
هنروتجربه:اولین تجربه فیلم بلند علی دلگشا با عنوان «آخرین کسی که آقای کاف-الف را دید» این روزها در سینماهای هنروتجربه درحال نمایش است. دلگشا یکی از فارغ التحصیلان مدرسه فیلمسازی هیلاج است و امیرشهاب رضویان تهیه کنندگی اثرش را برعهده دارد. او میگوید حرفه اصلیاش سینما نیست و یک روز که از زندگی و کار احساس خستگی کرد به سراغ سینما رفت و به همین دلیل از نتیجه این کار راضی است. با او در مورد «آخرین کسی که آقای کاف-الف را دید» صحبت کردیم.
فیلمنامههای دیگری هم نوشته بودید یا از ابتدا همین فیلمنامه را برای اولین کار بلندتان انتخاب کردید؟
تنها فیلمنامه بلندم همین بود منتهی یکسری فیلمنامه کوتاه هم کار کردهام که آنها را نمایش ندادهام. «چکش»،«ماجرای یک روز تابستانی»، «بازداشتگاه شماره ۱۳» و «سد معبر دات کام» و «گلمور» جز فیلمهای کوتاهم هستند. همه کاره فیلم «گلمور» خودم بود و در آن بازی هم کردم منتهی هنوز تدوین نشده است.
بین این فیلمهای کوتاه، اثری بوده که فضای آن به فیلم بلندتان نزدیک باشد؟
تقریبا همهشان به فضای همین کار نزدیک هستند اما «ماجرای یک روز تابستانی» و «بازداشتگاه شماره ۱۳» کارهای اقتباسی از کتاب «داستانهای رومی» به نویسندگی آلبرتو موراویا هستند. این دو فیلم کوتاه و فیلم بلندم شبیه هم هستند یعنی میتوان گفت هیچکدام از آنها فیلمهای رئال و واقعی نیستند و فضاهای توهمی دارند.
دلیل علاقهتان به چنین فضایی چیست؟
من فیلمساز حرفهای نیستم و کارم تجارت در بازار است پس وقتی دچار روزمرگی میشوم به سراغ سینما میروم. ضمن اینکه کارهای کلاسیک هیجان کمتری برایم دارند و به همین دلیل فضاهایی که در این فیلم دیدید، برایم جذابتر است.
از کی فیلمسازی را شروع کردید و مدرسه فیلمسازی هیلاج چه تاثیری رویتان گذاشت؟
در رشته بازرگانی تحصیل کردهام و مثل خیلیها، آنطور نبودم که از بچگی به سینما علاقه داشته باشم. یک روز احساس کردم که از کار ور زندگی خسته شدهام و دلم میخواست فضایم را عوض کنم. اول موسیقی را امتحان کردم اما متوجه شدم در این رشته استعداد زیادی ندارم. بعد تصمیم گرفتم به سراغ سینما بروم. ۹ سال قبل آموزش فیلمسازی را شروع کردم. از ابتدا امیرشهاب رضویان را نمیشناختم منتهی سال ۸۴ یا ۸۵ فیلمی در تلویزیون دیدم که سه پیرمرد در یک فضای خاکستری و مهآلود به سفر میرفتند و بعدا فهمیدم این فیلم «سفر مردان خاکستری» به کارگردانی آقای رضویان است. این تصویر در ذهنم ماند و وقتی سال ۸۸ تصمیم گرفتم که سینما را امتحان کنم، به صورت تصادقی پوستر مدرسه فیلمسازی هیلاج را دیدم و به این مدرسه رفتم که فکر کنم اولین دوره آموزشی شروع شده بود. بعد از آنکه از آنجا بیرون آمدم، شروع به فیلمسازی کردم. تقریبا میتوانم بگویم تاثیر این مدرسه روی من صددرصد بود. این را هم بگویم وقتی که در مدرسه فیلمسازی آقای رضویان ثبتنام کردم، به نوعی مسیر فیلمسازی من هم مشخص شد و به سراغ سینمای بدنه نرفتم.
