
هنروتجربه–کامبیزحضرتی: در بخش اول گفتوگو به همراهی سعید فرجپوری با کانون چاووش پرداختیم از او درباره همکاریاش با گروههای موسیقی و استاد محمدرضا شجریان و ادامه کانون چاووش پرسیدیم. در این بخش به علاقه مخاطبان به تلاشهای موسیقیدانهان ایرانی و اعضای امروز سرشناس چاووش و مستند «چاووش؛ از درآمد تا فرود» پرداختیم.
باوجود محدودیتهایی که موسیقی در کشور ما داشت مخاطبان امروز علاقه زیادی به مستند «چاووش؛ از درآمد تا فرود» پیدا کردهاند. فکر میکنید این علاقه از کجا میآید؟
از دید من که به عنوان یک جوان وارد چاووش شدم، کانون چاووش مثل یک دانشگاه بود. آن جا بهترین دانشگاهی بود که آدم بتواند موسیقی را یاد گرفته، تجربه و اجرا کند. از این لحاظ چاووش در دوران خودش تاثیرگذارترین محل موسیقی بود و به نظر من کنار هم قرار گرفتن این جمع موسیقی تکرار نشدنی است. تمام کسانی که در مستند «چاووش؛ ازدرآمدتافرود» دیدیم، امروز سرآمد و مطرح هستند. امکان دارد که آنها کنارنباشند اما همه نوازندههای درجهیک و آهنگسازانی برجسته هستند. موسیقیای که امروز در جامعه جریان پیدا میکند، تحتتاثیر آن شرایط است. در آن زمان اساتید قدیمیتر ما همه گوشهگیر و خانهنشین و تمام گروههای مطرح قبل از انقلاب منزوی شده بودند. ما در تهران دو آموزشگاه داشتیم، یکی کانون چاووش بود و یکی آموزشگاه چنگ. مرکز حفظ و اشاعه موسیقی هم وابسته به صدا وسیما بود و کسان دیگری جای داریوش صفوت به آنجا آمدند. در آن زمان تنها گروهی که توانست موسیقی را حفظ کند چاووش بود. چون در آن وقت چیز دیگری وجود نداشت.همیشه فکر میکنم یک زمانی باید از چاووش قدردانی شود و متاسفانه هنوز آن زمان فرا نرسیده است.
به این دلیل که موسیقی را از صفر تا صد با وقایع اجتماعی همراه کرد؟
دقیقا؛ اگر چاووش نبود احتمالا موسیقی امروز ما فرق میکرد یا این موسیقی نبود. خیلی دوران سختی بود. من مجبور بودم همیشه سازم را در کولهپشتی بگذارم و با موتور به چاووش میرفتم.
شما از نزدیک کانون چاووش را دیدید. مستند «چاووش؛ازدرآمد تا فرود» چقدر به آن واقعیت نزدیک است؟
به نظر من هانا کامکار و آرش رئیسیان کار خیلی خوبی انجام دادند. بخصوص این که در این زمینه مستند دیگری هم انجام تولید نشده بود. وقتی کار دیگری انجام نشده باشد، قدرت مقایسه وجود ندارد. من به هانا و آرش برای این کار تبریک میگویم. چقدر خوب و در زمان خوبی توانستند این کار را انجام دهند تا سالهای چاووش و تلاشهای آن را از سال ۵۶ به بعد مستندوار به تصویر بکشند. این کار به نظر من موفق و تکرارنشدنی است. درست است که لطفی، مشکاتیان و ابتهاج در فیلم نبودند. اما هانا کامکار به من گفت که چندین سال این درخواست را داشتند و آقای لطفی قبول نکرد.
