
هنروتجربه- کامبیزحضرتی: معمولا وقتی یک فیلم توقیف میشود فیلمساز آن به لحاظ روحی و درونی با مشکلات فراوانی مواجه میشود. بماند که برخی از فیلمسازان از این نمد برای کار خود کلاهی ساخته و از توقیف یک اثر سینمایی پلی برای کسب شهرت و افتخارات شخصی میسازند. بهرام بهرامیان فیلمسازی است که در سینما و تلویزیون استعداد خوبی را از خودش به نمایش گذاشته و توانسته است آثار قابل قبول و تازهای پدید آورد. آثاری که متاسفانه با مشکلات متعددی در زمینه پخش و اکران مواجه شده و هم اکنون «پریناز» آخرین ساخته سینماییاش پس از هفت سال به نمایش درآمده است. بهرامیان اما از آن دست کارگردانهایی نیست که از توقیف فیلمش کسب افتخار بکند، او فیلمسازی را به عنوان حرفهای خلاق مورد توجه داشته و به دنبال ساخت و ارتباط نفس به نفس با مخاطب است. با این فیلمساز درباره «پریناز» و کارنامه سینماییاش گفتوگو کردهایم.
مسیر فیلمسازی شما با وجود تازگی و بداهت در پرداخت به موضوع و گونه سینمایی؛ همواره با دست انداز و تاخیر همراه بوده است. تصور میکنید دلیل این تعویق تا چه اندازه به کار تازه و نو انجام دادن برمیگردد؟
وقتی یک فیلم خوب میشود و جلب توجه می کند، نگاههای منتقدانه و فشارها روی آن فیلم زیاد میشود. فیلمهای تاثیرگذار اصولا از آزارهای منتقدان متعصب دور نیستند. به نظرم «پریناز» فیلم خوبی شده و سروشکل فیلم دارد و این موضوع ناخودآگاه مسیری را برای یک عده مشخص میکند تا با آن موافق نباشند. البته این کار هیچ اشکالی ندارد. آنها میتوانند تفکرات خودشان را داشته باشند و حتی میتواند تفکراتشان صحیحتر از «پریناز» باشد اما باید اجازه بدهند «پریناز» هم فکر کند، راه برود و نفس بکشد. نباید به خاطر آن که با هم اختلاف سلیقه دارند، آن را برانند، دور کنند و باعث ممیزیاش شوند.
تجربه شما در سینما و تلویزیون نشان داده شما راهی که بلد هستید و بدان باور دارید را دنبال میکنید. با این همه توقیف چه تاثیری بر کارتان دارد؟ دلیل این که از هفت سال پیش از شما فیلم سینمایی ندیدیم به خاطر توقیف «پریناز» است؟
بله؛ صددرصد. شما وقتی فیلمی بسازید که اکران نمیشود، دچار شکستهای پی درپی خواهید شد و تهیهکننده و سرمایهگذار به سمت شما نمیآید و ارشاد هم چون شما یک فیلم توقیفی دارید به شما پروانه ساخت نخواهد داد و همین طور مسیر شما عوض میشود. اتفاق نامیمونی که در طول این سالها برای من افتاده این است که بعد از هر فیلمی که ساختهام سالهای زیادی کار نکردهام و متاسفانه هر فیلمی که از من توقیف شده باعث شده که از سینما دور بمانم.
یعنی این امکان که هر سال یک فیلم تولید کنید برای شما وجود دارد؟
کاملا؛ فیلمنامههای زیادی در خانه دارم و همیشه این حسرت با من است که روزی این فیلمنامهها را بردارم تا اگر بشود آنها را بسازم.
«پریناز» فیلمی داستانگو است و هر کدام از کاراکترها داستان مخصوص به خودشان را دارند. این تعدد داستان در این فیلمنامه از کجا آمده است؟
همه اینها در سرمن بود و در قصهای که نوشته بودم وجود داشت. «پریناز» یک قصه بود که تبدیل به فیلمنامه شد.
یعنی یک داستان کوتاه بود؟
یک داستان نیمه بلند بود. وقتی ایدهها روی کاغذ قرار گرفتند، هر کاراکتری راه و مسیر خودش را رفت و این مسیرها منجر به آن چیزی شد که شما به آن قصه داشتن میگویید. همه ما این را داریم و اگر بخواهیم یک داستان خوب را پیگیری کنیم تمام عوامل، سازندهها، شخصیتها، حوادث و… در آن جریان پیدا میکند.
