغ آن میروند. خانواده در این اثر نماینده یکی از اقشار جامعه است.
اولین نمایش فیلم چه زمانی بود؟
تابستان سال ۹۳ و قبل از برگزاری جشنواره سینماحقیقت. اولین بار در جشن خانه سینما بود. در اولین نمایش جرات نمیکردم کسی را دعوت کنم! چون خودم در فیلم مثل یک بازیگر حضور دارم اما من بازیگر نیستم و برای یک غیربازیگر دیدن خودش روی پرده خیلی سخت است. به خصوص که فیلم دغدغهای شخصی هم داشت. این فیلم را ساخته بودم تا به بقیه نشان بدهم، بیکار نیستم. برای نمایش اول از همه آمهایی دعوت کرده بودم که در فیلم هم حضور دارند و بعد از پایان نمایش فیلم عکسی با هم گرفتیم که یادگاری خوبی شد. اما در اکران بعدی که در خانه سینما بود و شلوغ هم شد،واکنشهای عجیبی گرفتم. چند نفر حتی گریه کردند و گفتند این کسی که در فیلم بود، انگار خود من بودم. به خاطر همین هم در جلسه رونمایی در هنروتجربه، فراخوانی دادم و از آدمهای بیکار یا آنهایی که بیکاری را تجربه کردهاند، دعوت کردم بیایند و فیلم را ببینند. عکسالعملهایی که از افراد بیکار دیدم، خیلی جالب بود. روزنامهنگاری زنگ زد و دقایق طولانی گریه میکرد و میگفت همین اتفاقها برای او هم افتاده است.
حالا بیکاری چه مفهومی دارد؟ تجربه بیکاری چه تجربهای برای شما بود؟
به خاطر ساخت این فیلم بیکاری را حس نکردم. محمد شیروانی میگفت تو از همه ما در آن دوره بیشتر کار برای انجام دادن داشتی. کار فیلمسازی اما یک تنهایی دیوانهکننده با خودش دارد. موقع فیلم ساختن حتی اگر هزارنفر هم دور و بر تو باشند، باز هم تنهایی و اضطراب عجیبی دارد. این تنهایی را احتمالا فیلمسازها خوب متوجه میشوند. اگر کار نکنی از لحاظ ذهنی کار دست خودت میدهی. پس باید از بیکاری برای خودت کار بسازی. با ساخت این فیلم در قالب یک اعتراف ذهنی فهمیدم که باید کاری را بکنم که تا آن زمان میکردم. یعنی بیکاری خودم را هم تبدیل به یک فیلم کنم. تهدید تبدیل شد به فرصت!
اکران در هنروتجربه برای شما چطور بوده و اصلا تجربه اکران برای فیلمساز چه تجربهای است؟
«آقای بیکار» از رکورددارهای فروش به ازاء هر سانس است و از گیشهها خبر دارم که با توجه به سانسهای محدودی که فیلمها دارند، استقبال خوبی از آن شده است. من فقط در دوتا از اکرانهای تهران و کرج غایب بودهام و با خیلیها بعد از فیلم صحبت کردم. در پردیس سینمایی مهرشهر کرج فیلم یک سانس داشت در حالی که سانس قبل از آن «لانتوری» بود و سانس بعد از آن «فروشنده»! اکران عمومی با جشنواره خیلی فرق میکند. در جشنواره عمده بینندههای ما، آدمهای سینمایی و هنری هستند در حالی که در اکران عمومی ممکن است آدمهایی از اقشاری متنوعتر حضور داشته باشند. خارج از فعالیتهای هنروتجربه برای معرفی فیلمها، فعالیت زیادی کردهام. حتی یکی از تبلیغات فیلم را در نیازمندیهای همشهری چاپ کردم! چون معمولا بیکارها به این صفحه نگاه میکنند. خیلی جاها تراکت پخش کردهایم و به فکر راههای متفاوتی برای تبلیغ بودیم. هنروتجربه قرار بود از لحاظ مالی به هرفیلم برای تبلیغات کمک کند اما تا اینجا این اتفاق نیفتاده. تا جایی که در جریان فروشها هستم نسبت به بقیه فیلمهای مستند فروش بهتری داشتهایم و راضی هستم چون فضای فیلم برای مردم ملموس است و میتوانند زندگی خودشان را در آن ببینند. چه کسی تا حالا بیکاری را تجربه نکرده؟ صددرصد دوست دارم مردم عادی فیلم را ببینند.
در همین گفتوگو صحبت از فیلم جدید شما با نام متفاوت «گودزیلا» شد. درباره این فیلم توضیح بیشتری میدهید؟
حدود یک سال است که روی این فیلم کار میکنم و احتمالا اواخر امسال یا اوایل سال آینده این فیلم تکمیل میشود. «گودزیلا» درباره این است که واقعیت کدام است و اصلا چطور میتوان به واقعیت دست پیدا کرد و واقعیت محض اصلا قابل دستیابی هست یا نه. این فیلم داستان دختر جوانی است که میخواهد اولین فیلم خودش را بسازد و همین سوال ذهن او را مشغول میکند.
عکس: یاسمن ظهورطلب