
گفتوگویی از آندژی وایدا به بهانه نمایش آخرین فیلمش «پساتصویر» در هفته فیلمِ اروپایی
ما دوام آوردیم و باقی ماندیم
هنروتجربه- رضا حسینی: آندژی وایدا (۱۹۲۶-۲۰۱۶) کارگردان سینما و تئاتر لهستانی با کارنامهای که بیش از شش دهه ادامه یافت، اسکار افتخاری و نخل طلای جشنواره کن را به دست آورد و یکی از اعضای برجسته «مدرسه فیلم لهستان» بود. او که سهگانه مطرح «جنگ» شامل فیلمهای «یک نسل» (۱۹۵۴)، «کانال» (۱۹۵۶) و «خاکسترها و الماسها» (۱۹۵۸) را ساخته است، چهار بار با فیلمهای «سرزمین موعود» (۱۹۷۵)، «پیشخدمتهای ویلکو» (۱۹۷۹)، «مرد آهنین» (۱۹۸۱) و «کاتین» (۲۰۰۷) نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم خارجیزبان شد.
آندژی وایدا در سن نودسالگی به خاطر نارسایی ریوی درگذشت و آنچه در ادامه میخوانید، ترکیبی از دو گفتوگو بعد از ساخت «پساتصویر» است که به بهانه نمایش فیلمهای منتخبی در «هفته فیلم اروپایی» در گروه «هنروتجربه» برای شما تدارک دیده شده است. اما جالب اینکه وایدا فیلمساز برجسته سینمای لهستانی که در کشورش ماند و با فیلمهای متعهدانهاش بر سرنوشت کشور و مردمانش تأثیر گذاشت، آخرین فیلمش را درباره هنرمندی مثل خود ساخته است و واپسین سالهای زندگی ولادیسلاو اسچِمینسکی را روایت کرده است؛ نقاش لهستانی و یکی از پیشگامان هنر آوانگارد در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ و هنرمندی کاریزماتیک و سرکش که در مقابل رژیم کمونیستی وقت ایستاد و در نهایت از بین رفت.
شما سالهای سال بود که میخواستید داستان زندگی ولادیسلاو اسچِمینسکی را روایت کنید. چهطور این امر در نهایت محقق شد؟
«پساتصویر» این واقعیت را به معرض نمایش میگذارد که هنرمند متمایزی به شکلی قهرمانانه و مصالحهناپذیر با سیستم مقابله میکند. مدتها بود که چنین واقعیت ناگواری را احساس نکرده بودیم. اما شاید الان زمان مناسبی برای یادآوری به خودمان باشد که آن دوران چهگونه بود.
شما بیست سال پیش به ایده ساخت «پساتصویر» رسیدید.
اسچِمینسکی هنرمند سرسخت و تسلیمناپذیری بود و داستانش مصالح خوبی برای یک فیلم به نظر میرسید؛ برای همین فکر کردم ایده خوبی است که زندگیاش برای مردم یادآوری شود. خوب است که ببینیم وقتی هنر، نظارت و کنترل میشود و تحتالشعاع مسئولان دولتی و سانسور قرار میگیرد، چه اتفاقی میافتد. بله، بیست سال پیش تصمیم گرفتم فیلمی درباره اسچمینسکی بسازم اما به دلایل مختلفی دائم به تأخیر افتاد.
کارگردانهای جوان باید از دنیای پیرامونشان درس بگیرند. راه دیگری وجود ندارد؛ آنها باید یاد بگیرند که چهطور فیلمهایی درباره خودشان بسازند و همدورهایهای خود را مخاطب قرار بدهند
از تجربه خودتان و سانسور در اولین فیلمهایتان بگویید که با سهگانه جنگ «یک نسل»، «کانال» و «خاکسترها و الماسها» شروع شد.
ما با اینکه در لهستان کمونیستی و تحت قوانین سختگیرانه سانسور بهسر میبردیم اما از یک مزیت ویژه برخوردار بودیم: ما جنگ را با تجربههای شخصیمان شناختیم. از این رو پروپاگاندای رژیم وقت که اغلب حقیقت جنگ را برای رسیدن به اهدافش تحریف میکرد، نمیتوانست دیدگاه ما نسبت به آن را تحتالشعاع قرار بدهد. میخواستیم دیگران به یاد داشته باشند که ما در ارتش لهستان کنار نیروهای متفقین جنگیدیم تا به لهستانی متفاوت برسیم. در آن زمان، ارتش لهستان چهارمین نیروی نظامی برتر جبهه غرب بود.
