
هنر وتجربه: در ایام برگزاری جشنواره جهانی فیلم فجر سلسله نشستهای بزرگداشت عباس کیارستمی برگزار شد. ژولیت بینوش بازیگر سینما که تجربه همکاری با عباس کیارستمی در فیلم «کپی برابر اصل» و «شیرین» را داشت در گفتوگویی کوتاه با ستاد خبری جشنواره جهانی فیلم فجر پیرامون عباس کیارستمی گفتوگو کرد.
بینوش ویژگیهای کیارستمی را اینگونه برشمرد :«اولین نکته صدای او بود. صدای آرامی که بازتابی بود از اندیشه. تصاویر ذهنی و هر چه که حس میکرد. صدایی که گویی برای هر مخاطبش شکل و آهنگی خاص خودش داشت. وقتی پلانی را انتخاب میکرد هیچ شک و تردیدی در آن نبود. یک جور اطمینان. او دقیقا میدانست که چه میخواهد و روی چه بخشی توجه و تمرکز دارد. دوربینش را به راحتی و با اطمینان محض بر محوریت یک سوژه قرار میداد؛ با یک نوع ظرافت خاص. در عباس خیلی چیزها را میشد حس کرد. این احساس میتوانست هوشیاری و آگاهی باشد و یا هر حالت دیگری که آدم تجربهاش میکند.
ولی به هر حال همان ظرافت که در مکثهای صدایش ، در زبانش فارسی و در نگاهش بود حتی با وجود اینکه پشت دوربین و یا عینک سیاه مخفی شده بود باز هم میتوانستی آن ظرافت را بفهمی. ما با هم خیلی خندیدهایم . خیلی. یک جور شادیای که میشد به راحتی با هم تجربه و تقسیماش کنیم. گشت و گذارهایی که با ماشین کردیم. با هم به اصفهان رفتیم و از اینکه حتی در سکوت کنار هم بودیم بسیار آموختم. او از سکوت نمیترسید و این برایم بسیار خوشایند بود. او عاشق قصه گفتن بود و داستانهای زیادی هم برایم میگفت که مجبور بود آنها را به انگلیسی بگوید. چون من فارسی بلد نبودم. او هم فرانسه نمیدانست و خب این خیلی خوشحالش میکرد که می تواند چیزی را به زبان انگلیسی به من بفهماند».
این بازیگر برجسته سینمای جهان در مقایسه کیارستمی با سایر کارگردانان بزرگ جهان به نکتهای اشاره میکند:«تمام کارگردانان بزرگ سینما در واقع شیوه بسیار بسیار سادهای دارند. چیزی که بیش از هر چیز دیگری من را متعحب میکند این است که او واقعا من را آزاد میگذاشت. فضای باز و آزادی که به واسطه خوب شنیدن، به واسطه توجه و به واسطه نگاهش ایجاد میشد و همه چیز در آن اتفاق میافتاد. ما در واقع توسط چیز دیگری که بینمان وجود داشت کارگردانی میشدیم که یک جور جاذبه توام با تفاوت بود.
ولی یک چیز مشترک بینمان بود. آن هم عشق به زندگی به همین سادگی. اینکه به مدد زبان سینما، دریافت از زندگی را تغییر بدهیم. آیا زندگی را می فهمیم؟ به واسطه سینما چه چیز را میخواهیم به دیگران منتقل کنیم. ما همچنین سفرهای متعددی با هم داشتیم با دوربینهای عکاسی. ما یک قرارداد فیلم را توی ماشین بین راه امضا کردیم. قراردادی که برای «کپی برابر اصل» بود. ده هزار از این جزئیات زندگی هر روزه به ذهنم میآید. به عباس با نوعی شادی و شعف فکر میکنم. گرچه که خیلی زود رفت و با اینکه رفتنش خیلی هم دردناک بود اما من شانس این را داشتم که صداشو بشنوم بهش تلفن کردم، ساعتها را قاطی کرده بودم اما در عین حال وقتی در ایران بود به او زنگ زدم اما مریضی او شروع شده بود. اشتباهی ساعت ۲ صبح زنگ زدم و او با صدای خیلی خیلی ضعیف و شکنندهای تلفنش را پاسخ داد صدایی که هنوز هم توی ذهنم و توی گوشم میپیچد. با آن لحن خاص خودش که چیزی بهتر از آن وجود ندارد».