
گفتوگوی رضا صائمی و احمد طالبینژاد درباره مستند «موج نو»
دو نسل را مقابل هم قرار می دهم تا تفاوتهایشان را ببینم
هنروتجربه: مستند موج نو» این روزها در گروه هنروتجربه در حال اکران است. خبرگزاری خبرآنلاین به این بهانه امروز(یکشنبه ۱۰ بهمن) گفتوگوی سید رضا صائمی منتقد و احمد طالبینژاد کارگردان این مستند را منتشر کردهاست.
صائمی در بخشی از این گفتوگو با اشاره به تجربه فرمی شهرام مکری در سینما و توجه عیاری به سینمای اجتماعی، دلیل انتخاب این دو را برای گفتوگو در فیلم پرسیدهاست. طالبی نژاد در پاسخ این انتخاب را کاملا آگاهانه عنوان میکند:« این انتخاب کاملا آگاهانه است. میخواستم یکی از بچههای سینمای آزاد هم در فیلم حضور داشته باشند. همزمان با قضیه موج نو در سینما، پدیده سینمای آزاد هم حوالی سالهای ۴۸ و ۴۹ به وجود آمد. در سینمای جوان بچهها دورههای مختصری میدیدند و بعد با دوربین ۸ میلیمتری، فیلمهای ۸ میلیمتری میساختند. خود من هم عضو این سینمای آزاد بودم. ما در سینمای آزاد جزو اولین کسانی بودیم که از فیلمهای موح نویی متاثر شدیم؛ همه بچهها سعی میکردند به نوعی یا ادای کیمیایی را در بیاورند یا مثلا به سبک شهید ثالث از دوربین ثابت و این حرفها استفاده کنند. کیانوش عیاری از همان ابتدا برای این بخش انتخاب اولم بود و وقتی از بچههای حرفهای سینما هم پرسوجو کردم عیاری اولین گزینهای بود که میگفتند اما اینکه چطور به شهرام مکری رسیدم چند دلیل دارد، اولین دلیل که خود کیانوش هم در فیلم به آن اشاره میکند و میگوید من درباره شهرام حس کریستف کلمب دارم، چون حس میکنم من او را کشف کردم. گویا در جشنوارهای به نام جشنواره فیلم سونی، شهرام یک فیلم به نام «برق گرفتگی و مگس» می فرستد و هیات داوران این فیلم را کنار میگذارد و میگویند فیلم خوبی نیست. شب رایگیری کیانوش عیاری میگوید این فیلم را یکبار دیگر با هم ببینیم و داوران موافقت میکنند و شروع میکنند راجع به این فیلم حرف زدن و این ماجراها که در نهایت باعث میشود این فیلم همه جایزههای اصلی آن جشنواره را از آن خود کند. اما درباره انتخاب این دو نفر باید بگویم به نظر من وجه تکنیکال فیلمهای هر دوی این کارگردانها اهمیت زیادی دارد. کیانوش عیاری اولین کسی است که در سینمای ایران با فیلم «شبح کژدم» صدای سر صحنه را رایج کرده است. خود فیلم هم بیشتر جنبههای تکنیکالاش مهم است و راجع به سینماست. از طرف دیگر به نظر من سر سلسله تمام اتفاقهای جدیدی که در سینمای مدرن ما در حال رخ دادن است، شهرام مکری است.»
در ادامه این گفتوگو سوالی پیرامون هویت مستقل موج نو و خارج از روایت مولف مطرح میشود که کارگردان مستند «موج نو» با تاکید برای نکته که این فیلم روایت من از جریان موج نو است به آن پاسخ میدهد:« جریانی که از سال ۱۳۴۸ شروع میشود و ادامه دارد و تمام شدنی نیست. در آن مقطع بخشی ازسینمای ایران وارد فضایی میشود که کاملا متفاوت است با آن چیزی که ما به عنوان فیلمفارسی میشناسیم. درست است که شاید از برخی مولفههای فیلمفارسی مثل بازیگرهایش در فیلمهای موج نویی استفاده شده اما واقعیت این است که این جریان مدیون ادبیات اجتماعی و رشد و تعالی جامعه است و البته به جهانی شدن هم فکر میکند. اما یک نکته را نباید فراموش کنیم، موج نویی که ما در سینمای ایران داریم هیچ ربطی به موج نوی سینمای فرانسه ندارد. موج نو در سینمای فرانسه یک جنبش اعتراضی علیه سنتها در سینمای فرانسه است ولی رویکرد فیلمهای موج نویی سینمای ایران بیشتر رویکردی است که در نئورالیسم سینمای ایتالیا میبینیم. در واقع عناصری در فیلمها وجود دارند که سینما را به زندگی نزدیک میکنند. ویژگی مهم موج نو این است که میشود ارجاعاتی گاهی عمیق و گاهی گذرا به مسائل اجتماعی جامعه خودمان را ببینم. البته این در حالی است که هیچ کدام از این فیلمها و فیلمسازها شبیه هم نیستند. من در این فیلم در واقع دو نسل را در مقابل هم قرار می دهم تا تفاوتهایشان را ببینم و آنها با هم از نزدیک بیشتر آشنا شوند و تماشاگر از این آشنایی و برخورد به این نتیجه برسد که چگونه این فیلمسازها در زمره کارگردانهای موج نو قرار گرفتند. در واقع «موج نو» فیلمی است درباره معاشرت دو نسل از فیلمسازانی که نزدیکیهایی به هم دارند و حداقلش این است که همهشان روشنفکر هستند. نکتهای که در این فیلم برایم خیلی مهم بود فرم بود. اینکه تماشاگر امروز به خصوص در یک فیلم مستند حوصله ندارد پای تماشای فیلمی بنشیند که مدام نفرات مختلف در آن صحبت میکند. از ابتدا هم فکر کردم این فیلم باید در گروه هنر و تجربه به نمایش در بیاید. دوست داشتم فیلم فضا داشته باشد.»
