
گفتوگو با محمود کلاری
سینما برایم مثل کشف است/ یک تفکر جوان دیدگاه مرا تعدیل میکند
هنروتجربه:محمود کلاری مدیر فیلمبرداری خلاق و پیشکسوت سینمای ایران است. بسیاری از فیلمهای ماندگار و در خشان سینمای ایران از دریچه دوربین او ثبت شده است. او در گفتوگویی با روزنامه اعتماد درباره همکاریاش با فرهادی و مهرجویی و کارگردانهای جوان گفته است.در مطلب زیر به مرور این تجربیات میپردازیم.
محمود کلاری درباره شیوه همکاریاش با کارگردان «فروشنده» و «هامون» عنوان کرد: «بهروشنی احساس میکردم آنچه فرهادی میخواهد، در باب فضای بصری برآمده از زمینه آگاهانه و خلاقانه او است و بر اساس ظرافت و اندیشه و بینش سینمایی و خلاقانه تصویری که دارد یا همینطور داریوش مهرجویی در «سارا»، «لیلا» یا «درخت گلابی». فیلمساز آنچنان مسلط است به آنچه در ذهن شکل داده که من میتوانم خودم را راحت در اختیار او قرار دهم.»
این مدیر فیلمبرداری درباره روحیه جوانگرایی و همکاریاش با کوهیار کلاری اشاره داشت: «سالهاست فکر کردم یک تفکر جوان دیدگاه مرا میتواند تعدیل کند. اگر این تفکر جوان پسرم باشد این امکان دارد که با او به تبادلنظر و بگوومگو بپردازم که این بهمراتب برای هردوی ما بهتر است. کوهیار خیلی کارکرده در فیلم «جدایی نادر از سیمین» ایدههایی داد برای طراحی نور که بینظیر بوده همینطور در فیلم «ماهی و گربه». هر دو به این نتیجه رسیدیم که امکان این که یک نفر تا پایان صدوبیست دقیقه فیلم دوربین را با خود حمل کند و اینهمه عنوان و موقعیت و میزانسن را به ذهن بسپارد وجود ندارد. به همین جهت باید دوربین دستبه دست شود بدون اینکه کسی متوجه شود و دو بار در طول فیلمبرداری دوربین بین ما جابهجا شد.»
کلاری درباره دلایل همکاری نکردنش با بیضایی بیان کرد: «گاهی پیش میآید به این فکر کنم که باکسی کارکنم تا بدانم او سر صحنه چگونه برخورد میکند. با آقای بیضایی در موقعیتی قرار گرفتم و قرار بود در فیلم «مسافران» با ایشان همکاری داشته باشم ولی شرایطی پیش آمد که باید تعدادی از پلانهای «دلشدگان» را در مجارستان میگرفتم و به همین جهت نشد که باهم همکاری کنیم. فارغ از موقعیت کاری؛ گاهی دوست داری باکسی کارکنی تا اینکه بدانی اوسر صحنه چه میکند؟ ویژگی کاری او چیست؟ چه برخوردی با شکلدهی اتفاق سر صحنه دارد؟ و از چه مسیری برای کار پیش میرود؟ شانس همکاری با آقای بیضایی را نداشتم اما به همین جهت فرهادی همیشه برایم جذاب بوده و در شکلدهی اتفاقها تفاوت اساسی دارد.»
و درباره همکاری نکردن با فرهادی در فیلم «همه میدانند» توضیح داد:«معتقدم نمیشود که همیشه بخواهی باکسی کارکنید. هر فیلم ویژگیای را طلب میکند و باید از کسی استفاده کرد که در آن مسیر و موقعیت نتیجه بهتری داشته باشد. در فیلم «گذشته» ما با مشکل مواجه بودیم بر طبق تعرفه آنها این نکته استفهامی برایشان وجود داشت که چرا وقتی فرانسه فیلمبردار دارد از نقطه دیگر جهان عوامل را برای این فیلم بیاوریم. من اینجا واقعا باید تقدیر کنم از فرهادی که پای حضور من در فیلم «گذشته» ایستاد چراکه میدانم این مطلب کار سختی است چراکه در اروپا بخش قابلتوجهی از بودجه فیلم از بازار مشترک اروپا میآید و آنها قوانین و محدودیتهای خودشان را در طول کاردارند.