وقتی فیلمی بسازید که اکران نمیشود، دچار شکستهای پی درپی خواهید شد و تهیهکننده و سرمایهگذار به سمت شما نمیآید و ارشاد هم چون شما یک فیلم توقیفی دارید به شما پروانه ساخت نخواهد داد و همین طور مسیر شما عوض میشود. اتفاق نامیمونی که در طول این سالها برای من افتاده این است که بعد از هر فیلمی که ساختهام سالهای زیادی کار نکردهام و متاسفانه هر فیلمی که از من توقیف شده باعث شده که از سینما دور بمانم.
چرا برای تمام شخصیتها از بازیگران شناخته شده بهره گرفتید ؟ آیا این موضوع نشان میدهد که شرایط ایدهآل تولید برای شما وجود داشت؟
شرایط ایدهآل در آن موقع وجود داشت و تهیهکننده خیلی لطف و کمک کرد. همیشه فکر میکنم هنرپیشهها استعدادهای خیلی خیلی زیاد و رو نکردههای فراوانی دارند و میتوانند چیزهایی را رو کنند که باعث شگفتی شود. در این چند کاری هم که انجام دادم همیشه این به من ثابت شد که هنرپیشهها خیلی چیزهای تازه دارند که جلو یک دوربین صبورتر و زل زنندهتر، آن داشتهها رو میآید.
برای کاراکتر داود دیوانه از مصطفی زمانی استفاده کردید. این انتخاب با وجود پلانهای کم و گریم متفاوتش کمی عجیب است. در باره این نقش و انتخاب بازیگر آن بگویید.
فیلم در واقع سه بار سانسور شده است. یک بار سال ۹۰ ، یکبار سال ۹۲ و یکبار هم برای اکران در هنروتجربه. الان نسخه بیسانسور از این فیلم تقریبا وجود ندارد. نسخه ابتدایی در حد حرف باقی مانده است. مصطفی زمانی به من لطف کرد و با بزرگوارمنشی پذیرفت یک نقش کوتاه را در یک فیلم سینمایی بلند بازی کند. کاراکتری که بازی میکند خیلی روی من تاثیر میگذارد و بخشی از زندگی من است که آن را وارد فیلم کردم.
نقشاش کم شده؟
بله؛ طبیعی است در فیلمی که دو سه بار اصلاح میشود یک بخشی هم به نقش ایشان برسد.
پیش از این با مصطفی زمانی در «آل» همکاری داشتید. حمید فرخنژاد چه طور این نقش خاص و کوتاه را پذیرفت؟
فرخنژاد از نظر من یک هنرپیشه استثنایی است و جزو بزرگان بازیگری محسوب میشود. هیچ نقشی نیست که به فرخنژاد بدهید و از پس بازی آن برنیاید. همیشه هم متفاوت است. یکی- دو سالی است که کمتر کار میکند. امیدوارم برگردد و پرکار شود و مدل همین کارها را انجام دهد. کار کردن با او بسیار لذتبخش و راحت است. رفیق و همراه و دوست است و به کیفیت فیلم کمک میکند، چون تحلیل و بحث دارد و باسواد است.
بازیگران برای این نقشهای کوتاه هم فیلمنامه خواندند؟
بله؛ صددرصد.
فاطمه معتمدآریا نقشی خاص و کلیدی را در «پریناز» بازی میکند. درباره انتخاب بازیگر این نقش پیچیده و چندلایه بگویید.
واقعا نقش آن قدر سخت بود که برای آن که اتفاق بیفتد باید هنرپیشهای میآمد که با همه وجودش بازی کرد. کسی که به طور تام و تمام بشود به او هنرپیشه گفت و سیمین معتمدآریا این استعداد را داشت و توانست به خوبی از پس آن بربیاید.
در قصه شما همه آدمها چه به لحاظ روحی و چه به لحاظ جسمانی دفرمه هستند. قرار بود با این کاراکترها یک جامعه مسالهدار را نشان بدهیم؟
نه؛ این دفرمه بودن قضاوت شما است. اینها آدمهایی هستند که دارند در بین ما زندگی میکنند. کافی است از خزانه کمی پایینتر برویم. اینها در همین شهر زندگی میکنند، حیات دارند و در شهرستانها هستند و بالاخره آنها بخشی کشور ما هستند. اگر ما از آنها شناخت نداریم و از ما دور هستند دلیل نمیشود که آنها دفرمه هستند یا این که در ایران حیات ندارند.
