
برگزاری نشست نقد و بررسی «شاید عشق نبود» در شیراز
سعید ابراهیمیفر:الان دیگر نمیتوانم بگویم عاشق سینما هستم /بازیگران نقش خودشان را بازی کردند
هنروتجربه: نشست نمایش و نقد و بررسی فیلم «شاید عشق نبود» چهارشنبه چهارم بهمن با حضور سعید ابراهیمیفر کارگردان و رضا عباسی، فیلمبردار این فیلم و با اجرای دکتر علی آذری در پردیس سینمایی گلستان شیراز برگزار شد.
سعید ابراهیمیفر صحبتهای خود را درباره فیلم این گونه آغاز کرد:«ساخت این فیلم در سال ۸۳ آغاز شد و بخش قابل توجهی از آن پس از همان سال به پایان رسید اما به دلایلی ادامه ساخت آن متوقف شد و در نهایت در سال ۹۲ تصمیم به جمعبندی فیلم گرفتم که چون مقداری از راشهای فیلم به دستم نرسید، برای تکمیل شدن فیلم، صحنههای جدیدی فیلمبرداری شد. این فیلم برای اکران ساخته نشده بود، در واقع یک فیلم ویدئویی کوچک بود و قرار بود جهت پخش در شبکه نمایش خانگی ارائه شود. یک سری از دوستان پیشنهاد دادند فیلم را برای اکران به گروه هنروتجربه بدهم. به خاطر کیفیت پایین دوربینهایی که در سال ۸۳ استفاده شده بود، تمایلی به این کار نداشتم و نگران بودم که خوشبختانه با استقبال خوب مردم از فیلم، این نگرانی برطرف شد.»
او در ادامه در مورد ایده ساخت فیلم توضیح داد:«آن زمان پیش تولید فیلم «مواجهه» را آغاز کرده بودم و همه چیز برای شروع فیلمبرداری آماده بود، ولی سرمایه گذار فیلم، دقیقا زمانی که میخواستیم تولید را شروع کنیم، بدون دلیل ناپدید شد و از کار انصراف داد. بعد از این ماجرا میتوانستم افسرده شوم و گوشهگیری کنم، اما تصمیم گرفتم در عکسالعمل به آن ماجرا، یک فیلم دیگر بسازم و طرحی نوشتم که شامل یک مقدمه و سه اپیزود بود. در اپیزود اول، تهیهکننده زنگ میزد و انصراف میداد، بعد از آن کارگردان کارش به آسایشگاه روانی میرسید. در اپیزود دوم، در همان میزانسن تهیه کننده زنگ میزد و انصراف میداد و بعد کارگردان همه عوامل را به دفتر کار میکشاند و با تظاهر به گروگانگیری و با همکاری آنها، پول را از تهیه کننده میگرفت. در اپیزود سوم، باز هم در همان میزانسن، تهیهکننده طی تماس تلفنی انصراف میداد اما بعد راضی میشد اما به شرطی که فقط نصف مبلغ را هزینه کند. درادامه یک پشت صحنه شلوغ و شلخته میدیدیم و در نهایت کارگردان تحت فشار کاری خود را از طبقه پنجم ساختمانی به پایین پرت میکرد. نام فیلم هم قرار بود «سه راه حل برای یک مساله» باشد. در سال ۹۲ که تصمیم گرفتم فیلم را جمع و جور کنم، به دلایلی راشهای اپیزود سوم را به من ندادند و بدون آن فیلم ناقص بود. برای همین صحنههای پارک که در واقع پشت صحنه یک فیلم شلخته را در آن سوی چارک نشان میدهد، به جای آن اپیزود اضافه شد. در این صحنهها ما از صحبتهای پدرام شریفی متوجه میشویم عوامل فیلم، با تهیه کننده مشکل دارند و این یکی از مسائل واقعی در سینمای ایران است. بیشتر دعواهای حقوقی خانه سینما بین عوامل فیلم و تهیه کنندگان است و معمولا عوامل فیلم با یکدیگر مشکلی ندارند. این روزها حرف اول و آخر را سرمایه گذار و تهیه کننده فیلم میزنند و حتی آنها هستند که تصمیم میگیرند چه کسی در چه فیلمیبازی کند.»
