
هنروتجربه_ سحرآزاد:سودابه مرادیان چند سالی است ساکن آمریکا شده اما فیلمی از او با عنوان «پولاریس» (ستاره قطبی)این روزها در سینماهای هنروتجربه به نمایش درآمده است. فیلمی که در آمریکا فیلمبرداری شده و بهغیر از بهرام رادان، روزبه جنتخواه و حضور افتخاری رویا تیموریان، بقیه بازیگران آن غیرایرانی هستند. وجود مسافت طولانی،مانعی نشد که نتوانیم با این گارگردان صحبت کنیم. سوالها را برایش ارسال کردیم و مجموعه آن شد مصاحبهای که در ادامه میآید. البته مرادیان در بخش پایانی صحبتهایش مطلبی را هم با عنوان «نکته آخر» نوشته بود که آن را در همین بخش ورودی اضافه کردیم. به گفته او:«پولاریس، صدای آدمهایی است که کمتر شنیده میشوند یا در شلوغی و هیاهوی روزانهمان گم میشوند. کسانی را میشناسم که چندبار فیلم را دیدهاند و کسانی هم هستند که اصلا دوستش ندارند و طبیعی است. ولی معتقدم اگر به تفکر و گفتوگو وادارمان میکند کارش را کرده و در مسیر تکامل است. همانطور که جهان فردیمان باید هر لحظه در سیر تکاملی باشد.»
شما سالها به ساخت مستند پرداختهاید. چطور شد تصمیم گرفتید از مستند به سمت فیلم بلند داستانی بروید؟
فیلمسازی را سال ۱۳۷۴ با فیلم داستانی قافله سالار شروع کردم که همان سال یا کمی بعد به عنوان نماینده ایران در جشنواره مادرید و چند فستیوال دیگر شرکت کرد. قبل از آن هم در دوران دانشجویی، کارهای داستانی انجام می دادم و بازیگری را هم در چند سریال تلویزیونی تجربه کرده بودم که معروفترینش نقش مریم در سریال «باغ گیلاس» است و بعد تدوین چند فیلم داستانی از جمله سینمایی «آفتابگردانهای وحشی». سال ۱۳۸۰-۱۳۷۹ هم یک مجموعه داستانی برای شبکه آموزش تلویزیون ساختم و سال ۱۳۸۷ یک مجموعه مستند داستانی برای شبکه آرته فرانسه. از خیلی سال پیش، چندین طرح و فیلمنامه داستانی که یا خودم به تنهایی یا مشترک با خانم ثمینی نوشته بودم، چندبار در ایران وارد پروسه تولید شد ولی به دلایل مختلف مثل بودجه یا ممیزی متوقف شد تا من از ایران مهاجرت کردم. همه اینها را گفتم که بگویم از ابتدا همیشه درگیر سینمای قصهگو هم بودهام و گرچه به خاطر فعالیتم در انجمن مستندسازان (آخرینش نایب رییس انجمن قبل از مهاجرت) و مستندهایم (مانند ماشین روز قیامت) بیشتر شناخته شدم ولی این فعالیت داستانی هم در فرمهای مختلف به موازات مستند جلو رفت تا شرایط ساخت «پولاریس» بالاخره در جایی خارج از ایران فراهم شد ولی بههرحال تعداد و حجم کارهای مستندم غلبه میکند و طبیعتا و آگاهانه ساختار کار داستانیام را تحتالشعاع قرار میدهد.
در مورد شخصیت باران که نمیتواند با فرهنگ ایرانی ارتباط زیادی برقرار کند،کمی ابهام وجود دارد یعنی مشخص نیست چه چیزی او را کلافه میکند یا از برگشتن به ایران دور میکند. فرصت نبود که به این بخش بیشتر پرداخته شود یا بهنظرتان لزومی برای باز کردن آن وجود نداشت؟
به نظرم بدیهی است. باران یک دختر دورگه است که در خارج از کشور بزرگ شده و مثل خیلی از کسانی که در خارج به دنیا میآیند و بزرگ میشوند نمیتواند با آن فرهنگ ارتباط درستی برقرار کند. در فیلم هم اشاره میشود که او با پدرش (که ایرانی نبوده) زندگی میکرده و آپارتمان فعلیاش با پوریا قبلا محل سکونت او و پدرش بوده است. از طرف دیگر او یک بیمار پیتیاسدی است که دوران ناخوشایند بعد از انفجار را هم در بیمارستانهای ایران گذراندهاست. به طور طبیعی بیماران از محیطهایی که برایشان تداعیکننده دوران پس از سانحه باشد، دوری میکنند. سوم که در فیلم واضح است مساله عماد است. او شنیده که عماد را به آمریکا فرستادهاند و میخواهد او را پیدا کند.