بچههای چاووش یک خصلت و پشتوانه فکری محکمی داشتند.این تفکر در کارشان هم مشهود است و از همه چیز مهمتر با مردم همراه و هم سو بودند. آنها در کنار کار موسیقی مبارزه میکردند تا این موسیقی را نگه دارند تا اصول آن حفظ شود
از سایه و کلاسهایش در چاووش خاطرهای دارید؟
اتفاقا من شش ماه پیش در آلمان کنسرت داشتم و به دیدن سایه در شهر کلن رفتم. ایشان هم خوب و سرحال بودند و خاطرات زیادی از چاووش برای ما گفتند. ایشان خیلی در جریان چاووش تاثیرگذار بودند. حتی بعد از بسته شدن چاووش تعدادی از ما و شاعران روزهای دوشنبه به خانه سایه میرفتیم و مطالب مختلفی در معاشرت با این اساتید میآموختیم. جای ایشان در این مستند خیلی خالی بود؛ همچنین جای پرویزمشکاتیان.
شما اخیرا به یاد زلزله کردستان قطعهای از استاد مشکاتیان را اجرا کردید. این روزها حرف کنسرت مردمی و حضور موسیقیدانها در مسائل اجتماعی وجود دارد. این همراهی با جامعه از کجا ناشی میشود؟
از زمانی که در چاووش عضو شدم همراهی و همدلی با مردم را از آنجا یاد گرفتم. در آن فضا بچههای چاووش یک خصلت و پشتوانه فکری محکمی داشتند.این تفکر در کارشان هم مشهود است و از همه چیز مهمتر با مردم همراه و هم سو بودند. آنها در کنار کار موسیقی مبارزه میکردند تا این موسیقی را نگه دارند تا اصول آن حفظ شود. خوشبختانه هم این موضوع جواب داد. من یک روز در خانه نشسته بودم و به قطعه زیبای «امشب همه غمهای عالم را خبر کن» مشکاتیان فکر میکردم. دوست داشتم حس و حال خودم را در شرایط سخت معیشت مردم و مشکلات اجتماعی بیان کنم. من خواننده نیستم و این کار را برای همراهی با مردم ارائه دادم. در خانه نشستم، ساز زدم و خواندم و همان را ضبط و منتشر کردم.
شما هم با استادشجریان و هم با همایون کار کردید. این دو چقدر قابل مقایسه هستند؟
محمدرضا شجریان در همه زمینهها بیهمتا است. نمیشود گفت کس دیگری میتواند جای ایشان را بگیرد، حتی اگر آن شخص همایون هم باشد.
امروز کمانچهنوازی ما بسیار تند وتکنیکی و خشن است اما کمانچهنوازی شما لطیف است و خشن نشده. دلیل آن چیست؟
امروزه در موسیقی بیشتر تکنیک مطرح است تا حس وحال. اولویت من در موسیقی حسوحال است تا تکنیک. چون برای اثرگذاری روی مخاطب حس عمل میکند نه آکروبات و سرعت. موسیقی که فقط مهارت نیست و اگر حال را از آن بگیرید فقط یک صنعت است. هرکاری که اجرا میشود باید حس درست را منتقل کند.
اعضای چاووش هیچ وقت دوباره کنار هم جمع نشدند. چرا این اتفاق نیفتاد؟
در چاووش سلیقههای مختلفی بود. امروز هر کدام از بچههای چاووش صاحب سلیقه هستند و فکر میکنم این موضوع باعث جدایی میشود. الان از جمع چاووش به غیر از زندهیاد لطفی و مشکاتیان همه زنده هستند اما آیا این تعداد از افراد یک سلیقه دارند؟ مسلما نه. این سلیقههاست که مانع میشود تا این افراد دوباره کنار هم جمع شوند. امروز حداقل ۳۰ سال از بستن چاووش میگذرد و سلیقهها شکل گرفته است. شاید اینها به یک مناسبتی کنار هم جمع شوند و کاری اجرا کنند ولی دیگر هم سلیقه نیستند.
این جمع نشدن به خاطر پایین بودن سطح موسیقی چاووش نیست؟ حمید متبسم در فیلم اشاره کرد که چاووش از نظر سطح موسیقی کمارزش بوده است.