در فیلم تاکید به لوکیشن تهران و مشخصا برج میلاد را داریم. دلیل این تاکید به تهران چیست؟
ین توجه را از زمان نوشتن فیلمنامه مدنظر داشتم. اساسا برج میلاد سمبلی از پیش رفتتن و جلو رفتن است. در واقع دلم میخواست در کنار فیلم، این جلو رفتن را هم ببینم و نشان بدهم که ما در حال پیشرفتن هستیم و مضمون ماجرا این نیست که ما فقط پسرفت کردهایم. ضمن این که برج میلاد جایی است که اختلاف طبقاتی از آن جا شکل میگیرد. چون در یک منطقه جغرافیایی قرار گرفته که کمی بالاتر از آن شمال تهران است و یک کمتر پایینتر از آن جنوب شهر است. به نظرم نماد این اختلاف طبقاتی خطکشی برج میلاد است.
در فیلم نگاههای متفاوت به خود کاراکتر پریناز داریم اما در انتها با آمدن پدر و چرخ و فلک روی چرثقیل، این دختر به نوعی تطهیر میشود. همانگونه که مثلا علی حاتمی کاراکترهایش را تطهیر میکند. به موضوع تطهیر کردن کاراکتر فکر کردید یا این موضوع برداشت من مخاطب است؟
در پایان همه آدمها همان گونه زندگی میکنند که همیشه زندگی میکردند. حالا میتواند از نظر شما تطهیر باشد میتواند گناهکاری باشد. در مقابل آن تطهیر، شخصیت متجاوزی وجود دارد که بزرگترین صدمه و گناه را انجام میدهد و در پایان میبینید که هیچ عقوبتی ندارد و زندگیاش را ادامه میدهد. سعی کردم به جریان زندگی به همانگونه که اتفاق میافتد پایبند باشد و بگویم زندگی همین طور ادامه دارد و آن است که به ما میگوید چه کاری انجام دهیم.
از «آل» تا «پریناز»؛ میتوانیم این طور برداشت کنیم که دغدغههای بهرام بهرامیان از ژانر وحشت به سینمای اجتماعی منتقل میشود؟
من کارهای اجتماعی انجام میدادم و بعد به سراغ ساختن «آل» رفتم. «آل» راجع به خرافههای پیرامون بارداری و زایش است و «پریناز» هم به نوعی ادامه همان فیلم است؛ منتها با دو ساختار متفاوت. از نظر ساختاری لازم بود آن حرف در «آل» و در آن ساختار گنجانیده شود و «پریناز» در قالب سینمای اجتماعی. این ساختاری بود که انتخاب کردم و امیدوارم که ساختار موثری باشد.
در مورد تم خرافه توضیح دهید. به نظر میرسد مصداق بارز خرافات در دوران قاجار باشد نه جامعه ای که سعی دارد در مسیر توسعه حرکت کند.
این دغدغه مربوط به زمانی بود که جامعه خرافهزده شده بود و عدهای سعی میکردند به انحاء متفاوت آدمها را درگیر خودشان کنند و بگویند ما ارتباطات عجیب و غریبی داریم و توسط وصل کردن افراد به فضا آدمها را به سمت خودشان بکشند و از آن راه کسب قدرت و درآمد کنند. در آن زمان فکر کردم که این آدمها چه اندازه مردم را به بیراهه میبرند و بیاییم در این مورد تذکری بدهیم. متاسفانه آن قدر از فیلم گذشت که بیات شد.
باوجود این که فیلم همزمان با شرایط اجتماعی خودش اکران نشد اما فضای فیلم خیلی زنده مانده است.
فیلم یک موجود زنده است و در همان سالی که تولید میشود، در همان سال میماند ولی حرفها و مفاهیم آن همراه شما خواهد بود. ممکن است این مفاهیم در یک قالب کهنهتری در فیلم مطرح شود اما حرفها و مسائل ما است.
در اظهارنظری گفته بودید از اکران فعلی فیلم رضایت چندانی ندارید. دلیل آن چیست؟
بله؛ واقعا دلم نمیخواست فیلم الان اکران شود. معتقد هستم اکران این موقع فیلم ضربه به من است. فصل و وقتش نبود.
یعنی این نارضایتی مربوط به شرایط زمانی اکران است؟
هم شرایط اکران و هم شرایط شخصی خودم، هم نوع فیلم و هم این که در جامعه با چه برخوردهایی مواجه میشود. متاسفانه نتوانستم جلو خواست تهیه کننده و پخشکنندهها را بگیرم و فیلم پخش شد.
یعنی تمایل داشتید فیلم با همین ممیزیها در یک زمان دیگر اکران شود؟
بله، دلم میخواست مدت زمانی بگذرد و یک مقدار جلوتر برویم و شاید دو سال بعد فیلم اکران شود.
در شرایط موجود فیلم درحال اکران است. درباره اکران هنروتجربه بگویید.