به شدت معتقدم فیلم میسازیم که دیده شود، اینکه مردم از هر قشری بیایند و فیلم را ببینند و با آن ارتباط برقرار کنند، برایم مهم است و برایش تلاش میکنم. به نظرم در پروسه بازنویسی فیلمنامه با نغمه، تلخی داستان اولیه من کمتر و عشق و تعلیق و کشش بیشتری هم وارد داستان شد
نوشتن فیلمنامه همراه با نغمه ثمینی چطور بود؟ با توجه به اینکه پیش از این هم متنهایی را با هم نوشتهاید و ایده فیلم مربوط به خود شما بود، فکر کردید نغمه ثمینی در چه بخشی بیشتر میتواند به نوشتن فیلمنامه کمک کند؟
کلا نوشتن فیلمنامه با نغمه ثمینی یک لذت ناب است و دوران نوشتن «پولاریس» یکی از بهترین تجربهها بود. در مجموع نگاه من بیشتر انتزاعی و مدرن و ضدقصه است و نغمه داستانگوی قهاری است که در همان چارچوب مدرن کارهای من، درام را جذاب و استوار میکند. در بازنویسی چندباره، هر دو با هم تلاش میکردیم، تعلیق بیشتری به داستان تزریق کنیم و تماشاگری را هم که با این نوع سینما مانوس نیست، پای فیلم نگه داریم. به شدت معتقدم فیلم میسازیم که دیده شود، اینکه مردم از هر قشری بیایند و فیلم را ببینند و با آن ارتباط برقرار کنند، برایم مهم است و برایش تلاش میکنم. به نظرم در پروسه بازنویسی فیلمنامه با نغمه، تلخی داستان اولیه من کمتر و عشق و تعلیق و کشش بیشتری هم وارد داستان شد.
آیا تغییراتی در زمان فیلمبرداری انجام شد یا همه چیز طبق فیلمنامه پیش رفت؟
فکر میکنم در سینمای مستقل، تغییر در دوران فیلمبرداری و تدوین تقریبا اجتنابناپذیر است و در مورد «پولاریس» هم زیاد اتفاق افتاد. چند صحنه که روی کاغذ به نظر مناسب میآمد در اجرا تغییر داده شد و صحنههایی را هم در تدوین حذف کردیم یا مثلا سر صحنه، بازیگران را به بداههگویی یا بازیگری بداهه تشویق میکردم که منجر به تغییراتی در صحنههای دیگر میشد. البته همه اینها برایم حدودی داشت که گروه کارگردانی (دستیارانم و منشی صحنه) دقیقا بداههها را کنترل و ضبط میکردند تا فیلمنامه و تداوم شاتها را بههم نریزد. در مورد پایان فیلم هم، فیلمنامه کاملا متفاوت بود و فیلمبرداری هم کردیم ولی بعد از چندینبار تدوین و بارها تماشای فیلم با مشاوارنم تصمیم به تغییر آن گرفتم. پایان قبلی بسیار تلخ و بدبینانه بود و از پایان فعلی بسیار راضیتر هستم. هر چند کلا آدم وسواسی هستم و اگر صدبار هم فیلمم را ببینم فکر میکنم تغییراتی لازم دارد و باید دوباره به میز تدوین برگردم. دیدن فیلمهایم با تماشاگر در سالن سینما برایم خیلی سخت است ولی میروم و میبینم و فکر میکنم هربار از شدت استرس چند کیلو وزن کم می کنم.