موافق صحبت حمید متبسم نیستم و آن موقع اتفاقا آهنگهای چاووش خیلی ارزش موسیقایی داشت. ما باید هرکار را در زمان خودش بسنجیم. گروهنوازی امروز با آن سالهایی که همه دانشجو بودند و ساز میزدند فرق میکند. آن کارها خیلی تاثیرگذار بود و فضای موسیقی ما را زیرو رو کرد. به نظر من باید آثار هنری را در زمان خودش ببینیم که چه تحول و جریان سازیای را به جا گذاشتند. آن موقع کارها شاخص و تاثیرگذار بود. چرا برای من حضور در چاووش باورنکردنی بود؟ خیلی ارزش داشت که در کنار لطفی بنشینم و ساز بزنم.
نکته پایانی؟
موقع تماشای این فیلم در جاهایی هیجانزده و در جاهایی متاثر شدم. فیلم خاطرات خوش آن دوره را برای من زنده کرد و باوجود همه مشکلات و سختیهایی که بود این احساس را داشتیم که روبه جلو حرکت میکنیم. هدف واقعی ما حفظ موسیقی بود و خوشبختانه امروز شرایط بهتر شده ولی ایدهآل نیست. هنوز هم بعد از ۴۰ سال وضعیت موسیقی در این مملکت بلاتکلیف است. هنوز در صداوسیما ساز نشان داده نمیشود و این برای کسی که عمرش را در این راه گذاشته خیلی دردناک است. از روزی که ساز را در دست گرفتیم موسیقی برای ما تقدس داشت. منظورم این نیست که ما سختی کشیدیم و همه چیز درست شد اما مشکلات موسیقی به نسبت آن سالها کم شده است. سال ۵۹-۶۰ با اردشیر کامکار تمام تهران را گشتیم تا من یک کمانچه بخرم و نبود. الان در همین شهر تهران میتوانید ۲۰۰ نوازنده کمانچه پیدا کنید. اردشیر کامکار شاهد است که ما در تهران سازنده کمانچه پیدا نکردیم. در نهایت رفتیم پیش آقای زادخیل که سهتار میساخت و گفتم: شما بیا برای من یک کمانچه بساز. گفت: من کمانچه نمیسازم. گفتم: من کمانچه میخواهم چه کار کنم؟ ندارم. از او قول گرفتیم تا یک کمانچه برایم بسازد. الان شما پیش هرکدام از سازندههای کمانچه بروید اصلا وقت سفارش گرفتن ندارند. یادم است که در سالهای ۶۲-۶۳ در چاووش من، هادی منتظری، اردشیر کامکار و علیاکبرشکارچی معلم کمانچه بودیم. ما چهارنفر فقط هفت شاگرد داشتیم، یعنی نفری یکی و نصفی شاگرد به هرکداممان میرسید! آمدیم جلسه گذاشتیم و همه شاگردان را سپردیم به هادی منتظری تا به آنها درس بدهد. سال گذشته در شیراز و چهارمحال بختیاری ورکشاپ داشتم و در آن دو شهر به ۵۰ نوازنده کمانچه خانم و آقا درس دادم. این اتفاقات جای خوشحالی دارد. الان جای خوشحالی این جا است که در هرخانهای یک سه تار وجود دارد و جوانهای با استعدادی در تمام شهرها و حتی جاهای دورموسیقی را به خوبی اجرا میکنند. اگر علیاصغر بهاری نبود شاید ما امروز کمانچه نمیزدیم. بهاری یکتنه کمانچه را حفظ کرده بود. حالا فکر کنید اگر بدیعی و یاحقی هم به جای ویلون کمانچه میزدند ما کم از آذربایجان نداشتیم. وقتی ما کار میکردیم نوازندههای آذربایجان خیلی قوی بودند. اما به هرحال کمانچه در ایران رشد کرد. اینها به نظر من موفقیت است و چاووش روی مردم تاثیرگذاشته است. ما توانستیم آن چندسالی که هیچ موسیقیای در کشور نبود را به دوران بعد وصل کنیم تا موسیقی ادامه پیدا کند.