
برگزاری نشست نقد و بررسی «دختر…پدر…دختر» در خانه هنرمندان
پناهبرخدا رضایی:فیلم جوابی به «طبیعت بیجان» شهیدثالث است/ به این شیوه فیلمسازی ایمان دارم
هنروتجربه- کامبیز حضرتی: نشست نقد و بررسی فیلم «دختر…پدر…دختر» ساخته پناه برخدا رضایی روز یکشنبه دوم اردیبهشتماه در خانه هنرمندان برگزار شد. در این نشست پناه برخدا رضایی و علی علایی منتقد سینما حضور داشتند.
علی علایی:کارگردان آگاهانه از هنجارهای آزموده شده فاصله گرفتهاست
علی علایی نشست را با تسلیت به مناسبت درگذشت استاد مهرداد ابروان مدرس و منتقد تئاتر آغاز کرد: «پیش از فیلم «دختر…پدر…دختر» از پناهبرخدا رضایی فیلم «مادر…دختر…مادر» را در گروه هنروتجربه دیدیم. وقتی وارد جهان فیلم میشویم، تفاوت آن را با سینمای جریان اصلی احساس میکنیم. به راحتی درمییابیم که فیلم از هنجارهای آزموده شده فاصله گرفته است. این اتفاق تعمدی است و کارگردان از سر آگاهی دست به چنین تصمیمی زده است.»
او اضافه کرد: « فیلم «دختر…پدر…دختر» حتی از فیلمهای رایج هنری نیز منتزع میشود و یک روایت شخصی را دنبال میکند. روایتی که دیوید بوردول آن را روایت پارامتریک مینامد که به درد اجرا نمیخورد. این فیلم برای منتقدان است که بدانند، روایت چگونه عمل میکند. روایت پارامتریک، روشمندی دقیقی در اجرا ندارد. فیلمهای رضایی روایت پارامتریک دارند چون با هیچ ژانر، گونه و مکتب سینمایی مشخصی ارتباط مستقیم ندارند.»
او درباره فضا و ساختار فیلم اشاره داشت:«هنجارهای فیلم «دختر…پدر…دختر» فاقد عینیتهای تاریخی هستند و بسیار به هنرهای مختلف و مختلط شباهت دارد. در این فیلم ردپا و اختلاط ادبیات، عکس، نقاشی و سایر هنرها را میبینیم. چنین فیلمی تابع الزامات شعر است. در فیلم «مادر…دختر…مادر» نریشن و در «دختر…پدر…دختر» عمق و شیوه تصاویر به ادبیات و شعر پهلو میزند. اینها از خصوصیات روایت پارامتریک است که «سال گذشته در مارین باد» آلن رنه نمونه بارزی از این نوع روایت است.»
او ادامه داد: «رضایی جزو معدود کارگردانهایی است که در این شیوه خطر میکند و نتیجهاش را میبیند. او نخواسته است که صرفا تصاویر کارت پستالی و توریستی تهیه کند بلکه آنها را در یک کلیت و در نسبت با هنرهای مختلف میبیند. در این فیلم عناصر بصری درکنار هم چیده میشوند تا تداعی اولیه مخاطب تضعیف شود. در روایت پارامتریک چیدن عناصر در کنارهم با یک انقلابیگری انجام میشود که معنا و داستان را به لایههای بعدی فیلم منتقل میکند.»
این منتقد درباره مثلت انسان، طبیعت و سینما در فیلم «دختر…پدر…دختر» عنوان کرد: «محتوا و قصه این فیلم بسیار ساده است اما نسبت فرم و محتوا است که این اثر را میسازد. فیلمساز به دنبال فرمی است که این محتوا را نشان دهد. «مادر…دختر…مادر» و «دختر…پدر…دختر» باوجود تفاوت در بافت تصویرشان مبتنی بر فرم متعارف و کلاسیک نیستند بلکه بیشتر شهودی هستند تا غریزی. بین فیلمساز شهودی و غریزی تفاوت وجود دارد.»
او درباره فیلمسازی شهودی توضیح داد: «ویلیام وایلر در یک فیلم۴۰-۵۰ برداشت انجام داد. به طوری که جیمز استوارت بازیگر فیلم را آزرده کرد او پیش وایلر رفت و گفت چه اشتباهی انجام میدهیم که باید آن را تصحیح کنیم؟ وایلر جواب داد: شما هیچ اشتباهی نمیکنید. جیمز استوارت بازیگر پرسید پس مشکل چیه؟ وایلر گفت: دنبال چیزی میگردم که هنوز اتفاق نیفتاده. این یعنی شهودگرایی در فیلمسازی.»
علایی با اشاره به «دختر…پدر…دختر» عنوان کرد: «این فیلم بازگشت به ماهیت سینما یعنی قاب، کمپوزیسیون و…است. فیلم وجه مستندنمایی دارد و اگر کارگردان فیلم اقلیم را بیشتر نشان میداد میتوانست قابلیت مردمشناسانه و قابل استناد به آن بدهد. هرچند که وجه مردمشناسانه تاحدی در فیلم وجود دارد و فیلم از وجه کارکردی مولفههای مردم شناسانه دارد.»