علی آذری در ادامه صحبتهای ابراهیمیفر، افزود:« این فیلم انتقامیاز جنس سینما، از سرمایهگذاران سینماست.» و سپس به ارجاعات سینمایی فیلم اشاره کرد:« فیلم ارجاعات زیبایی به تاریخ سینما دارد، مثلا شخصیت کارگردان فیلم برای من یادآور ژرژ ملییس اولین کارگردان مولف تاریخ سینما و سازنده«سفر به ماه» بود که پس از جنگ جهانی اول و توقف ورود سرمایه به سینما، یک مغازه اسباب بازی فروشی باز میکند. فیلم«هوگو» مارتین اسکورسیزی هم به شکلی به شخصیت او اشاره دارد. سکانس گروگانگیری به شکلی یادآور فیلم «بعد از ظهر نحس» بود و بازی جوانان در پارک هم صحنه تنیس بازی فیلم «آگراندیسمان» آنتونیونی را تداعی میکرد. در جایی از فیلم هم از موسیقی فیلم «لئون» استفاده شدهاست. همه این ارجاعات به تاریخ سینما میتواند نشان دهنده یک آدم عاشق سینما باشد که این قسمتها را کنار هم گذاشته تا از یک بخش بالادست سینما که در حال فشار آوردن به بخش هنری سینماست، انتقام بگیرد. حتی طرح کلی فیلم که شامل مقدمه و سه اپیزود و یک موخره میشود هم یادآور فیلم «بدو لولا، بدو» است. لطفا راجع به این ارجاعات سینمایی صحبت کنید و این که تا چه اندازه تعمدی استفاده شدهاند؟ چه قدر غیر عمدی بوده و به کدام یک از آنها فکر کرده بودید و یا این که در ضمیر ناخود آگاه شما وجود داشتهاند؟»
ابراهیمیفر پاسخ داد:«در واقع تلفیقی از همه اینها بوده است. من از المانهای سینمایی که آن را عاشقانه دوست داشتم، مثل موسیقی فیلم «لئون» یا سکانس تنیس فیلم «آگراندیسمان» استفاده کردم. من در امریکا مهندسی میخواندم و به خاطر عشق به سینما رشته خود را ترک کردم و به سینما پرداختم و سینما جزئی از زندگی من شد. در آمریکا به جز سینمای تجاری، سینمای تجربی و مستقل وجود دارد و به آن ارزش زیادی دادهمیشود و این قسمت از سینماست که باعث شده سینمای آمریکا سرپا بماند. در واقع کارگردانان بخش تجاری سینمای آمریکا، تکنیکهای سینما را از فیلم های مستقل و هنری، یاد میگیرند، به همین دلیل سینمای تجاری موفقی دارند. در سینمای ایران در دهه ۶۰ ، چون بعد از یک مدت زمان تعطیلی شروع به کار میکرد، سوژهها بسیار متنوع و دست کارگردانها باز بود. در واقع میگویند که آن زمان، دوره کارگردان سالاری در سینمای ایران بوده اما در حال حاضر دیگر دوره سرمایه سالاری شدهاست و سرمایه گذاران هستند که تعیین تکلیف میکنند. اگر در امریکا استودیوی فیلمسازی مثل پارامونت نظر خود را اعمال میکند، به این دلیل است که به سینما اشراف دارند و سینما را میشناسند. بعضی کارگردانان در ایران این شانس را دارند که همیشه برایشان سرمایه گذار و سرمایه وجود دارد. برای من که بین ساخت فیلم اولم «نار و نی»در سال ۶۷ و فیلم بعدیام «تک درختها» در سال ۷۹، حدود ۱۲ سال فاصله افتاد، این مساله که نتوانستم فیلم بسازم باعث شده تلخی در وجود من باشد واین تلخی در هر چیزی که مینویسم، بروز کند.»
آذری در بخش دیگری از این نشست به سکانس گروگانگیری اشاره کرد:« این سکانس آنقدر طبیعی و مستندگونه ساخته شده و بازیها آنقدر خوب است که واقعا به نظر میآید که اتفاق افتاده است. با توجه به این که فیلم با بودجه بسیار پایینی ساخته شده است، به نظر میآید آن همه بازیگر مشهور به خاطر اعتبار و دوستی با شما و ادای دین همکاری کردهاند.»
