
هنروتجربه-عاطفه محرابی: محمدعلی طالبی که او را بیشتر بهخاطر ساخت فیلمهای ماندگارش در سینمای کودک میشناسیم، این روزها فیلم سینمایی «ویولونیست» را در گروه هنروتجربه در حال اکران دارد. او که در غالب آثارش همچون «چکمه»، «کیسه برنج»، «تیک تاک»، «تو آزادی» و… کودکان را به عنوان قهرمان اصل انتخاب میکند، اینبار در «ویولونیست» زندگی یک نوجوان ویولونیست به نام کیانوش را دستمایه فیلم قرار داده است. این فیلم از زندگی واقعی کیانوش الهام گرفته و تمام کاراکترهای آن حقیقی هستند. «ویولونیست» تاکنون حضور موفقی در جشنوارههای خارجی «بوسان» و «فوکوئوکا» داشته است. به بهانه اکران این فیلم در گروه هنروتجربه با این کارگردان گفتوگویی داشتیم که میخوانید.
با توجه به اینکه این فیلم در لوکیشنهای واقعی و با آدمهای حقیقی ساخته شدهاست، چرا بهجای ساخت فیلم در قالب داستانی، «ویولونیست» را به شکل یک مستند مشاهدهگر نساختید؟
این فیلم را من در شرایط خاص روحی ساختم. پسرم را از دست داده بودم و دلم میخواست برای بهتر شدن حالم فیلم بسازم. همان موقعها بود که جوانی را در خیابان دیدم که ویولون میزد و دلم خواست یک فیلم ده دقیقهای از زندگی او بسازم. به تدریج با کیانوش صحبت میکردم و کمکم زندگی او بیشتر برایم جذاب میشد. تصمیم گرفتم با دوربین خودم و با کمک یک دوست عکاس که فیلمبرداری فیلم را برعهده داشت و همچنین به همراه یک صدابردار به لوکیشن بروم و با هم این فیلم را بسازیم. به تدریج یک خط داستانی در زندگی کیانوش پیدا کردم و «ویولونیست» را بر مبنای همان جلو بردم. اگر فیلمهای دیگر من «کیسه برنج»، «چکمه» و … را دیده باشید، متوجه خواهید شد که در آنها هم نوعی وجوه مستندگونه وجود دارد ولی یک خط قصه باعث شده است فیلم پیش برود. «ویولونیست» هم از این قاعده مستثنی نبود و به همین دلیل با وجود اینکه فیلمنامهای برای آن نداشتم ولی تبدیل به یک فیلم داستانی شد که قصه آن برگرفته از زندگی واقعی کیانوش است. وجوه داستانگونه این فیلم به اندازهای است که نتوانستیم آن را به جشنوارههای مستند ارائه دهیم.
با توجه به اینکه موضوع «ویولونیست» درباره یک کودک کار است، آیا برای ساخت این فیلم محدودیتهایی بود که باعث شود نتوانید هرآنچه میخواهید را در فیلم نمایش دهید؟
البته کیانوش در «ویولونیست» یک کودک یا یک نوجوان نیست و گویا در مرز میان نوجوانی و جوانی قرار دارد. ولی او از کودکی در خیابان ساز مینواخته و از همین طریق هزینه امرار معاش خانوادهاش را تأمین میکرده است. با توجه به اینکه تمام فیلم در لوکیشنهای خارجی گرفته میشد، محدودیتهای زیادی برای ما وجود داشت و این کار ما را سختتر کرده بود. مطمئنا یک سری مزاحمتها برای ساخت چنین فیلمهایی وجود دارد. ولی از آنجایی که نگاه من به زندگی و جامعه منفی و سیاه نیست و در بدترین حالت هم نوعی امید به زندگی در کارهایم دیده میشود، بنابراین توانستم درباره کیانوش که از بچگی کودک کار بوده است، فیلم بسازم. البته هیچ اشکالی ندارد که یک فیلمساز نگاه سیاه و تلخ نسبت به زندگی داشته باشد ولی من شخصا چنین نگاهی در فیلمهایم ندارم. به همین دلیل هم بوده که تاکنون توانستهام فیلمهایم را به مرحله اکران عمومی برسانم. در فیلم «چکمه» نیز همین نوع نگاه من به زندگی دیده میشود و در دیگر فیلمهایم نیز این امید به زندگی وجود دارد. درمورد سختیهایی که در مسیر ساخت این فیلم وجود داشت نیز میتوانم به سکانس بهشتزهرا اشاره کنم. در بخشی از فیلم من با کیانوش بالای مزار پسرم میرویم و کیانوش در آنجا ویولون مینوازد. خیلی برای گرفتن این صحنه ما را اذیت کردند و اجازه نمیدادند بالای مزار پسرم ساز بزنیم و میگفتند ممنوع است. نگذاشتند این صحنه را آنطور که دوست داشتم بگیرم و این به فیلمم لطمه زد.