سانسور دلیل روآوردن شما به آثار ادبی کلاسیک هم بود؟
آثار کلاسیک بهخصوص قدیمیترها در دوران سانسور سیاسی شدید، به ما کمک کردند تا سانسور را دور بزنیم. بهعلاوه، فرصت برقراری ارتباط با تماشاگرانمان را فراهم کردند که میدانستند چهطور معانی نهفته در اثر را باید کشف و استعارههای سرشار از معانی پنهان را پیدا کنند.
شما سینمای مدرن لهستان را مطرح کردید. اما وقتی «جادوگران بیگناه» را ساختید، سبک سینمای لهستان تغییر کرده بود.
واقعگرایی (رئالیسم) من در دهه ۱۹۵۰ از نئورئالیسم سینمای ایتالیا الهام گرفته بود. اما روح جدید سینما به دنبال بیان نیروهایی بود که الهامبخش موجهای جدید سینما در غرب شده بودند مثل جاز در ایالات متحده یا مدها و رفتارهای نوی اجتماعیای که دور و برمان میدیدیم. این شمایل بازتابی از آزادی درونیمان بود.
نظرتان درباره پروژههای سینمایی بزرگی چیست که با دخالت دولت و حتی هالیوود درباره تاریخ لهستان ساخته میشوند.
سینمای لهستان ثابت کرده است که ماهیت خودش را دارد و وقتی از تاریخ لهستان میگوید هم میتواند با دیگر ملتها ارتباط برقرار کند. بهترین اثبات، جوایزی است که در جشنوارهها کسب میشوند؛ به عنوان مثال اسکاری که به «ایدا» اثر پاوو پاولیکوفسکی رسید. این راه درست سینمای لهستان است، نه تولید فیلمهای بدنام و فاجعهآمیزی چون «روز محاصره: یازده سپتامبر ۱۶۸۳». اما فکر میکنم فیلمهایی که درباره اشتباههای مشخصی در گذشته به ما هشدار میدهند، آثار مهمی هستند؛ و البته که این نقش خود سینماست.
فکر میکنم فیلمهایی که درباره اشتباههای مشخصی در گذشته به ما هشدار میدهند، آثار مهمی هستند؛ و البته که این نقش خود سینماست
«مدرسه فیلم استاد وایدا» / Wajda Master Film School که شما در سال ۲۰۰۱ در ورشو بنیان گذاشتید در خدمت جوانسازی سینمای لهستان است. انتظار دارید کارگردانان جوان از فیلمهای شما چه درسهایی بیاموزند؟
امیدوارم آنها بیاموزند که ما در روزگار بهمراتب بدتری کار کردیم و دوام آوردیم و باقی ماندیم. بهجز این، آنها باید از دنیای پیرامونشان درس بگیرند. راه دیگری وجود ندارد؛ آنها باید یاد بگیرند که چهطور فیلمهایی درباره خودشان بسازند و همدورهایهای خود را مخاطب قرار بدهند.
شما همیشه بر این موضوع تأکید میکنید که همه سینمای شما، حتی فیلمهای تاریخیتان، یک پیام سیاسی معاصر را درون خود جای داده است. فکر میکنید ما در روزگار حکومتهای دموکراتیک اشتیاقمان برای دیدن درامهای سیاسی را از دست دادهایم؟
اشتیاق و گرایش به سینمای سیاسی همیشه جایی شدت میگیرد که آرزو و تمنایی شدید برای دستیابی به حقیقت و نیاز به بیان اعتراض یا شکایتی احساس شود. بیتردید واقعیت اجتماعی و سیاسی ما بهزودی ثابت خواهد کرد که با چنین لحظهای روبهرو خواهیم بود یا نه.
آیا چهرهها و اتفاقهایی از تاریخ لهستان هستند که دوست داشته باشید دربارهشان فیلم بسازید اما هنوز موفق نشدهاید؟
مدت زمان زیادی زنده بودهام و فیلمهای زیادی ساختهام که بعضی از آنها با انتظارهای تماشاگران همخوانی داشتند. میخواهم تا زمانی که از نظر بدنی میتوانم به کارم ادامه دهم؛ و با گروهی بزرگ از آدمها به عنوان عوامل یک فیلم همکاری کنم و به سؤالهایشان جواب دهم و انرژیام را به آنها منتقل کنم.
- ترکیب بخشهایی از دو گفتوگوی «فیلم کامنت» و «کالچر»