
هنروتجربه-عاطفه محرابی: شاید اولین نکتهای که در مورد ساخت انیمیشن به ذهن میرسد، تکنیکی باشد که برای خلق و انیمه اثر مورد استفاده قرار میگیرد. ولی یکی از نکاتی که باید به آن توجه داشت، اهمیت کار نویسنده یک کار انیمیشن یا پویانمایی است. درست است که انیمیشن بهدلیل ویژگیهای بصریاش بیشتر از یک فیلم سینمایی امکان نمایش تخیلات نویسنده را فراهم میکند، ولی اگر نویسنده در انیمیشن شناخت کافی از تکنیکهای رایج در این حوزه و هزینههایی که اجرایی کردن ایدههایش طلب میکند نداشته باشد، نمیتواند ساخت عینبه عین فیلمنامهاش را متوقع شود. مهدی ابوهاشم که نگارش متن انیمیشن «قلب سیمرغ» را به همراه زندهیاد وحید نصیریان برعهده داشته است، معتقد است بهترین راه برای درک درست فیلمنامهنویس انیمیشن از اثری که قرار است تولید بشود، این است که نویسنده از همان مرحله نگارش با کارگردان اثرش همراه شود. در همین خصوص و به بهانه اکران انیمیشن «قلب سیمرغ» با این نویسنده گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید:
با توجه به اینکه فیلمنامه «قلب سیمرغ» مشترکا میان شما و زندهیاد وحید نصیریان نوشته شد، درخصوص این همکاری و پروسهای که برای نگارش آن پشت سر گذاشتید توضیح دهید.
تا قبل از «قلب سیمرغ» آشنایی من و روانشاد وحید نصیریان در حد سلام و احوالپرسی بود و «قلب سیمرغ» اولین همکاری مشترک ما به حساب میآمد. همکاریای که از «قلب سیمرغ» تا مرگ وحید ادامه پیدا کرد و حاصلش تمام کارهایی شد که وحید بعد از «قلب سیمرغ» ساخت و چندین و چند فیلمنامه، طرح و ایدههای که روی کاغذ و گوشه و کنار ذهنمان باقی ماند. داستان همکاری ما در پروژه «قلب سیمرغ» از همین سلام و احوالپرسیها شروع شد؛ نمیدانم وحید برای چه کاری به مرکز صبا آمده بود، آن موقع من ارزیاب مرکز بودم. یادم هست که زیر آلاچیق با هم چای خوردیم و وحید همانطور که عادتش بود، بیمقدمه از ایده سینماییاش صحبت کرد و چند خطی که روی برگه کاغذ نوشته بود را به من نشان داد. پلات یک داستان خیالی که بعد از پایان هفتخوان رستم شروع میشد. جاییکه پس از کشته شدن دیو سفید به دست رستم، روح دیو، وارد بدن یکی از کرکسهایی میشد که بالای کوه منتظر شکار طعمهاش از نبرد بود. در نتیجه موجودی به نام دیو- کرکس به وجود میآمد. راجع به کار کمی صحبت کردیم و برای همان روز بعد از ساعت کاری در دفتر وحید قرار گذاشتیم. عصر همان روز سر قرار رفتم و گپ زدن درباره ایده را ادامه دادیم؛ آن روز، روزها و ماههای بعد…ساعتها در دفتر وحید گپ میزدیم و مینوشتیم. روال کارمان اینطور بود که راجع به داستان و صحنههایش حرف میزدیم و من حاصل صحبتها را مینوشتم. جلسه بعد دوباره نوشته را میخواندیم و شروع به حذف و اضافه صحنهها و بررسی ایدههای جدید میکردیم. بالاخره به سیناپس «قلب سیمرغ» و در نهایت به فیلمنامه آن رسیدیم. البته آن نسخه از فیلمنامه با چیزی که بعدها تبدیل به فیلم شد، تفاوت داشت. ما به جای شیردال یک شخصیت اژدها داشتیم، رفتهرفته براساس نظرات دوستانی که در این زمینه صاحب نظر بودند و با توجه به بازخوردهایی که گرفتیم، شروع به بازنویسی فیلمنامه کردیم. حدود هفت الی هشت بار فیلمنامه را بازنویسی کردیم و در نهایت به نسخهای که شباهت زیادی با محصول نهایی داشت رسیدیم. پیشتولید این فیلم همزمان با بازنویسیها در جریان بود. این روند چیزی نزدیک به یک سال طول کشید و نهایتا وحید تولید را شروع کرد.