در بخش دیگری از این گفتوگو به حضور پررنگ مهرجویی در این مستند اشاره میشود. طالبینژاد این رویکرد را عمدی میداند:« بله، من عمدا این کار را کردم. حالا که این بحث پیش آمد بگذارید من اعتراف هم بکنم. ابتدا قرار بود این مهمانی و دورهمی در خانه آقای مهرجویی برگزار شود و او در واقع میزبان همه کارگردانهایی که در فیلم هستند و حتی آنهایی که نیستند بشود. اما یکی از همین آقایان بزرگ سینما گفتند من خانه فلانی نمیآیم و به همین خاطر ماجرا عوض شد. از بحث دور نشویم، درباره این گفتید که از برخی فیلمها نامی برده نشده، اتفاقا این انتقادی بود که جواد طوسی هم داشت و میگفت مثلا به فیلم هایی مثل «گوزنها» و«کندو» پرداخته نشده، نکته اول این که در آن کلاژی که از لوگوی فیلمها درست شده به همه این فیلمها پرداخته شده. اما مساله مهم دیگری که وجود دارد این است که «کندو» اصلا فیلمی نیست که من با وجود اینکه بیش از سی بار دیدمش به لحاظ مفهومی ستایشاش کنم، چون قهرمانش یک لمپن است. اختلاف نظرمان با آقای طوسی و آقای کیمیایی سر همین ماجراست. من معتقدم که این شخصیتها لمپن هستند ولی آنها فکر میکنند این شخصیتها دانشمندند. من معتقدم وسترنرها، بابا شملها، لات و لوتها لمپن هستند. در تعریف علمی واژه لمپن که یک لغت فرانسوی است لمپن کسی است که هیچ نقش تولیدی مثبتی در جامعه ندارد، شغل ثابت و حتی جا و مکان ثابتی هم ندارد. اما آقای طوسی معتقد است «رضا موتوری» چون مادر و خانه دارد لمپن نیست که من این را قبول ندارم.»
در ادامه این گفتوگو سوالی درباره حضور خود طالبینژاد در این فیلم مطرح میشود.او در پاسخ میگوید:« اما اینکه چرا من در فیلم هستم هم ماجرا دارد، خیلی به این فکر کردیم که اگر قرار باشد من از بیرون کادر صحبت کنم و نکاتی را بگویم در لحظه باید مدام کات بدهم و بگویم این کار انجام شود و این ماجراها. اوائل هم اصلا قرار نبود جلوی دوربین باشم. فکر کردم یک جایی یک گوشهای باشم. فیلمبردار این کار پسرم هست و در همان اولین سکانسی که در خانه مهرجویی گرفته بودیم فکر کنم شیطنت کرده بود و من را در کادر آورده بود. بعد که دیدیم متوجه شدیم بد هم از آب در نیامده.»
و به عنوان نکته پایانی طالبینژاد درباره انتخاب نام مستند و اسمهایی که پیش از آن مدنظر داشتهاست، توضیح میدهد:« شاید جالب باشد بگویم که اسم «موج نو» هم در آخرین لحظات یکی از دوستان به من پیشنهاد کرد و این نام برای فیلم انتخاب شد. من چند اسم دیگر در ذهنم داشتم و دربارهشان فکر میکردم که کدامشان برای فیلم مناسب تر هستند. یکی از اسمها «مهمانی بزرگان» بود که به نظرم خیلی شعاری بود. اسم دیگری که در ذهن داشتم «دیروز، امروز، فردا» بود که آن هم نام فیلمی از دسیکا کارگردان ایتالیایی است. «دورهمی» هم اسم دیگری بود که در ذهن داشتم اما بعد دیدم تلویزیون برنامهای با این اسم پخش کرد و من هم قید این اسم را زدم و در نهایت به پیشنهاد یکی از دوستانم همان «موج نو» را از همه مناسبتر دیدم.»