چطور شد از باران کوثری و پارسا پیروزفر به بهرام رادان و یک بازیگر زن خارجی برای ایفای نقش باران رسیدید؟
در نسخه قبلی «پولاریس» شخصیت باران دورگه نبود و داستان در مورد یک زوج ایرانی در آمریکا و تمام اتفاقات فعلی فیلم بود. باران کوثری و پارسا پیروزفر هر دو بازیگران فوقالعادهای هستند که سینمای متفاوت و مدرن را خیلی خوب میشناسند و به بازیگری به زبان انگلیسی هم مسلط هستند. قصه را برای آن دو نوشته بودم ولی به دلیل طولانی شدن پروسه پیشتولید آنها درگیر پروژههای دیگری شدند. دیگر اینکه برای شخصیت باران در فیلم مشکل حجاب داشتیم. نشان دادن یک دختر ایرانی با حجاب در آمریکا قصه را به سمت و سوی دیگری میبرد. تصمیم گرفتم تغییراتی در کاراکتر باران بدهم و بازنویسی کنیم که شخصیت دورگه فعلی به دنیا آمد و به نظرم بعد جدید و عمیقتری به قصه داد. وقتی به نزدیکیهای تولید رسیدیم، دیگر امکان کار به پارسا هم نبود. خبردار شدم که خوشبختانه بهرام رادان کاناداست و میدانستم به زبان انگلیسی هم کاملا مسلط است و نزدیک بودنش به آمریکا، حسن بزرگی برای دوران تمرین و پیشتولید هم بود. با او تماس گرفتم، فیلمنامه را دوست داشت و برایش تجربه جدیدی در یک گروه و پروژه آمریکایی جذاب بود. بنابراین قبول کرد که به ما ملحق شود. الیتسیا باخلدا را هم که یک ستاره لهستانی- آمریکایی است از طریقی میشناختم. او پارتنر و همبازی سابق کالینفرل است و فیلمهای بسیار خوبی در اروپا و آمریکا کار کرده است. فیلمنامه را برایش فرستادم و قبول کرد. هنری یان کوزاک (بازیگر نقش دزمند در سریال «لاست») قرار بود نقش دنیل را بازی کند که یک روز قبل از فیلمبرداری به ما اطلاع دادند، فیلمبرداریشان در ونکوور طول کشیده و طبق مفاد قراداد، اولویت با پروژه اولی بود. ما بلافاصله کوبی رایان مک لافلین را انتخاب کردیم که او هم یک چهره تلویزیونی است. بقیه بازیگران هم به همین ترتیب «فرا وست» کار کستینگ را انجام میداد که قبلا با سریال «لاست» کار کرده است. الیزابت رم هم که نقش همسر دانیل را بازی میکند هنرپیشه سرشناس فیلم جوی و امریکن هاسل و سریالهایی مثل «law and order» و برنده جوایز زیادی است که افتخاری نقش کوتاهی بازی کرد. خانم رویا تیموریان هم از ایران محبت کردند و نقش کوتاهی را افتخاری در ایران برای ما بازی کردند.
ساخت فیلم در خارج از ایران سخت بود؟
به خاطر خارج از ایران بودن سختی احساس نکردم. قبلا در پروژههای آمریکایی چند سال پشت صحنه کار کرده بودم و با قوانین و زبان سینمایی اینجا و مسایل مربوط به اصناف و یونیونها (اتحادیهها) آشنایی داشتم. تنها سختی کار محدودیت بودجه بود که شاید برای فیلمی در داخل ایران مناسب بود ولی اینجا با توجه به هزینههای بالا، ما ناچار بودیم با سرعت باورنکردنی و فشار خیلی زیاد در مدت بسیار کوتاهی فیلم را بسازیم که بودجه کم نیاوریم و پروژه نیمه کاره رها نشود. بازیگران و عوامل پشت دوربین همه بسیار حرفهای و گران بودند و نمیتواستیم مدت زمان طولانی آنها را در اختیار داشته باشیم، ضمن اینکه باید در چارچوب ساعات کاری و قرارداد یونیونها کار میکردیم. بنابراین کمتر از سه هفته در لس آنجلس و سیاتل فیلمبرداری کردیم (دو ایالت مختلف، شامل پرواز و جابجایی و تغییراتی در تیم) و بعد هم دو روز در تهران برای صحنههای عراق و مادر باران. به طور کلی برنامهریزی و زمانبندی پروژه کشنده بود و فشار زیادی به من و کل گروه آورد، هرچند تجربهای شد برای آینده.