از نتیجه کار راضیام اما معتقدم فیلمنامهام خیلی قویتر و بهتر بود. البته من به این فیلم به عنوان یک شکست نگاه نمیکنم و فکر میکنم اگر شرایطش پیش بیاید، نسخه دوم این فیلم را با تجربهای که الان دارم بسازم. این فیلم به اندازه یک فوق دیپلم سینما برایم ارزش داشت و شاید بتوانم قسمتی از دینی را که ادا نشده بود در نسخه بعدی با همین فرمت اما با پروداکشن بهتر بسازم
چه شد از سال ۸۸ تا الان فیلمسازی برایتان دچار وقفه شد؟
این فیلم را سال ۹۰ ساختم و فیلمهای کوتاه را هم در همین فاصله. بعد از آن یکسری مشکلات برایم پیش آمد مثلا تجارتی را شروع کردم که درگیر آن شدم. البته نوشتن را کمابیش ادامه دادم. برای ما که به صورت جدی در سینما نیستیم اگر بخواهیم کاری در سینما انجام دهیم باید در فضای آن فیلم قرار بگیریم تا بتوانیم فیلم را بسازیم.
کار کردن با امیرشهاب رضویان به عنوان تهیهکننده چطور بود؟
شخصیتهایی که چندین و چند کار مختلف را با هم انجام میدهند، دوست دارم. او یک نویسنده، طراح گرافیک، فیلمساز باسواد است…
ارتباط شما و امیرشهاب رضویان برای ساخت این فیلم چقدر بود؟
ایشان چون کارهای مختلفی انجام میدهند، سرشان خیلی شلوغ است و به همین دلیل از ابتدا نمیخواستم سراغ آقای رضویان بروم اما برای گرفتن مجوز به معضل تهیهکننده برخورد کردم. دو سال بود از آموزشگاه آقای رضویان بیرون آمده بودم. به چند نفر مراجعه کردم تا تهیهکننده فیلم شوند، حتی گفتم لازم نیست سرمایهگذاری کنند همین که نامشان به عنوان تهیهکننده باشد، کافی است برای اینکه بتوانم مجوز بگیریم و در نهایت در این مسیر قرار گرفتم که یا باید از خیر ساخت فیلم میگذشتم یا تهیهکنندهای پیدا میکردم. نزد آقای رضویان رفتم و ایشان هم با روی گشاده قبول کرد. من باید کارم را در پاییز شروع میکردم و ۱۵ روز هم از آذر گذشته بود و او هم مشغول ساخت فیلم خودش بود اما چندینبار که در شمال مشغول فیلمبرداری بودیم، تماس گرفت و درباره فیلم با هم صحبت کردیم، چندباری هم من تماس گرفتم و در مورد روند کار و چگونگی پیشرفت مراحل صحبت کردیم. البته او چند جمله واقعا مفید گفت مثل اینکه این کار به یک فیلمبردار هنرمند نیاز دارد. فیلمبردار ما شاید همه خصوصیاتی را که آقای رضویان مدنظر داشت، نداشته باشد اما بد هم نبود. ضمن اینکه بعدا یکی دوبار آقای بایرام فضلی افتخار داد و سر فیلمبرداری آمد و بعدا آقای رضویان راشها را دید. آن زمان سینمای هنروتجربه نبود و به همین دلیل باید تدوین را براساس اکران عمومی انجام میدادیم تا بیننده خسته نشود و سینما را ترک نکند. بخشی از فیلم من حالت تئاتری پیدا میکند که خیلی طولانیتر و در نسخه اصلی این بخش تئاتری برجستهتر بود. به این نتیجه رسیدیم که اگر قرار باشد، اکران عمومی داشته باشیم، حوصله مردم سرمیرود. آقای رضویان من را به ابراهیم سعیدی معرفی کرد که روی زندگیام خیلی تاثیر گذاشت و تدوینگر بسیار باسوادی است.