این داستان تا چه اندازه مبتنی بر روایتهای شاهنامه است؟
داستان «قلب سیمرغ» داستانی اورجینال است. فقط چند داستان و شخصیت به عنوان زمینه تاریخی داستان ما از شاهنامه یا دیگر متون کهن برداشته شدهاند. داستان «قلب سیمرغ» در آیندهای دور و شاید چند هزاره بعد از داستانهای شاهنامه اتفاق افتاده است. بخشهایی که از شاهنامه یا دیگر متون کهن الهام گرفته، تنها نقش پیش داستان را برای داستان «قلب سیمرغ» ایفا میکنند. به عنوان مثال ما داستان به بند کشیده شدن اژدهاک در کوه دماوند را در نظر گرفته و فکر کردیم چه میشود که این موجود در زمانی دیگر و بر اثر یک جنگ ویرانگر آزاد بشود؟ بنابراین داستان «قلب سیمرغ» را بر اساس این خیال بنا کردیم.یا داستان نبرد رستم و سهراب را در نظر گرفتیم و شخصیت رستم در «قلب سیمرغ» را بر این اساس نوشتیم که روح رستم به علت کشتن سهراب نمیتواند به آرامش برسد و برای رسیدن به آرامش حتما باید یک جنگجوی دیگر را تربیت کند.
معمولا اینگونه تصور میشود که مخاطب انیمیشن کودکان و نوجوانان هستند، ولی در مورد انیمیشن «قلب سیمرغ» با توجه به اینکه داستانش برگرفته از شاهنامه و متون کهن است، خیلی از مخاطبان تصور میکنند این داستان خارج از درک کودکان است. خود شما موقع نگارش فیلمنامه «قلب سیمرغ» چه قشری را به عنوان مخاطب در نظر داشتید؟
من و وحید از همان قدم اول مخاطب نوجوان را مد نظر داشتیم و پیچیدگی داستان، میزان استفاده از خشونت، معرفی معنایی به نام عشق و از خودگذشتگیای که رسیدن به عشق نیازمند آن است. حتی طراحی فضا و کاراکترها بر اساس همین مخاطب طراحی شده است. مخاطبانی هم سن کاراکتر رها که قهرمان داستان خودمان است.
داستان «قلب سیمرغ» داستانی اورجینال است. فقط چند داستان و شخصیت به عنوان زمینه تاریخی داستان ما از شاهنامه یا دیگر متون کهن برداشته شدهاند. داستان «قلب سیمرغ» در آیندهای دور و شاید چند هزاره بعد از داستانهای شاهنامه اتفاق افتاده است
بازنویسی دیالوگها توسط خود شما صورت میگرفت؟
دیالوگهای فیلمنامه را من و وحید به همان شکلی که گفتم با هم مینوشتیم؛ یعنی هر چه که نوشته شده بود، خوانده شده و درموردش نظر داده میشد و محصول نهایی را من روی کاغذ میآوردم. شخصیتهای داستان ما لحنهای متفاوتی داشتند، بعضی سنگینتر و بعضی نزدیکتر به زبان محاوره حرف میزدند. در مجموع سعیمان این بود که دیالوگها با توجه به سن مخاطب؛ ساده، روان و قابل فهم باشد. با این وجود در انتهای تولیدِ «قلب سیمرغ»، وحید به این نتیجه رسید که دیالوگها مناسب کار نیستند و داستان فاخرتر از دیالوگهاست. برای همین بازنویسی دیالوگها را به یکی از دوستان سپرد.
یکی از نکات قوت این انیمیشن دوبله حمید فرخنژاد روی کاراکتر رخش است. آیا از مرحله نگارش فیلمنامه نوع خاصی از گویش و شوخطبعی را برای کاراکتر رخش در نظر گرفته بودید یا این موارد با خلاقیت شخص آقای فرخنژاد به کار اضافه شده است؟
شخصیت رخش در فیلمنامه به همین شکل بود. یک شخصیت همراه غرغروی بامزه که در عین شجاعت بیحوصله است و بالطبع بر همین اساس برایش دیالوگ نوشته شده بود. اما لحن گویش و البته بخشی از طنازیهایی که در دیالوگهای رخش دیده میشود، انتخاب و اجرای خود آقای فرخنژاد بوده است. ایشان با گفتن دیالوگهای پشت سر هم و نق زدنهای زیر لبی، حس و حال خوبی به رخش داده و کاراکتر را برجسته کردهاند.
