هنروتجربه-کامبیز حضرتی: «سرخپوست» دومین فیلم سینمایی نیما جاویدی بعد از «ملبورن» نشان از بلوغ فیلمساز در فیلمنامه نویسی و تسلط بیشتر او در کارگردانی دارد. «سرخپوست» فیلمی تک لوکیشن و تقریبا تک پرسوناژ است وشخصیت اول زن آن درعین تاثیر در درام نقش مکمل کاراکتر سرگرد نعمت جاهد با بازی نوید محمدزاده را دارد.
داستان فیلم در یک زندان در سال ۴۷ روایت میشود. احمد سرخپوست شخصیتی زندانی، بیگناه و فراری است. در همین زمان زندان باید تحول داده شود و سرگرد باید بعد از خروج از آنجا ترفیع بگیرد. اما مانعی بر سر راه او است. فرار احمد سرخپوست که در جایی در همان زندان رو به تخریب پنهان شده است.
فیلم ساختاری معمایی دارد اما این معما ابعاد پیدا و پنهان گوناگونی به خود میگیرد. تا انتهای فیلم شخصیت احمد سرخپوست دیده نمیشود و فیلمساز با هوشمندی، تمام تلاش خود را به کار بسته تا از آن نماینده عدالت و مظلومیت در فیلم تصویری ارائه ندهد. انگار شخصیت سرخپوست مفهوم مجسم عدالت و مظلومیت مردم است. در طول فیلم برای نامگذاری عنوان سرخپوست توضیحی داده نمیشود اما اشاراتی پنهان در آن وجود دارد. او صاحب زمینی بوده که از او به زور گرفته شدهاست و او در عین بیگناهی به زندان و حالا اعدام محکوم شده است. احمد سرخپوست وضعیتی شبیه سرخپوستهای آمریکایی دارد که زمین و محل سکونتشان از آنها به زور گرفته شده و حال باید بجنگند و تسلیم شوند.
کاری که سرخپوست میکند درست شبیه سرخپوستهایی است که در فیلمهای وسترن مقابل امریکاییها میایستد اما او هم همچون مظلومان دیگر محکوم به شکست است. سرخپوست فیلم در نهایت با کمک واکسی که به صورت خود میزند مخفی شده و فرار میکند. این جا نمادشناسی فیلم پیچیدهتر میشود و گویی به سیاهپوستان مطرود جامعه امریکایی در قرن بیستم اشاره دارد. فیلم در عین حال که وضعیت مطرودان جامعه آمریکایی اعم از سرخ و سیاه را مورد توجه قرار میدهد و به اصلاحات ارضی شاه و انقلاب سفید در اوایل دهه چهل اشاره دارد. گرفتن زمین سرخپوست میتواند در ادامه اصلاحات ارضی اتفاق افتاده باشد.
نیما جاویدی در «سرخپوست» از لوکیشن زندان به عنوان یک کاراکتر استفاده کرده است. فیلم با طراحی صحنه و لباس درست فضای دهه چهل را به خوبی بازنمایی کرده و از تمام عناصر زندان اعم از نقشه، بلندگو، چوبه دار و…به خوبی بهره گرفته است. در این فضا بازی دوگانهای بین فرار و قرار، زندان و جامعه، عشق و فریب برقرار کرده است.
فیلم اساسا در مرز دو دنیا و تقابل این دوگانهها قرار دارد. مددکار زن فیلم با بازی پریناز ایزدبار درعین حال که حالتی از عشق متقابل به سرگرد را نشان میدهد، راهی برای نجات دادن احمد سرخپوست است که عشق گویی وسیله رسیدن به آن هدف است. مرز این عشق و دستاویز به آن برای دفاع از مظلوم در روایت زن مشخص نیست. از طرف دیگر شکل بازی دربازی سرگرد و سرخپوست نیز دستکم دوگانه است.
از یک سو شاید سرگرد به واسطه عشق به مددکار از خیر تسلیم کردن آن قهرمان غائب گذشته و از طرف دیگر میشود پایان آن را نمایش قدرتمندی سرگرد برای نشان دادن اقتدار خود داشت. او حالا مظلوم فراری را به دست آورده و چون توانایی خود را ثابت میکند عطای تسلیم او را به لقایش میبخشد.
داستان «سرخپوست» داستانی چندلایه و تاثیرگذار است. فیلم ابعاد مختلفی دارد و اجازه تفاسیر و برداشتهای مختلف از آن را میدهد. بازی نوید محمدزاده در آن بسیار درونی و درست است و یکی از نقاط قوت فیلم در کنار فیلمنامه و اجرای قابل قبول است. فیلمی که در مکانی تقریبا ثابت و در زمانی محدود حول و حوش ۱۲ ساعت ادامه پیدا میکند.