موضوع فیلم شما در مورد مهاجرت و جنگ است که این روزها نیز اخبار مربوط به آن بسیار داغ است. واکنش مخاطبان خارجی پس از دیدن این فیلم به خصوص در مورد مهاجران ایرانی چه بود؟
نکتهای در مورد مهاجران ایرانی نشنیدم. به نظرم آنچه بیشتر در فیلم میبینند و مطرح میکند مساله زن، خانواده و جنگ است تا مهاجرت. بیشتر نظرات و یادداشتهای غیرایرانی حول شخصیت باران است که چگونه بین دو هویت مختلف دست و پا میزند و سعی میکند به عنوان یک قربانی جنگ، استقلال و توانایی خودش را دوباره پیدا کند و به زندگی برگردد. آسیبهای غیرمستقیم جنگ اولین چیزی است که دیده شده است تا به حال.
به نظرم آنچه بیشتر در فیلم میبینند و مطرح میکند مساله زن، خانواده و جنگ است تا مهاجرت. بیشتر نظرات و یادداشتهای غیرایرانی حول شخصیت باران است که چگونه بین دو هویت مختلف دست و پا میزند و سعی میکند به عنوان یک قربانی جنگ، استقلال و توانایی خودش را دوباره پیدا کند و به زندگی برگردد
بخشی از داستان در مورد مهاجران ایرانی است، موضوعی که بهنظر میرسد هنوز هم برای ایرانیان داخل کشور شفاف نیست و معمولا تصور دقیقی از وضعیت یا مشکلاتی که مهاجران ایرانی دارند، ندارند. آیا بازخوردهایی دریافت کردهاید که تماشاگر ساکن ایران با دیدن این فیلم چه برداشتی از مهاجر ایرانی داشته است؟
خیلی بازخوردهای داخل ایران به دست من نرسیده است. گهگاه مردم پیامهایی به صفحهها یا وبسایتم میفرستند و نظراتی کلی میدهند. متاسفانه در مدت کوتاهی که ابتدای اکران فیلم در تهران بودم نشد جلسه پرسش و پاسخی با تماشاگران داشته باشم.
وضعیت اکران فیلم چطور است؟
اول اینکه خوشحالم اکران شد و ممنونم از گروه هنروتجربه برای این امکان ولی بههرحال تعداد سینماها و سانسهای نمایش دهنده آنقدر کم است که برای تماشاگران محدودیت زمانی و مکانی ایجاد میکند. اوایل اکران، تعداد سانسها و سینماها بیشتر بود، ولی تبلیغات نبود و کسی خبر نداشت، الان از طریق تیزرهای تلویزیونی خیلیها خبر دارند و میخواهند فیلم را ببینند ولی دسترسی به سینما یا سانسهای مورد نظرشان را ندارند. من هم که ایران نیستم تا برنامههایی برای اکران مردمی در شهرهای مختلف یا جلسه پرسش و پاسخ و برنامههای دیگر برای فیلم داشته باشیم. انشالله فیلم بعدی!! نکته دیگر که امیدوارم حل شده باشد تغییر نسخه فیلم بود که مشکل فنی داشت و وقتی ایران بودم متوجه شدم نسخه اشتباهی به دفتر هنروتجربه داده شده است. نسخه جدید را فرستادم تا تبدیل و فرستاده شود که شنیدم انجام شد ولی دیگر نتیجه را در سینما ندیدم. امیدوارم مشکل صدا و تصویر حل شده باشد چون «پولاریس» با بالاترین کیفیت صدا و تصویر موجود در آمریکا ساخته شد و امیدوارم با همان کیفیت هم دیده شود و مردم لذت ببرند.
عکس:یاسمن ظهورطلب