هنروتجربه-کامبیز حضرتی: حدود سه‌سال پیش عاطفه محرابی همکار روزنامه‌نگار من طرح فیلم‌نامه‌ای را برایم تعریف کرد که امروز با عنوان«#ساعت_چهار» روی پرده سینماهای هنروتجربه است. در لابه‌لای کارهای روزمره تحریریه همیشه بخشی از صحبت‌های ما راجع به ایده‌های خلاقه او در این فیلم فانتزی بود. اگرچه در آوردن فضا و تجسم کردن شکل ارائه داستان این فیلم سخت بود اما خوشحال بودم با فیلمی روبه‌رو می‌شوم که در آن نریشن در جایگاه درست خودش تعبیه شده است. بعد از ساخت فیلم برای اولین‌بار در تحریریه یک رسانه دیگر که دوباره همکار شده بودیم فیلم را نشانم داد. فضای فیلم جذاب بود و تولید سخت اما موفق آن، با ذهنیتی که از او سراغ داشتم جور درمی‌آمد. خوشحالم که امروز با این دوست خبرنگار و فیلم‌ساز درباره فیلم کوتاه «#ساعت_چهار» و اکران آن به گفت‌وگو نشستم.

«#ساعت_چهار» از نظر پروداکشن بالاتر از استاندارد فیلم کوتاه است. در شرایطی که فیلم کوتاه بازگشت سرمایه ندارد چرا این تولید هزینه‌بردار را انتخاب کردی؟
در ابتدای ساخت و تولید بنا نداشتم فیلمی بسازم که پروداکشن عجیب وغریبی داشته باشد. به فیلم‌های فانتزی علاقه شخصی دارم و در خصوص هر اتفاقی سریعا به وجوه فانتزی آن نگاه می‌کنم و ذهنم یک نگاه کاریکاتوری از موضوع می‌سازد. خودم این فضای فانتزی را بیشتر دوست دارم و فیلم‌های مورد علاقه‌ام آثاری هستند که این حال و هوا را تداعی می‌کنند. متاسفانه در سینمای ایران و به خصوص در فیلم کوتاه آثاری از این دست خیلی‌خیلی کم است. فکر می‌کنم دلیل اصلی‌اش در فیلم کوتاه، همان مساله بودجه و پروداکشنی است که اشاره کردی.

خودت هم سابقه‌ای در تولید درام فانتزی نداشتی.
من از سینمای مستند وارد فیلم داستانی شدم و این اولین فیلمی است که به صورت جدی در این فضا می‌سازم. برای همین باید صفر تا صد انرژی‌ام را می‌گذاشتم. در زمان پیش‌تولید با دوستان مختلفی صحبت کردم تا ببینم چه طور می‌شود این فیلم را به بهترین نحو ساخت و برای آن که به دوستانم ذهنیت بدهم فضاهای مورد نظرم را به آن‌ها نشان دادم. فیلم «سرنوشت شگفت‌انگیز املی پولن» خیلی مورد توجه خودم بود.

در فیلمت هم به این فیلم ارجاع داده می‌شود؟
دقیقا این ارجاع را گذاشتم تا سوتفاهمی پیش نیاید. من از ارجاعات سینمایی خوشم می‌آید.

این خیلی خوب است. چون در سینمای ایران معمولا این تاثیرپذیری‌ها را پنهان می‌کنیم.
ممکن است بعضی‌ها به اشتباه این کار را ادای دین نامگذاری کنند ولی من این عبارت را درست نمی‌دانم. به نظرم ما از هر اتفاقی، هر فیلمی و هرچیزی که در اطراف‌مان وجود دارد تاثیر می‌گیریم؛ چه خودآگاه و چه ناخودآگاه. ما نباید وجوهی که خودآگاه است را آگاهانه مخفی کنیم. وقتی «املی پولن»فیلم تاثیرگذاری برای من بوده است و حاضرم بارها و بارها آن را ببینم چرا باید آن را کتمان کنم؟ من برای رسیدن به جنس رنگ و نور فیلم خودم از این مثال استفاده کردم تا ذهنیت فیلم‌بردارم را روشن کنم. او باید بداند سلیقه من چیست و سعی کند به این فضا و حال‌و‌هوا نزدیک شود.

