
به یاد کیارستمی در سالروز هفتاد و هفت سالگی
از دلنوشته بهمن کیارستمی تا یادداشتهای میرکریمی و ایوبی
هنروتجربه: امروز(پنج شنبه اول تیرماه) سالروز تولد عباس کیارستمی است، سالروزی که با دریغی عمیق و بی انتها همراه است. دریغ از نبودن هنرمندی که ستایشگر زندگی بود. از روز گذشته رسانهها به بهانه فرارسیدن این روز به انعکاس نظرات و یادداشتها و برنامههایی پرداختهاند که برگزار شده یا قرار است از امروز تا ۱۴ تیرماه که سالگرد وداع با خالق «ژندگی» و هیچ است،برپا شود.
بهمن کیارستمی فرزند این کارگردان هم دل نوشتهای را در فضای مجازی منتشر کرده و در آن نوشتهاست:««گفته بودى همراه باد آمدهام در نخستین روز تابستان، باد مرا با خود خواهد برد در آخرین روز پائیز. بهار و تابستان و پائیز و زمستان آمدند و رفتند، و تو همچنان هستى. هفتاد و هفتمین سال تولدت مبارک.»
حجتالله ایوبی رییس پیشین سازمان سینمایی و رضا میرکریمی هم یادداشتهایی را منتشر کردهاند که با هم میخوانیم.
حجتالله ایوبی:میبالید به گروه نورسته هنروتجربه
برزمینی که نشان کف پای تو بود
سالها سجده صاحبنظران خواهد بود
جهان هنر نزدیک به یک سال را بدون عباس کیارستمی سپری کرد. سالی که او نبود ولی جهان پربود از او. سالی که گذشت سال عباس کیارستمی بود. در گوشه گوشه جهان هرجای که محفلی به نام سینما بود او آنجا بود. با شال و با کلاه و با اقیانوسی از چشم و نگاه. سالی که گذشت جهان سینما و دنیای هنربه یاد او و به احترامش بارها وبارها تمام قد ایستاد و یک عمر کوشش را ستود. مردی که همه دیده بود و چشم. مردی از جنس نو و روشنایی. کیارستمی آینهای شد پاک، بی زنگار و زیبا از انسانیتِ انسان. و انسان سرگشته این روزگارِ پر آشوب، مجال یافت تا بیبند خویشتن خویش را در این آینه تمام قد و بیغبار.
مردی که هر روز زاد روز اوست. هر جا که به زبان شعر گوشهای از زندگی تصویر می شود آنجا جشن تولد عباس کیارستمی است. او هست. همچنان هست .هر جا که شعرهست، رنگ هست. او هست آنجا که درختی ایستاده بلند و تنها بر فراز تپهای زیبا. او هست آنجا که یکرنگی، بیرنگی و صفا هست. او هر روز زاده می شد دوباره و هزار باره درگوشه گوشه جهان. و چه پرشمارند آنها که آموختند از او راه رسم دیدن را. آنها که میجویند در لابلای بیرنگیها رنگ را. آنها که چون او میکوشند تا بشنوند صدای سکوت را. آنها که از دل سکون به تصویر میکشند جهانی از تحرک و پویایی را. آنها که از دل کهنگی تازگی و نو شدن را تصویر میکنند.
کیارستمی یعنی، رویش، یعنی جوائه. کیارستمی یعنی هنر. یعنی تجربه. کیارستمی یعنی هنرو تجربه. او پر بود ازامید برای فردای سینمای ایران. میبالید به گروه نورسته هنروتجربه و آرزو می کرد که این راه ادامه یابد. در شور و شوق جوانهایی که پروانه وار برگردش بودند می دید فردای پر امید سینمای ایران را.
در روزگار سخت هجوم به فرهنگ وتمدن ایران، او پیام رسان زیباییهای فرهنگ اسلام و ایران شد. اویک تنه ایستاد و به گویاترین زبان ندای انسانی ایران و پیام زیبای اسلام ایرانی را به گوش جهان رساند. او شد مرز میان نگاه متمدنامه ایرانیان مسلمان و برداشت متحجرانه تکفیریان. تمدنی که بر شعر و ادب، برهنر و رنگ بناشده. تمدنی که از متنش سینمای کیارستمی می جوشد، پس میزند تحجر را. برنمیتابد خشونت را.
کیارستمی یک راه است یک نگاه است. وهمچنان پیروانش و شاگردانش برای فهم راه او ناچارند بگذرند از کوچه پس کوچه ایران. ناچارند نجوا کنند حافظ و سعدی و مولانا را. راه کیارستمی میگذرد از باغها و بوستانهای ایرانی. از چشمههای جوشان گلستان سعدی، گلشن راز، مثنوی معنوی. از بهار ایرانی. از طعم گیلاس. و این است هنر مردی که همیشه هست و هر روز زاده می شود. زاد روزش مبارک باد.
رضا میرکریمی:مثل همیشه دیر رسیده بودم دیرِ دیر ..
پارسال همین روز دسته گلی فرستادم منزل استاد ، خانه سینما بودم که تلفن زنگ زد خانمی گفت استاد میخواهد با شما صحبت کند کلی ذوق کردم ، صدای ضعیفی داشت گفت چرا دیدنم نمیآیی؟ درخواست عجیبی بود معمولا تنهایی را ترجیح میداد. گفتم چند بار آمدم بیمارستان ولی دوست نداشتم شما را در آن حال ببینم. از رفتار کسانی که در این حال با او عکس میگرفتند و پست میکردند خوشم نمیآمد. هر بار بیرون اتاق مینشستم آیاتی از قرآن میخواندم و میرفتم. پارسال هم درست مثل امسال در راه مسکو بودم قول دادم بعد از سفر به دیدارش بروم. وقتی برگشتم دیر شده بود رفته بود فرانسه ، آخرین ملاقاتم با استاد بیمارستان پاریس بود وقتی که با هم رفتیم فرودگاه اورلی تا برگردیم به وطن ، دیگر از آن همسفر خوش صحبت و طناز خبری نبود ، خاموش بود و من مثل همیشه دیر رسیده بودم دیرِ دیر ..