او ادامه داد: «در این فیلم کارگردان حرکت دوربین را از خودش میگیرد و یک درام درونی را در قاب خلق میکند. سنگ بنای این کار را سهراب شهیدثالث گذاشت و عباس کیارستمی آن را به کمال رساند. در این شرایط ساختن کشمکش درونی در یک قاب سخت است و جرات زیادی میخواهد. مونتاژ آن هم سخت است. اساسا فیلمهای کم پلان مونتاژ سختتری دارند چون پیدا کردن جای کات مناسب از کارگردان انرژی زیادی می گیرد.»
پناه برخدا رضایی:دلتنگ فیلمسازی هستم
در ادامه پناه برخدا رضایی نیز درباره شیوه فیلمسازی اش بیان کرد: «من بعد از ساخت فیلمهای سفارشی و تبلیغاتی ۱۶ میلیمتری و ۳۵ که ماحصل ۲۰ سال فیلمسازی است به این شیوه رسیدم. دقیقا نمیدانم چه اتفاقی افتاد که خواستم به این شیوه فیلم بسازم. در کار هنر خیلی چیزها دست به دست هم میدهد و هنرمند به یک سو متمایل میشود. در فیلم «گهواره مادر» حرکت دوربین و سایر عناصر سینمایی وجود داشت اما من از آنها فاصله گرفتم.»
او اضافه کرد: «سالها است که برای جریان اصلی سینما و جشنوارهها فیلم نمیسازم. جشنوارههای جهانی به دنبال تفکر مولویگون یا سهراب سپهری نیستند. برای من اتفاقات جشنواره و بودجه ندادن مهم نیست. اصلا این جور فیلمها را نمیشود تعریف کرد تا برای آن بودجهای گرفت. من به این شیوه فیلمسازی ایمان دارم و تا زمانی که حال خوبی با آن دارم فیلم میسازم.»
او درباره شیوه کارگردانیاش عنوان کرد: «وقتی پلان ثبت و ته نشین شد دیگر اجازه نمیدهم پلان بعدیای از یک زاویه دیگر در کار باشد. چون من مثل یک شکارچی ساعتها به دنبال شکار صحنه مورد نظرم هستم. همیشه میگویم برو پلان زیادی بگیر اما در عمل این اتفاق نمیافتد. «دختر…پدر…دختر» مربوط به هشت سال پیش است و درحال حاضر به خطاهای فیلم واقفتر هستم. امروز که شاید پختهتر شدم اگر بخواهم دوباره آن را بسازم تغییرات ۱۸۰ درجهای ندارد و باز هم فیلم به همین سمت وسو میرود.»
او درباره روایت فیلم بیان کرد: «حضور آدمها و تامین معاش خانواده و افراد هر کدام داستانی دارند اما روایت آن میتوانست پر از داستانک فرعی باشد، درحالی که داستان مینیمال است. اتفاق اصلی فیلم در لوکیشن انجام میشود. شخصیت اصلی داستان رایانصیری است و بقیه نابازیگر هستند. تلاش کردیم رایا نصیری در اکت و پوشش شبیه بقیه شود و بعد از او بار معاش خانواده به دوش خواهر دیگر میافتد.»
این کارگردان افزود: «در نگاه اول حرف من این نبود که در این منطقه برق یا ماشین جود دارد یا وجود ندارد. درد من ارتباط با آدمها است و به خاطر آن آگاهانه نماهای جغرافیایی یا از روستاییان نمیدهم. این نگاه من به هستی است و البته قابلیت تعمیم دارد.»
رضایی درمورد ارجاع این سینما به شهیدثالث و کیارستمی توضیح داد: «یک رود همیشه آغازی دارد و آغاز آن هم یک آغاز دیگر دارد. این نوع سینما مانند رودی است که سالها در سینما جاری بوده است. منظور دقیقا رود است و نه یک دریای طغیانگر. از ازوو و برسون گرفته تا بلاتار، ساتیا جیترای، سهراب شهیدثالث و عباس کیارستمی این شیوه را دنبال کردهاند. من به عنوان یک فیلمساز امروزی عیبی نمیبینم که به یک اثر قابلاعتنا مثل «طبیعت بیجان» ارجاع دهم. تصمیم گرفتم در این فیلم جوابی به «طبیعت بیجان» شهیدثالث بدهم. چنین ارجاعاتی را کسانی میپسندند و کسان دیگری نمیپسندند.»
او عنوان کرد: «من با وجودی که احترام ویژهای برای کیارستمی و شهیدثالث دارم معتقدم که فیلم خودم را میسازم. آیا تفکر بلاتار با کیارستمی و تفکر کیارستمی با شهیدثالث یکی است؟ اصلا نگرششان متفاوت است. در سینما اگر ریتم کند شود میگویند شبیه یک عده است اگر کند شود هم باز همین را میگویند. من در پلان سوم این فیلم به نقاشیهای سهراب سپهری نزدیک شدم. نرفته بودم تا نقاشی سپهری را فیلم کنم. ترکیب شخم، گندم و برف شباهت به سهراب را میدهد.»
رضایی درپایان اشاره داشت: «من همیشه درپی کم کردن قصه و… هستم نه زیاد کردن آن. الان مدتها است که فیلم نمیسازم و روزهای سخت من سپری میشود. «گهواره برای مادر» در سال ۹۲ ساخته شد و چندین جایزه گرفت و بعد از آن فیلم نساختم. به شدت دلتنگ فیلم ساختن هستم. انواع و اقسام مستندها را ساختم اما فیلم خودم را نساختم. همیشه پشت درها بودم تا بتوانم فیلم بسازم. نتیجهاش این است که این فیلم پس از هشت سال اکران میشود.»