این فضای فانتزی را بیشتر دوست دارم و فیلم‌های مورد علاقه‌ام آثاری هستند که این حال و هوا را تداعی می‌کنند. متاسفانه در سینمای ایران و به خصوص در فیلم کوتاه آثاری از این دست خیلی‌خیلی کم است. فکر می‌کنم دلیل اصلی‌اش در فیلم کوتاه، همان مساله بودجه و پروداکشن است

برگردیم به فیلم. عوامل و اهالی سینما چه واکنشی به تولید چنین فیلمی داشتند؟
با توجه به این که فیلم پست‌پروداکشن داشت خیلی‌ها تصوری از نتیجه نهایی فیلم نداشتند. حتی کسانی آن را با فیلم‌هایی مانند «نهنگ عنبر» سامان مقدم یا «اشکان، انگشتر متبرک» شهرام مکری مقایسه می‌کردند. من مدام توضیح می‌دادم که کار من این طور نیست و در ویژوال این فضا ناخودآگاه به سمت وسوی دیگری می‌رود. با وجودی که در چند سال گذشته در ویژوال پیشرفت کردیم اما برای برخی از عوامل و بازیگرها تصوری از این کار وجود نداشت. مثلا تصور نمی‌کردند وقتی دختر در هوا می‌ماند و مسائل آماری در ذهن پسر می‌آید، این تصویر قرار است چگونه در نتیجه نهایی فیلم ارائه ‌شود. احتمالا تصور می‌کردند فیلمی  بازی می‌کنند و نهایت در کمد کارگردان بایگانی می‌شود. فکر می‌کنم برخی واقعا این تصور را داشتند. اما من چون آدم بصری‌ای هستم تک‌تک این پلان‌ها را در ذهنم می‌دیدم و می‌دانستم چه اتفاقی می‌افتد. این تجربه جدید باعث همکاری بیشتر افراد شد چون آن‌ها هم تجربه مشابهی نداشتند.

چه طور ایده‌هایت را به عوامل می‌قبولاندی؟
داود رحمانی فیلم‌بردار کار هوش بالایی داشت و حتی در جاهایی او مرا هدایت می‌کرد. از طرفی خیلی به عوامل اعتماد داشتم چون آدم‌هایی بودند که کارشان را درست بلد بودند. هر ایده‌ای که به نفع کار بود را  می‌پذیرفتم. البته اگر بودجه بیشتری داشتم قطعا اتفاقات بهتری می‌افتاد.

مثلا چه اتفاقاتی؟
ما کمتر توانستیم از لنزهایی استفاده کنیم که ویژگی متفاوتی به کار بدهد. اولین صحبت من با داود رحمانی این بود که دلم می‌خواهد فضای فانتزی و تحرک داخل پلان‌ها کاملا در کار فیلم‌بردار دیده شود و احساس می‌کنم پلان ثابت خیلی کم باید داشته باشیم. حتی اگر قرار باشد از یک آکسسوار ثابت روی میز فیلم‌برداری کنیم آن هم باید یک پلان حرکتی باشد. داود هم موافقت کرد و بعد درباره دانه دانه حرکت‌های پلان‌ها که قبلا دکوپاژ کرده بودم صحبت کردیم.

استوری بورد داشتی؟
در پلان‌های ثابت استوری بورد کارآیی نداشت اما در پلان‌های دیگر برای رساندن منظورم و نشان دادن حرکت دوربین مورد نظرم کمک می‌کرد.

