
جواد طوسی از سینمای شهیدثالث نوشت
واقع گرایی به سبک سهراب
هنروتجربه:سالروز تولد و سالمرگ سهراب شهید ثالث، فیلمساز ایرانی به فاصله سه روز از هم قرار دارد. او هفتم تیر۱۳۲۳ به دنبا آمد و دهم تیر۱۳۷۷ از دنیا رفت. به همین مناسب در روزهای اخیر زندگی و تاثیری که در سینمای ایران داشته، مورد توجه قرار گرفتهاست. در گروه سینمایی هنروتجربه هم علاوهبر مستند «سفر سهراب» به کارگردانی امید عبدالهی که این روزها درحال نمایش است، قرار است چهار فیلم «درخت بید»، «آخرین تابستان گرابه»، «فرزند خوانده ویرانگر» و «هانس، جوانی از آلمان» که شهید ثالث در آلمان آنها را کارگردانی کرده و دیگر فیلم او «یک اتفاق ساده» درقالب هفته فیلم اکران شود.جواد طوسی، منتقد سینما نیز در یادداشتی که امروز، ۱۱ تیر در روزنامه شرق منتشر شده به سینمای شهید ثالث اشاره کرد که در ادامه میآید:
«واقعیتگرایی در سیر تاریخی سینمای ایران، نشانههای متفاوتی داشته است. مثلا فرخ غفاری در «جنوب شهر» و «شب قوزی» بیش از همه به فضاسازی و لحن اهمیت میدهد.در «شوهر آهوخانم» داوود ملاپور و «آرامش در حضور دیگران» ناصر تقوایی، متن داستانی علیمحمد افغانی و غلامحسین ساعدی نحوه مواجهه با واقعگرایی را مشخص میکنند که در فیلم ملاپور مضمون و در کار تقوایی فرم و میزانسن غالب است. از طرفی میبینیم که در همان دوران «موج نو» واقعگرایی مسعود کیمیایی در اغلب آثارش (از جمله قیصر، بلوچ، خاک و گوزنها) همراه با روایتپردازی کلاسیک و توجه اساسی به موقعیتهای نمایشی و مؤلفههای بصری سینما بازتاب مییابد. یا امیر نادری در «خداحافظ رفیق»، «تنگنا» و «مرثیه» با حسی مستندگونه به سراغ واقعیت میرود اما از میان فیلمسازان موج نو سهراب شهیدثالث که دیروز سالگرد تولدش بود، حکایت دیگری دارد.
او یک نمونه استثنایی از فیلمسازانی است که با همان دو فیلم بلند سینمایی اولش یعنی «یک اتفاق ساده» (۱۳۵۲) و «طبیعت بیجان» (۱۳۵۴)، سبکپذیربودن خودش را در فضایی واقعگرایانه به اثبات رساند. ریتم کند جاری در دنیای او و آدمهایش، همخوانی لازم با تفکر و جهانبینی بدبینانهاش و دور باطلی که شخصیتهای محدود فیلمهایش در زندگی یکنواخت و تکراری روزمرهشان طی میکنند، دارد. آن پسر نوجوان فیلم «یک اتفاق ساده» که گریزی از حمل پیاپی ماهیهای قاچاق و نظارهگربودن پدر بختبرگشتهاش ندارد و آن سوزنبان پیر «طبیعت بیجان» و همسر فرتوت و خانهنشینش که به تکرار و سکوتی مرگبار در زندگیشان خو کردهاند، در بطن واقعیت کسالتبارشان، فرم دلخواه شهیدثالث را پیشنهاد میدهند. این همان استثنایی است که از آن سخن گفتم؛ سینمایی کاملا شخصی و مستقل و در عین حال واقعگرا و به شدت تلخ و اندوهبار.
شهیدثالث در مهاجرت خود به آلمان این سبک و شیوه کار و نگاه بدبینانه متأثر از نویسنده موردعلاقهاش آنتوان چخوف را ادامه میدهد که «اتوپیا» یکی از بهترین و متفاوتترین آثار این دوره فیلمسازیاش است. سهراب شهیدثالث دنیای بیقرار و ناآرام و ذهن جنونزده و آشفتهاش را در زندگی شخصی و هنری، به شکلی بیپیرایه نشان داد و آرام گرفت.یادش گرامی…»