سعید ابراهیمیفر در مورد چگونگی شکلگیری فیلم در فرصت کوتاهی که داشتهاست، عنوان کرد:« مراحل پیش تولید بسیار سریع انجام شد و ما زیاد وقت نداشتیم و چون روند تولید فیلم به خاطر انصراف سرمایهگذار متوقف شده بود، باید در عرض دو هفته دفتر را خالی میکردیم. من فقط یک طرح ۱۴ صفحهای داشتم و فیلمنامهای ننوشته بودم. لیستی از بازیگرانی که دوست داشتیم در آن صحنه بازی کنند، تهیه شد و جالب بود به هر کسی که زنگ زدیم، قبول کردند در فیلم بازی کنند. انگار درد مشترکی بود که همه داشتند و وقتی اعلام شد قرار است چه موضوعی ساخته شود، همه قبول کردند. وقتی سر صحنه فیلمبرداری آمدند، به هرکدام یک نسخه از طرح ۱۴ صفحهای را دادم و فقط موقعیت را برایشان توضیح دادم. چرا که هیچ دیالوگی برای آنها نوشته نشدهبود و خود بازیگران تصمیم میگرفتند، چه بگویند. در واقع من آنها را در موقعیت خاص قرار دادم و هرکدام نقش خودشان را درآن موقعیت خاص و به صورت بداهه، بازی کردند و به نظرم بازیشان فوق العاده بود، چون هیچ وقت در چنین موقعیتی قرار نگرفته بودند. سعید پورصمیمیدر آن سکانس بسیار کمک کرد و در واقع سکان آن سکانس را بر عهده گرفت و هدایت کرد و بقیه با ایشان همکاری کردند.سکانسهای داخلی و بیرونی هم در مجموع طی دوروز و با سه دوربین فیلمبرداری شد. دلیل استفاده از سه دوربین هم این بود که دوست داشتم فیلم حالت مستند داشته باشد و از طرف دیگر وقت بسیار کمیداشتیم. یک دوربین دست آقای پایور، یکی دست آقای غفوریان و دیگری دست شهرام مکری بود. آن سکانس خیلی خاص بود، خندهای که میبینیم خیلی واقعی است، انگار وقتی تمام شد، همه به شکلی خودشان را خالی کرده بودند و اعتراضی را میخواستیم به بدعهدی سرمایه گذار و تهیه کننده نشان دهیم، به خوبی انجام شده بود.»
در ادامه این نشست سعید ابراهیمیفر در پاسخ به سوال یکی از حاضرین که چرا بعد از فیلم موفق«نار و نی» تا سالها فیلم دیگری نساختهاست، پاسخ داد :«زمانی که در سال ۶۷ برای ساخت«نار و نی» درخواست پروانه دادم، هیچ کس من را نمیشناخت و چون هیچ آشنای خاصی نداشتم، برای ساخت آن فیلم هم هیچ پشتیبانی مالی از من نشد و با وام و قرض«نار و نی» را ساختم. زندهیاد بهرام ری پور تنها کسی بود که از فیلم خوشش آمد و فیلم را برای مهمانان فرانسوی جشنواره پخش کرد . آنها هم فیلم را دوست داشتند.«نارونی» حتی برای نمایش در جشنواره کن دعوت شد اما به خاطر آماده نشدن زیرنویس به جشنواره نرسید. بعد از این اتفاقها ورق برگشت و فیلم در جشنواره فجر در ۹ زمینه نامزد دریافت جایزه شد و بعد هم به جشنواره مونترال رفت. در آن دوران به خاطر جنگ، دید دنیا به ایران زیاد خوب نبود و آن فیلم باعث شد، نگاه بقیه به ایران تغییر کند. پس از ساخت فیلم «نار و نی» ، تقریبا هر سال یک فیلمنامه ارائه دادم اما آن را قبول نمیکردند.انگار از من توقع داشتند فیلمنامهای کلیشهای و صرفا تجاری بنویسم، نه فیلمنامهای که پشت آن فکر باشد. در حالیکه سینما را این طور یاد گرفته بودم که حتما یک حرف جدی پشت آن باشد. به همین شکل ۱۲ سال طول کشید تا فیلم بعدیام «تک درختها» را ساختم. در اواسط دهه ۷۰ گرایش به ابتذالگرایی در سینمای ایران آغاز شد و این فکر که سینما باید خرج خودش را در بیاورد، دست سرمایه گذاران را باز گذاشت تا جایی که آنها کارگردانانی را برای کار انتخاب میکردند، که فقط برای سرگرمیفیلم میساختند. بعد از همه اتفاقاتی که در سینما برای من افتاده، الان دیگر نمیتوانم بگویم که عاشق سینما هستم و دلیل انتخاب این اسم برای فیلمم هم همین بوده است. به نظر من یکی از راههای ارتقای کیفی و هنری سینما در ایران، حمایت از فیلمهای تجربی و بودجه پایین است که گروه هنروتجربه الان همین کار را انجام میدهد.»