بر چه اساسی طراحی صحنه انجام دادی؟
طراحی صحنه فیلم هم باید با بودجه ما سازگار می‌بود و به فضای فیلم کمک می‌کرد. برای انتخاب لوکیشن بسیار گشتیم ولی اجاره لوکیشن هزینه بسیار زیادی را می‌طلبید. در آخر سروش محمدزاده- که آن موقع همسرم نبود- پیشنهاد داد که در خانه او کار کنیم. معماری آن خانه با فضایی که برای کاراکتر امید در نظر داشتم، مطابقت داشت. مثلا فضای آشپزخانه سکانس آخر باید طوری می‌بود که امید کارکتر زن را نمی‌دید و نمی‌خواستم لوکیشن دیگری را در جای دیگری بازسازی کنم.

#ساعت-چهار

تصمیم داشتی خانه را نابود کنی؟
نه واقعا. تمام سعی‌ام این بود که این اتفاق نیافتد. حتی فکر می‌کنم خانه‌اش بهتر شد(می‌خندد). با وجود آن که بودجه ما محدود بود اما سعی کردیم المان‌هایی را به خانه اضافه کنیم که به پرورش کاراکتر و فضای فانتزی آن کمک کند.

اتفاقا بودجه محدود در خود فیلم به چشم نمی‌آید. سختی کار تو در کارگردانی در تولید بود یا پس تولید؟
در پیش‌تولید و تولید. توضیح دادن فضای ذهنی‌ به عوامل خیلی سخت بود. اولین بار که بازیگرها فیلم را دیدند بعضی‌شان از اتفاقات آن غافلگیر شدند. آن‌ها گفتند خیلی خوب شده و ما اصلا نمی‌دانستیم قرار است اتفاقات به این صورت دیده شود. مثلا پلانی با پرده سبز گرفتیم. برای اجرای آن سمانه اسماعیلی را در یک فضای دیگر بردیم و گفتیم خودت را پرت کن روی تشک. بعد دور آن برش خورد و به فضای آشپزخانه منتقل شد. فکر می‌کنم برخلاف هالیوود که استفاده از پرده سبز خیلی رایج و مرسوم شده است، در سینمای ما هنوز از این کار تصور روشنی برای همه وجود ندارد.

لازم بود کل این روند را به بازیگران بگویی؟
به نظر من لازم بود. اگر بازیگران حس نکنند بعدا چه اتفاقی می‌افتد انرژی لازم را صرف کار نمی‌کنند. حتی برای پیراهنی که قرار بود امید بپوشد خیلی گشتیم تا روی لباس اعدادی باشد که بعدا بتوانم با آن بازی گرافیکی انجام دهیم. چون امید کاراکتری بود که ذهنش مدام درگیر اعداد و ارقام است و مدام با شانس و آمار و احتمالات پیش می‌رود. به لحاظ بصری تصوری داشتم که تا حد زیادی در اجرا به آن فضا رسیدم. کل کار نریشن محور بود و این بازی را برای بازیگر سخت می‌کرد. چرا که یکی از مهم‌ترین ابزار بازیگر که بیانش است را باید از او می‌گرفتیم تا بعدا روی پلان‌ها نریشن بگوید‌. مثلا به خیام وقار کاشانی می‌گفتم در این پلان هم این احساس را داری که چرا مهتاب نمی‌آید و هم فکر می‌کنی اگر نیاید باید خودکشی کنی و هم منتظری و داری دست‌دست می‌کنی تا شاید برسد. ولی خیام همه این حس‌ها را باید در سکوت و بدون دیالوگ اجرا می‌کرد و این کار سختی برای بازیگر است. از طرفی چون پلان‌های حرکتی سختی داشتیم، کوچک‌ترین حرکتی می‌توانست بازیگر را از نقطه فکوس خارج کند. این که تمام حس‌هایی که از تو می‌خواهند را ارائه دهی بدون اینکه دیالوگی بگویی و حواست به هر سانتی‌متر حرکتی که باید می‌کنی باشد، تمرکز بالایی می‌خواهد. وقتی جزئیات بصری کار اهمیت بالایی دارند کار بازیگر بسیار سخت‌تر می‌شود.