با توجه به اینکه این انیمیشن چندین سال پیش ساخته شده است و با توجه به پیشرفت تکنولوژی و به روز شدن نرمافزارهای انیمیشن، به نظرتان هنوز «قلب سیمرغ» میتواند جاذبه کافی برای مخاطب داشته باشد؟
داستان پیشرفت تکنولوژی در انیمیشن داستان جدیای است. اگر به کارهای یک دهه پیش کمپانی پیکسار هم نگاه کنید، از پیشرفت تکنولوژی در این مدت شوکه خواهید شد. بدون شک این موضوع روی جذابیت کار تاثیرگذار است ولی این تمام ماجرا نیست.ما هنگام نوشتن فیلمنامه این را میدانستیم که مخاطب به آثار روز دنیا دسترسی داشته و میتواند کار ما را با انیمیشنهای روزی که در دنیا ساخته میشود مقایسه کند، اما صرف تکنیک ساخت گزینهای نیست که بتوانیم برای جذب مخاطب روی آن حساب باز کنیم. برای همین در تمام مدت نگارش سعیمان را کردیم که داستان جذابی برای مخاطب تعریف کنیم. داستانی که حکایت آن شعر حافظ بشود که میگوید: «داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید.»تلاش کردیم داستانمان آنقدر جذاب باشد که بقیه معایب کار را بپوشاند.البته مشکلات مالی و تکنیکی، به روایت داستانی که نوشته بودیم هم لطمههایی زده است. با این حال من هنوز هم داستانی که تعریف کردیم را دوست دارم. امیدوارم مخاطبین هم با من همنظر باشند.
فیلمنامهنویس انیمیشن باید نسبت به تکنیکهای ساخت انیمیشن شناخت داشته باشد. البته این به آن معنا نیست که نویسنده به تمام مراحل ساخت انیمیشن در هر تکنیکی مسلط باشد، اما باید تواناییها و محدودیتهای هر تکنیکی را بشناسد
به نظر شما یک فیلمنامهنویسِ انیمیشن، نیازی به شناخت کارگردانی انیمیشن دارد یا میتواند آزادانه با تکیه بر تخیلات خود داستانی را بدون آگاهی داشتن از چگونگی مراحل تبدیل آن به فیلم خلق کند؟
هر فیلمنامهنویس باید تا حدودی از دو مقوله کارگردانی و تدوین سر در بیاورد، وگرنه چیزی که مینویسد هنگام ساخت با مشکلات اساسی روبهرو خواهد شد و تغییرات زیادی را باید در مرحله بازنویسی متحمل شود. البته بازنویسیای که خود نویسنده نقشی در آن ندارد و بیشتر توسط کارگردان اعمال میشود.فیلمنامهنویس انیمیشین باید نسبت به تکنیکهای ساخت انیمیشن هم شناخت داشته باشد. البته این به آن معنا نیست که نویسنده به تمام مراحل ساخت انیمیشن در هر تکنیکی مسلط باشد، اما باید تواناییها و محدودیتهای هر تکنیکی را بشناسد. وگرنه ممکن است چیزی بنویسد که قابلیت ساخت در تکنیک مورد نظر کارگردان را نداشته باشد. حالا وقتی به این موضوع، محدودیتهای مالی و تکنیکی هم اضافه شود، بهترین گزینه برای نویسنده انیمیشن، همراهی با کارگردان هنگام نگارش است تا بتواند متنی قابل تولید در تکنیک و شرایط مورد نظر داشته باشد. نوشتن فیلمنامه انیمیشن، بدون در نظر گرفتن شرایط تولید، کار پر خطری است. مگر اینکه نویسنده خیلی هم توجه یا علاقه به ساخته شدن کارش نداشته باشد!
در کشور ما فیلمنامهنویسان انیمیشن با چه مسائل و مشکلاتی مواجه هستند؟
مسائلی چون محدودیتهای تکنیکی، مالی، محدود بودن سفارش دهندههای انیمیشن به چند مرکز و یکی دو مدیر، تعداد انگشتشماری ارزیاب و داور که تنوع ایده و سقف پرواز خیال را آنقدر پایین میآورند که تا بخواهی سرپا بایستی برای اینکه سرت به سقف نگیرد باید گردنت را خم کنی! از طرفی جدی گرفته نشدن انیمیشین توسط صاحبان سرمایه، مدیران، جشنوارههای سینمایی، دوستان، نزدیکان و سایر بستگان باعث شده تعداد افرادی که بیشتر از چند سال و بیشتر از چند کار برای انیمیشن مینویسند به انگشتهای دو دست هم نرسند. برای همین است که در نهایت نویسنده این بچهبازیها را ول کرده و سراغ کارهای جدیتر و آبرودارتر میرود.
بگذریم… به قول شاعر «حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن.»
عکس:یاسمن ظهورطلب