الان مد شدهاست که به بچهها توجه بیشتری میکنند و اصطلاح «کودکان کار» چند سالیست رایج شده است در صورتی که ۳۰ سال قبل که کسی حواسش به این بچهها نبود درباره آنها فیلم میساختم
با توجه به اینکه برای «ویولونیست» فیلمنامهای از پیش نوشته نشده بود، چگونه به داستان جهت میدادید؟ این شما بودید که به داستان جهت میدادید یا سوژه شما را به مسیری که میخواست میبرد؟
در این خصوص بدهبستان کاملا دوطرفه بود. به این شکل که ایده را از زندگی شخصی سوژه میگرفتم و براساس تصوراتی که داشتم او را هدایت میکردم تا در خط داستانی که برایش در نظر گرفتهبودم، حرکت کند. ممکن است این کار در ظاهر ساده به نظر برسد ولی حقیقت این است که به تجربه بسیار غنیای احتیاج دارد؛ مثلا کسانی که فیلمهای عباس کیارستمی را میدیدند، با خودشان میگفتند این نوع فیلمسازی خیلی راحت است ولی در عمل هیچکس نمیتوانست شبیه او فیلم بسازد. در فیلمهایی مثل «ویولونیست» که شما با آدمهای واقعی روبهرو هستید، خیلی مهم است که بتوانید از این آدمها به خوبی بازی بگیرید و برای قصه زندگی آنها خط و ربط پیدا کنید. من در «چکمه»، «کیسه برنج» و سایر فیلمهایم نیز این شیوه فیلمسازی را تجربه کردهام.
شما غالب فیلمهایتان را در ژانر کودک و نوجوان ساختهاید. با توجه به اینکه در حال حاضر سینمای ما عرصه را برای فیلمسازان کودک و نوجوان تنگ کرده است و بسیاری از این فیلمها سالیان سال در صف اکران ماندهاند، چرا همچنان فیلمسازی در این حوزه را ادامه میدهید؟
وقتی تصمیم میگیرم یک فیلم را بسازم به اینکه اکران میشود یا نه فکر نمیکنم. بلکه بیشتر دوست داشتم به دغدغه شخصیام که فیلمسازی درباره بچهها و بیپناهی آنها است،بپردازم. در فیلم «تو آزادی» هم سراغ بچههای کانون اصلاح و تربیت رفتم چون فیلمسازی درباره این بچهها دغدغه ذهنیام شده بود. الان مد شده است که به بچهها توجه بیشتری میکنند و اصطلاح «کودکان کار» چند سالیست رایج شده است در صورتی که ۳۰ سال قبل که کسی حواسش به این بچهها نبود درباره آنها فیلم میساختم. لبته اخیرا دیگر درباره کودکان فیلم نمیسازم و بیشتر تمرکزم را روی نوجوانان و جوانان گذاشتم. انگار سن سوژههای من نیز در گذر این سالها مثل همان بچهها که دربارهشان فیلم میساختم، بزرگتر شده است.
کمی درباره کاراکتر کیانوش بگویید. او بهخاطر ویژگیهایی که دارد خیلی زود مخاطب فیلم را با خود همراه میکند و من به عنوان مخاطب از این همه دانش او نسبت به موسیقی حیرت زده شده بودم.
این همه توانمندی و ذکاوت در کیانوش به هوش ایرانی او برمیگردد. او از بچگی در دست پدرش ویولون دیده و عشق و علاقهاش به این ساز باعث شده بود بهترین آثار کلاسیک ایران را به شکلی بسیار زیبا اجرا کند و با صدای سازش دل مردم را بهدست بیاورد. به نظرم این فقط و فقط هوش سرشار جوانان کشورمان را نشان میدهد، جوانانی که اگر به آنها میدان داده شود، میتوانند بسیار موفق عمل کنند. میخواستم در «ویولونیست» حضور چنین استعدادهای نابی را به تصویر بکشم و بگویم این بچهها با این همه توانمندی در این کشور زندگی میکنند ولی حتی نمیتوانند در صداوسیمای کشورشان هنرشان را به نمایش بگذارند، چرا که نشان دادن ساز در تلویزیون ممنوع است. این مسائل باعث میشود جوانان ما افسرده شده و به تدریج قلبشان پلاسیده شود.