نریشن از اول در فیلم تعبیه شده بود؟
صددرصد اما سعی کردم گاهی آن را درونی‌تر کنم و این روند درونی کردن نریشن تا مرحله تدوین ادامه داشت. در چنین فیلمی تا زمانی که نریشن به کار اضافه نشود انگار همه چیز روی هواست و احساس می‌کنی شاید نکاتی در فیلم ناقص باشد. من یک دور کامل ماکت صدای کاراکتر را در فیلم گذاشتم تا زمان‌بندی آن در تدوین جور دربیاید. می‌دانستم یک نریشن چند ثانیه طول می‌کشد و سعی می‌کردم در همین چندثانیه یک جمله بهتر بگذارم که حس و حال کار بهتر شود.

اجرا و ژانر فیلم متفاوت است. از نریشن استفاده کردی برای این که همه راه‌های متفاوت با راه مرسوم در سینمای ایران را بروی؟
نه آن موقع به این مسائل فکر نمی‌کردم. خودم به فیلم‌هایی که درونیات کاراکتر گفته می‌شود، علاقه دارم. البته خیلی مهم است که این نریشن شبیه پیام بازرگانی نباشد و دقیقا همان چیزی که در تصویر دیده می‌شود در کلام گفته نشود.

دوستان به شکل باورنکردنی و شبانه‌روزی انرژی می‌گذارند تا شرایط اکران و تبلیغات فیلم بهتر صورت بگیرد. به شدت به حمایت بچه‌های فیلم کوتاه نه فقط برای فیلم خودمان بلکه برای ادامه‌دار شدن روند اکران فیلم کوتاه در در سینما نیاز داریم

در واقع با نریشن از جلوه‌ویژه طفره نمی‌روی.
ما همیشه به چیزی فکر می‌کنیم و بعد تصویرش در ذهن‌مان می‌آید. نریشن در کنار جلوه‌های ویژه این چرخه را انجام می‌دهد. هم صدای ذهنی امید را داریم و هم تجسم ذهنی او.

این کار برای بازیگر سخت است. چون جسم و روحش را برای فیلمت می‌خواستی.
خیلی سخت بود. به خصوص این که خیام وقار کاشانی در یک دوره سخت کاری قرار داشت و در جریان کارهای شخصی مختلف او بودم. در عین حال باید بخشی از ذهن او را می‌گرفتم. ما حتی عینک خودش را گرفتیم و خواستیم فریمی که ما به او دادیم را بزند. چون دیر به این تصمیم رسیدیم فرصت شیشه انداختن در فریم را هم نداشتم.  برای همین با عینک تازه کار را ادامه دادیم. خودش می‌گفت: «تو می‌خوای هرجور شده سر این کار من را بکشی.» اشاره‌اش به آویزان کردن کاراکتر از طناب دار، سر خوردن روی زمین و ماشینی که از پشت سر بدون سرنشین به کاراکتر نزدیک می‌شد، بود.

چرا یک تئاتری یعنی خیام وقار کاشانی را انتخاب کردی؟
من از اول به خیام فکر کردم. با این تصور فیلم‌نامه نوشتم که قرار است خیام برای من بازی کند. چون حدود ده سالی است که او را می‌شناسم و از تبحر او در ارائه بازی‌های مختلف مطلع بودم.  می‌دانستم که اتفاق خوبی می‌افتد. خودم از نتیجه کار راضی هستم و بیشتر نظرات راجع به آن مثبت بوده است. خوبی بازیگر تئاتر این است که کم نمی‌گذارد و اگر اغراق هم  کند قابل کنترل است.