من فقط دلم میخواهد فیلم دیده شود. میدانم که در سینمای تجربی شرایط محدودی از نظر سالن و سانس اکران وجود دارد. دوست دارم مسئولین تاب بیاورند، فیلم را ببینند و انتقادها را پاسخ بدهند. نکته دیگر این که بتوانیم با یگدیگر حرف بزنیم و با دعوا جلو نیاییم. صرف این که یک فیلم ساخته شده وارد دعوا نشویم. نکته بعدی این که بالاخره من دلم میخواهد فیلم بسازم و هنوز نمیشود که فیلم بسازم. دلم میخواهد این مسیر باز شود و این اکران منجر به آن شود که یک فیلم دیگر بسازم.
این هنوز نمیشود جای پرسش و سوال دارد. از نظر فیلمنامه نمیشود یا شرایط اجتماعی؟
هنوز از نظر ارشاد من قابلیت کار کردن ندارم.
زمانی که شما «پریناز» را تولید میکردید هنروتجربهای وجود نداشت. اما در دوفیلم سینمایی شما نگاه تجربی و هنری وجود دارد. به نظر میرسد سینما برای شما محل تجربه است.
بله؛ دقیقا. چیزی که میخواهم در مورد خودم اتفاق بیفتد این است که تجربه برخورد اول با درخت را در فیلم بگذارم تجربه برخورد اول با آب، باد، خاک، بوها رنگها، صداها، آتش نگاهها، شعلههایی که از وجود آدمها میآید با رقص آدمهایی که در ترافیک این طرف و آن طرف میروند . خیلی دلم میخواهد اینها در تصاویر فیلمهایم باشد؛ ولی با همان شکل تجربه کردن. یک وقت حرکت آدمها در ترافیک شبیه رقص است، یک موقع شبیه تظاهرات، یک موقعی شبیه خشم و یک موقع شبیه آرامش. همه اینها شبیه یک تجربه است و دوست دارم یک تجربه وارد فیلم شود. وقتی که این همه تجربه برای بودن، برای انجام دادن وجود دارد میتوانیم از آنها استفاده کنیم و فیلم را با تجربهها تطبیق دهیم و بگذاریم تجربهها در ما جریان داشته باشد و آنها ما را به سمت ساخت ببرد. انتظارت من زیاد است و شاید انتظارت من رویاهای من باشد. واقعیت این است که ما چند سالن محدود داریم و امیدوارم این سالنها بیننده داشته باشد.
من کارهای اجتماعی انجام میدادم و بعد به سراغ ساختن «آل» رفتم. «آل» راجع به خرافههای پیرامون بارداری و زایش است و «پریناز» هم به نوعی ادامه همان فیلم است؛ منتها با دو ساختار متفاوت. از نظر ساختاری لازم بود آن حرف در «آل» و در آن ساختار گنجانیده شود و «پریناز» در قالب سینمای اجتماعی. این ساختاری بود که من انتخاب کردم و امیدوارم که ساختار موثری باشد
شما هم در سینما و هم در تلویزیون فعالیت دارید. برای شما سینما مقدم است یا سریال؟
من سریالسازی را دوست دارم و معتقدم وقتی سریال میسازم خیلی راحت و خوب با مردم متصل میشوم و این خیلی برای من لذت بخش است.
پس مخاطب برای شما مهم است.
بله؛ خیلیها به من میگویند سریال کار نکن و سینمایی بساز اما معتقدم که فقط باید جلو مردم بنشینم. چه مردم در شکل منتقد، بیننده و کارشناس باشد چه به شکل مهندس، پزشک، کارمند و… وقتی جلو مردم مینشینم خیلی به من خوش میگذرد چون شبیه یک میهمانی خاص است که انگار بدون آن که من را ببینند، برایام انرژی میفرستند و میخواهند موفق باشم و من را دوست دارند و این حالت بزرگ و باشکوهی است. دلم نمیخواهد در این دورانی که در هستی هستم، این حالت را از دست بدهم.
پس واکنشها برای شما خیلی مهم است.
برای هر فیلمسازی واکنشها خیلی مهم است. نمیخواهم دروغ بگویم که واکنشها برایم مهم نیست. دلم میخواهد خیلی از من تعریف کنند. وقتی تعریف میکنند بال درمیآورم و مثل بچههای چهار ساله نیاز دارم که از من تعریف کنند و تشویقم کنند و شاید یکی از چیزهایی که باعث میشود همیشه صبر کنم و فیلمهای متفاوت و خوب بسازم این است که یک روز کنار شما بنشینم و شما مرا تشویق کنید.
عکس:یاسمن ظهورطلب