در حال حاضر کیانوش مشغول چه کاری است؟ آیا فیلمی که شما از او ساختید توانست گشایشی در کارش ایجاد کند؟
او همچنان در تلاش است که از استعدادش استفاده کرده و دانشش را ارتقا دهد. کیانوش در حال حاضر در فضای مجازی بسیار مطرح شده است. او به همراه یکی از دوستانش که عکاس است، ویدئو ضبط میکنند و در فضای مجازی میگذارند، ویدئوهای کیانوش بالغ بر ۳۰ هزار بیننده دارد. آن دو قصد دارند آلبوم کوچکی تهیه کنند و از طریق صفحات اجتماعی کلیپهای آن را منتشر کنند. اساتید موسیقی نیز به این واسطه با او آشنا شدند و به کارش علاقه نشان دادند. کیانوش درحال حاضر دارد پیشرفت خوبی میکند. خوشبختانه فیلم من نیز توانست تا حدی راه را برای او باز کند. حتی او امسال به دو جشنواره فیلم خارجی بوسان و فوکوئوکا دعوت شد ولی چون سربازی نرفته بود و کارت پایان خدمت نداشت، نتوانست همراه من به این دو کشور بیاید.
تا قبل از نمایش فیلم برای مخاطبان خارجی تصور میکردم بهخاطر بومی بودن این فیلم و قطعات طولانی موسیقی آن، مخاطبان خارجیزبان نتوانند با فیلم ارتباط برقرار کنند. ولی هم در جشنواره بوسان و هم در فوکوئوکا سالنهای نمایش کاملا پر شد
استقبال مخاطبان خارجی از فیلم شما در این دو جشنواره چگونه بود؟
تا قبل از نمایش فیلم برای مخاطبان خارجی تصور میکردم بهخاطر بومی بودن این فیلم و قطعات طولانی موسیقی آن، مخاطبان خارجیزبان نتوانند با فیلم ارتباط برقرار کنند. ولی هم در جشنواره بوسان و هم در فوکوئوکا سالنهای نمایش کاملا پر شد. تا جایی که در بوسان یک سالن دیگر را هم به فیلم ما اختصاص دادند تا «ویولونیست» به صورت همزمان در دو سالن نمایش داده شود. خیلی از مخاطبان نیز آنقدر با حس موسیقی و فیلم ارتباط برقرار کرده بودند که بعد نمایش «ویولونیست» چشمانشان خیس اشک شده بود. در جشنواره فوکوئوکا هم تا یک ساعت بعد از پایان فیلم، مردم در صف ایستاده بودند تا یکییکی از من که کارگردان فیلم بودم عکس و امضا بگیرند! بهدلیل همین شدت علاقه مخاطبان به فیلم بود که در این جشنواره جایزه تماشاگران را به «ویولونیست» دادند.
به نظرتان گروه هنروتجربه جای مناسبی برای اکران «ویولونیست» بوده است؟
آقای علمالهدی تنها کسی بود که فیلم من را درک کرد و این فیلم مظلوم را که نه تهیهکننده داشت و نه بودجه زیادی برای تولید صرف کرده بود، در شواری انتخاب به نمایش گذاشت و فیلم را در بخش هنروتجربه جشنواره فیلم فجر نیز به اکران درآورد. حالا هم به فیلم اکران عمومی داده است تا در گروه هنروتجربه بتواند مخاطب خودش را پیدا کند. جریان هنروتجربه به چنین فیلمهایی که با سرمایه اندک تولید شده است بسیار کمک میکند تا به حاشیه نروند و امکان اکران عمومی پیدا کنند. هنروتجربه جریان بالنده و خلاقانهای است که بسیاری سعی دارند با بیاعتنایی آن را به حاشیه ببرند. دولت باید اهمیت بیشتری به این گروه سینمایی بدهد و با تبلیغات آن را به مخاطبان سینما بهتر بشناساند. مگر چه فرقی میان مخاطبان ژاپنی و کرهای با تماشاگران ایرانی است؟ چرا باید موقع نمایش «ویولونیست» در این دو کشور سالنها پر از مخاطب شود ولی فیلم در اکران عمومی در کشور خودش با سالنهای نیمه خالی روبهرو باشد؟ مطمئنا حمایت اندک دولت از سینمای هنروتجربه است که باعث میشود مخاطبان ایرانی با این سینما آشنایی نداشته باشند، هنروتجربه در سه سالی که کارش را آغاز کرده عملکرد بسیار خوب و موفقی داشته است و فیلمهای تأثیرگذاری در این گروه اکران شدهاند. وزارت ارشاد و سازمان سینمایی نیز باید از هنروتجربه حمایت کنند و نسبت به آن بیتفاوت نباشند. چرا که هنروتجربه جزو زیرساختهای فرهنگی این مملکت است.
عکس:یاسمن ظهورطلب