محمود کلاری به جز سابقه طولانی که در عکاسی دارد و به قول خودش هنوز هم در زمانهای اضافیاش عکاسی میکند، دو فیلم «رقص با رویا» و «ابر و آفتاب» را کارگردانی کردهاست. فیلمهایی کاملا متفاوت از جریان اصلی سینما. او درباره دلیل اینکه کارگردانی را ادامه ندادهاست، عنوان کرد:«به دو دلیل اصلی. اول اینکه آن سینمایی که من دوست دارم به عنوان فیلمساز کمی متفاوت است. من ژانرهای متفاوت سینما را میبینم و با بخشهای مختلف شکل ساختاری ارتباط برقرار میکنم. آن سینمایی را که من دنبال میکنم در ساختار ویژه قرار میگیرد. نمیتوانم به خودم دروغ بگویم و خودم را سرکار بگذارم. پدرم همیشه میگفت بدترین کار در دنیا این است که آدم خودش را سرکار بگذارد. وقتی دیگران را به بازی میگیری و سرکار میگذاری؛ آدم زبل و باهوش یا ناکسی هستی؛ اما کسی که خودش را سرکار بگذارد هیچ توضیحی برایش نیست و این بلاهت است. من نمیخواهم خودم را سرکار بگذارم. آن سینمایی که من دوست دارم و به سمتش بروم و به عنوان فیلمساز با آن روبهرو شوم سینمایی است که علیالقاعده مخاطبی ندارد و در چارچوب خاص قرار میگیرد. فیلم اول من هم این مساله را نشان داد که در چه مسیری حرکت میکنم. از بازیگر استفاده نمیکنم و بانابازیگر ارتباط راحتتری برقرار میکنم و برایم نتیجه قابلقبولتر میشود. چندین طرح بعدازآن نوشتم در همان دوران هم چند طرح نوشتم. همه برآمده از واقعهای که برای خودم اتفاق افتاده یا در کنار خودم آن را لمس کردم. من توانایی خلق داستان که زاییده تصورات و ذهنیت من باشد را ندارم و از پس آن برنمیآیم. من نمیتوانم قصه و داستان بسازم و به همین جهت این نکات علاقهای در تهیهکنندهای ایجاد نمیکند که این نوع فیلمها را بسازد.»
کلاری درباره قاببندی و توجه به نماها یادآور شد: «جاهایی از من میپرسند دیدی آن فیلم چه فیلمبرداری درخشانی داشت با تعجب میگویم کجا؟ درصورتیکه با دیدن فیلم چیزهایی در ذهن من بوده یا موقعیتهایی را لمس کردم و با آن کلنجار رفتم که به فیلمبرداری توجه آنچنانی نداشتم. سینما برای من مثل کشف است، قطعهای بازسازیشده از زندگی است.»
او در بخشی از این گفتوگو درباره زمان کنارهگیریاش از سینما هم گفت:«باور نمیکنید چند بار این فکر را کردم، یکبار اوایل دهه هشتاد با خودم فکر کردم که دیگر کار کردن کافی است.بیست سال از فعالیتم میگذشت و من با خودم گفتم بیست سال گذشته دیگر بس است. الان در میانه دهه پنجاه هستی و میتوانی کار را کنار بگذاری در همین ذهنیت بودم و کارم را ادامه میدادم تا اینکه اواخر دهه هشتاد این فکر دوباره به سرم زد. یک سالی از کشور به خاطر موضوعی که درگیرش بودم دور بودم و به همین نسبت از فعالیت و کار هم دور بودم. به ذهنم رسید مگر میتوانم که کار نکنم. دلم لکزده بود برای اینکه سر صحنه بروم. با خودم فکر میکردم اگر من کار نکنم دیگر چه چیزی به من انگیزه زندگی میدهد. اصلا مگر میشود. زندگی بدون کار کردن برایم بیمعنی است. سرصحنه بودن اعتیاد هولناک و وابستگی شدید میآورد و بعد به این فکر کردم که مگر میشود اصغر فرهادی به من پیشنهاد کار بدهد و من قبول نکنم. به این راهکار رسیدم که اگر یک روز کار نکنم یا عکاسی کنم یا فیلم مستند بسازم. با خودم فکر کردم با دوربین عکاسی پشتصحنه فیلم دلخواهم میروم، عکاسی میکنم و اینجوری از صحنه دور نیستم و حضورم در پشتصحنه فیلمی بیجهت نیست.»