هنروتجربه-قاسم فتحی:جلسه نقد و بررسی فیلم« دو لکه ابر»ساخته مهرشاد کارخانی عصر روز شنبه پنجم آبان‌ماه، با حضور نیما رئیسی، نیوشا مدبر(بازیگران) و ابراهیم شاکری(دستیار اول فیلمبردار) در سالن شماره پنج سینما هویزه و با استقبال خوب تماشاگران مشهدی برگزار شد. اجرای این نشست را مهدی رضایی برعهده داشت.حسام شجاعی که در فیلم «دربست آزادی» مهرشاد کارخانی ایفای نقش کرده‌بود، از جمله میهمانان این نشست بود.

در ابتدای این نشست از مهرشاد کارخانی درباره دلیل انتخاب موضوع گمشدگی برای این فیلم سوال شد. او در پاسخ عنوان کرد:««دولکه ابر در واقع گم شدن را بهانه می‌کند تا این موضوع را به نوعی ارجا دهد به جامعه‌ای که آدم هایش سالیان سال است که از درون گمشده‌اند و در یک سر در گمی مزمن که روز به روز حادتر می‌شود به سر می‌برند. «دو لکه ابر» می‌خواهد عمق این فاجعه را به زبان تصویر به نمایش بگذارد. نه به زبان قصه و دیالوگ.»

در ادامه بازیگران پیرامون چگونگی همراه شدنشان با این فیلم صحبت کردند. نیوشا مدبر در این مورد توضیح داد:«از طریق فراخوانی که منتشر شده بود و به‌واسطه دوستانم، به دفتر تهیه‌کننده معرفی شدم و تست دادم و بعد هم تماس گرفتند و گفتند که برای بازی در این فیلم انتخاب شده‌ای. خودم که نقش را خیلی دوست داشتم و تلاش کردم با جان و دل کار کنم. «مروا» برایم کاراکتری بود که جذا‌بیت‌های خودش را داشت. «مروا» یک جنوب‌شهری بلاتکلیف است. ابتدای فیلم می‌بینیم که از زندان آزاد می‌شود و به زندان بزرگ‌تری به‌نام شهر قدم می‌گذارد. بعد با کسرا آشنا می‌شود و فردای همان روزِ آزادی به اتفاق او مجبور می‌شود- البته تقدیر او این است- که برگردد به همان زندان و هیچ امیدی هم به آینده ندارد.»

نیما رئیسی دیگر بازیگر این فیلم هم درباره تجربه همکاری با کارخانی گفت:« بازیگر جماعت می‌گوید کارم بازیگری است و بالأخره باید بازی کنم ولی من خیلی درگیر این ‌نگاه نیستم. خیلی از کارها بوده که با سلایق‌ام جور درنمی‌آمده‌اند.در وهله اول و قبل از این که بخواهم فیلم‌نامه را بخوانم،دلم می‌خواهد با تفکر کارگردان درگیر شوم. این مساله با مهرشادکارخانی برایم اتفاق افتاد،به طوری‌که وقتی سَر این کار حاضر شدم ،حس کردم با جنس نگاه کارخانی سال‌هاست که آشنا هستم و هربار که فیلم را می‌بینم‌، نکات تازه‌ای دستگیرم می‌شود. نگاه این فیلم با سلیقه من و گرایشم به جریان سینمای جدی، نزدیک‌تر است و جهان‌بینی فیلم را دوست دارم.»

در بخش دیگری از این نشست ابراهیم شاکری، دستیار فیلم‌بردار این فیلم در مورد ویژگی‌های فیلم‌برداری این اثر صحبت کرد:«با علی اظهری فیلمبردار فیلم که اینجا جایش خالی است، تمام سعی خودمان را کردیم تا به جزئیات که آقای کارخانی مدنظر داشتند، نزدیک شویم. فضای ابری وگرفته فیلم هم به این دلیل است که می‌خواستیم رنگ و نور به تم تلخ فیلم نزدیک باشد. تلاش کردیم دوربین جست‌وجوگر باشد نه سر گردان و بی‌هدف، به ویژه نمی‌خواستیم تصویرها و قاب‌ها صرفا زیبا و کارت پستالى باشند. حفظ نگاه زیبایی‌شناسی و تلخ کارگردان برایمان مهم بود.»

مهرشاد کارخانی.دولکه ابر.مشهد

در بخش دیگری از این نشست از علاقه کارخانی به سینمای خیابانی پرسش شد. او با اشاره به علاقه‌اش به نمایش تصویری واقعی و بدون اغراق از جامعه عنوان کرد:« این فیلم و فضایش به تهران دهه پنجاه و آن جنس سینمای خیابانی که به آن فوق‌العاده علاقه‌مند هستم، نزدیک است.»

نکته دیگری که در این نشست مطرح شد به فضای فیلم و پایان شوک آور آن برمی‌گشت،کارخانی در این مورد گفت:«در «دولکه ابر» مانند سایر کارهایم فضای غم بار و گرفته و سنگینی از تهران را می‌بینیم.این سنگینی و سرگردانی کاراکترها باید به تماشاگر منتقل می‌شد. همانند رمان‌ها و داستان‌هایی که تلخ هستند و خواندن آن‌ها باعث به فکر فرو رفتن خواننده می‌شود و یک علامت سئوال بزرگ و عمیق  را در ذهن او ایجاد می‌کند.خیلی از تماشاگران به من گفته‌اند که بعد از دیدن این فیلم حس کرده‌اند که باید بیشتر مراقب فرزندانش یا یکی از اعضای خانواده‌اشان باشند. در کشورهای جهان‌سوم مراکزی وجود ندارد که اگر کسی گم شد بتوانند او را پیدا کنند و این‌جا شما نهایتاً می‌روید کلانتری. برای همین خیلی اوقات مجبور می‌شوید خودتان دنبال آن آدم بروید و اگر پیدایش نکنید تا سال‌ها تأثیر مخربش روی اعضای خانواده می‌ماند و بازماندگان تا سال‌ها به‌طرز غمناکی درگیر پیدا کردن او هستند. برای همین، می‌خواستیم گرفتگی و سنگین‌بودن فضا به تماشاگر منتقل شود، برای همین در پلان‌ها شما آفتابی نمی‌بینید.»

در ادامه این بحث مهرشاد کارخانی با انتقاد از نمایش «امید دروغین» و «عربده و چماق» در فیلم‌های ایرانی، افزود:«به عقیده من، فیلمی که تلخ آغاز می‌شود باید تلخ هم به‌پایان برسد. با کسانی که امید دروغین به مردم نشان می‌دهند، مخالفم. این تلخی می‌تواند شما را به فکر فرو ببرد. از طرفی، اگر کسرا این‌جا به‌عنوان یک ضدقهرمان به حساب بیاید اعتراضش را با سکوت بیان می‌کند نه با داد و قال و عربده‌کشی؛ ما جز در یک‌‌جای فیلم که او را در حال کتک‌کاری می‌بینیم،در صحنه دیگری خشونت فیزیکی و کلامی نمی‌بینیم و اصولاً داستان با دیالوگ و پُرحرفی  پیش نمی‌رود. من این سینمای چماق به‌دستی که کاراکترهایش از این محله به آن محله می‌رود را دوست ندارم و حتی فکر می‌کنم ساختنش کاری هم ندارد! این‌جا می‌خواستم از آدم‌هایی بگویم که در زندگی روزمره‌شان توی گِل گیر کرده‌اند. وگرنه همه کاراکترها این فیلم، امیدی به زندگی ندارند، موفق نیستند و به‌نوعی گمشده هستند.»