چقدر از فیلم وقتی قرار شد برای اکران عمومی آماده شود، حذف شد؟
این فیلم حدود ۸۵ دقیقه است که به یک فیلم ۶۲ دقیقهای تبدیل شد. فیلمهای ۶۰ دقیقهای نه فیلم کوتاه هستند نه فیلم بلند. فقط یکبار فیلم را به جشنوارهای فرستادم و فردی از آن جشنواره زنگ زد و گفت که براساس قوانین جشنواره، فیلمها باید بالای ۷۰ دقیقه زمان داشته باشند و اگر فرصتی داری زمان فیلم را بلندتر کن اما من به دلیل مشغلههای دیگرم نتوانستم زمان فیلم را زیادتر کنم.
خودتان چقدر از نتیجه کار راضی هستید؟
هرکس به من رسید گفت چرا کار اولت را اینگونه درست کردی؟ من فیلم را اینگونه ساختم چون کارنامهای نداشتم و آینده شغلی برایم مهم نبود پس با جسارت کامل به سراغ ساخت چنین فیلمی رفتم و گفتم در بدترین حالت اینگونه است که فیلم بد درمیآید. از نتیجه کار راضیام اما معتقدم فیلمنامهام خیلی قویتر و بهتر بود. البته من به این فیلم به عنوان یک شکست نگاه نمیکنم و فکر میکنم اگر شرایطش پیش بیاید، نسخه دوم این فیلم را با تجربهای که الان دارم بسازم. این فیلم به اندازه یک فوق دیپلم سینما برایم ارزش داشت و شاید بتوانم قسمتی از دینی را که ادا نشده بود در نسخه بعدی با همین فرمت اما با پروداکشن بهتر بسازم.
بازی بازیگرهای فیلم چندان یکدست نیست، تجربه خودتان در این زمینه چطور بود؟
این فیلم اولین تجربه بازیگردانی من بود. حدود ۵۰ درصد بازیگران از افراد محلی بودند چون میخواستیم بخشی از فیلم به صورت مستند باشد و کلاژ ما شامل تلهتئاتر، سینمای مستند و عکاسی بود. خیلی جاها اسلاید به مردم نشان میدهیم. بازیگران بسته به موقعیتی که قرار داشتند بازیهایشان عوض میشد. جاهایی از فیلم رئال، سورئال و اکسپرسیونیستی بود و تشخیص من ۶_۷ سال قبل اینگونه بود اما الان شاید خودم هم منتقد فیلم باشم ضمن اینکه تولید فیلم داستانهای خودش را دارد مثلا از افراد غیرحرفهای باید پنج-شش برداشت بگیرید و یکی از آنها را که بهتر بود، انتخاب کنید چون ممکن است دیگر جلوی دوربین نیایند.
طرح دیگری هم برای ساخت دارید؟
در این فاصله چهار -پنج فیلمنامه نوشتهام اما هیچکدام را تمام نکردهام. دوست دارم یک مستند هم بسازم اما نیاز به کوهنوردی دارم. پارسال که تلاش کردم کوهنوردی کنم، وضعیت جسمانیام بههم ریخت. مشکلات مالی هم هست، شاید بتوانم یک کار سینمای بدنه انجام دهم که البته المانهای هنری داشته باشد. یک طرح دارم که کمدی تراژدی است و اگر آن را ساختم و پولی از آن باقی ماند صرف کارهای ناتمامم میکنم.
تجربه اکران در هنروتجربه چطور بود؟
هنروتجربه استراتژی فیلمسازان را مشخص میکند و یک اتفاق خیلی خوب است. جدای از بحث اکران، وقتی به یک ایده فکر میکنید به شما کمک میکند که بفهمید متعلق به سینمای هنروتجربه است یا بدنه مثلا مرتب به من میگفتند ریتم فیلم کند است اما مخاطب هنروتجربه متوجه میشود سکون در تصویر معنا دارد و حوصلهاش پرورش یافتهتر است. بهنظرم در وهله اول، ارزش هنروتجربه در این است که به دیدگاه شما غنا میبخشد به خصوص در بحث ایده، ساختن و تدوین. اکران، بحث بدی است. هیچ انتظاری نمیرود فیلمی مثل اثر من در سینمای بدنه نمایش داده شود و حتی از روز اول چنین تصوری نداشتم.