الان فیلم تو در کنار سه فیلم‌ساز دیگر خانم اکران می‌شود. از چینش فیلم‌های کوتاه اکران تابستانه بگو.
حقیقتا در جریان اکران نبودم. یک روز سعید نجاتی تماس گرفت و گفت ما می‌خواهیم پکیج دومی بعد از اکران نوروزی فیلم کوتاه راه بیاندازیم که اگر موافقی فیلم تو هم در آن باشد. گفتم با این که تمایل دارم اما الان تحت فشار کاری هستم.ابتدا  از بقیه فیلم‌ها خبر نداشتم و در نهایت این اکران را قبول کردم. بعد دیدم فیلم‌سازان درجه یکی در این مجموعه هستند. خیلی باعث خوشحالی و افتخار است که سه فیلم‌ساز زن در این مجموعه حضور دارند.

جایزه هنروتجربه داشتی و بالاخره فیلمت اکران می‌شد.
تصوری از اکران نداشتم. فکر می‌کردم باید فیلم را به جشنواره‌های خارجی بفرستم و بعد به فکر اکران باشم. فیلم  تازه پخش شده و هنوز در جشنواره‌های خارجی شرکت نکرده است. با بچه‌ها که مشورت کردم گفتند لزومی ندارد و می‌تواند این اتفاقات به موازات هم پیش برود. فکر می‌کنم فیلم من به نسبت بقیه متفاوت‌تر است و شاید دلیل انتخابش این بود که کمی فضای کمدی‌اش فضای جدی بقیه فیلم‌ها را تلطیف می‌کند.  جشنواره فیلم کوتاه تهران نشان داد که «#ساعت_چهار» جزو چهار فیلم اول انتخاب تماشاگران بود. خوشحالم که در کنار این هفت کارگردان قرار گرفتم. دوستان به شکل باورنکردنی و شبانه‌روزی انرژی می‌گذارند تا شرایط اکران و تبلیغات فیلم بهتر صورت بگیرد. به شدت به حمایت بچه‌های فیلم کوتاه نه فقط برای فیلم خودمان بلکه برای ادامه‌دار شدن روند اکران فیلم کوتاه در در سینما نیاز داریم. فیلم‌هایی در این مجموعه هستند که از بسیاری از فیلم‌های سینمای جریان اصلی بهترند. مطمئنم هیچ کس از دیدن این فیلم‌ها و خرید بلیت آن پشیمان نمی‌شود.

نکته پایانی؟
کلید اولیه ساخت فیلم از یک تمرین کلاسی شکل گرفت که باید برای ورک‌شاپ فیلم‌برداری آقای هومن بهمنش ارائه می‌دادیم. چون با بقیه وجوه فیلم‌سازی مثل تدوین، گریم، بازیگری و نویسندگی آشنا بودم دوست داشتم از نزدیک و عملی فیلم‌برداری را تجربه کنم. این دوره به شدت کلاس خوبی بود و من را به سال‌هایی که دغدغه اصلی‌ام سینما بود و نه خبرنگاری نزدیک کرد و احساس کردم یک تولد دوباره برایم بود. در طول این پروژه همراهی و گرمی حضور سروش محمدزاده را احساس کردم. اگر او به هر شکلی نبود یا اگر حضور کم‌رنگ‌تری داشت نتیجه «#ساعت_چهار» این نمی‌شد. سروش از صفر تا صد کنارم بود و زمانی که به خاطر فشار کار کلافه می‌شدم همیشه می‌گفت: «روزی را می‌بینم که روی صحنه جایزه می‌گیری و به خودت می‌گویی من چقدر حرص خوردم و نیازی به این همه حرص خوردن نبود.» گرچه فکر می‌کنم این حرص خوردن‌ها در نتیجه کار اثر داشت. نکته دیگر اینکه حسن ایزدی و نیما ممتاز بار سنگینی بر دوش داشتند و در خلق فضای فانتزی «#ساعت_چهار» کمک زیادی کردند. نیما ممتاز واقعا کارش را بلد است و همیشه کلی ایده همراه خود دارد.

عکس:یاسمن ظهورطلب