
روایت رضا کیانیان، محمدرضا درویش و محمدصادق دهقانی از بحران آب و سینما
خشکسالی مدیریتی
هنروتجربه:«کمبود آب»،«بحران آب»،«تغییرات اقلیمی»،«جنگ آب» واژههایی هستند که مدتهاست در رسانههای مختلف و در همایشها و جلسات از زبان کارشناسان و مسئولان و فعالان محیط زیست میشنویم.فاجعهای که البته هنوز برایمان خیلی ملموس نشدهاست و این را می توان از نحوه مصرف آب بخصوص در کلان شهرهایی چون تهران دریافت. این روزها مستند در هنروتجربه در حال اکران است که «آب» را نشانه رفتهاست و به قول سازندگانش:«برای فاجعه آب در پنجاه سال گذشته، دلایلی را می آورد که کمتر شنیدهایم. مقصر دقیقاً چه کسی است؟» سید رضا صائمی در ماهنامه هنروتجربه به بهانه نمایش این مستند و نقش هنر و سینما در برابر این معضل،میزگردی را با همراهی محمدرضا درویش کنشگر و پژوهشگر محیط زیست، رضا کیانیان که سالهاست در زمینه محیط زیست و به ویژه بحران آب مینویسد و فعالیت میکند و محمدصادق دهقانی کارگردان مستند «تالان» برگزار کردهاست.بخشهایی از صحبتهای شرکت کنندگان این میزگرد را با حذف سوالات میخوانید.متن کامل این میزگرد در ماهنامه شماره هجدهم هنروتجربه منتشر شدهاست.
رسیدن به نقطه نگران کننده
محمدرضادرویش: بحران آب یک موضوع بسیار جدی و مخاطره آمیز در کشور ماست. در کشور ما بر روی کاغذ به محیط زیست خیلی اهمیت میدهند و مدام صحبت از این است که حفظ محیط زیست یک آرمان ملی است نه متعلق به یک جناح سیاسی خاص اما واقعیت این است که عیار توجه دولتها به محیط زیست را باید از روی میزان نشست زمین سنجید. هیچ چیزی در محیط زیست بدتر از نشست زمین نیست. جایی که با نشست زمین مواجهه میشویم بین ۵۰ هزار تا ۷۰ هزار سال زمان نیاز دارد تا طبیعت بتواند به شرایط عادی و طبیعی خود برگردد. در اتحادیه اروپا معیاری در نظر گرفتند که اگر میزان نشست زمین در هر کشوری به ۴ میلیمتر برسد باید ستاد بحران با عالی ترین مقامات آن کشور تشکیل شود تا به آن مساله رسیدگی شود. در جهان تا سال ۲۰۰۰ بالاترین میزان نشست زمین ۳۲ سانتی متر در پایتخت مکزیک بود که برای ما خیلی عجیب بود تا اینکه سازمان زمین شناسی ما اعلام کرد که در جنوب غربی تهران در دشت شهریار، در سال ۲۰۱۰ این رقم به ۳۶ سانتی متر رسیده است یعنی ۹۰ برابر آنچه که در اتحادیه اروپا به آن میگویند شرایط بحرانی! متاسفانه امروز در چنیدن نقطه از ایران شاهد فرونشست زمین هستیم. طولانی ترین شکاف زمین در ایران در دشت نیشابور است که هم شکاف طولی است هم عرضی که بسیار مهیب و نگران کننده است. حتی در سواحل خلیج فارس با پدیده نشست زمین مواجه هستیم. در واقع باید بگویم که تقریبا در دو سوم خاک ایران با پدیده نشست زمین مواجه هستیم که بسیار خطرناک و نگران کننده است. چرا خطرناک است چون ما در دو سوم خاک ایران باید ۵۰ تا ۷۰ هزار سال منتظر بمانیم تا بتوانیم مشکل را حل کنیم. این یک فاجعه بزرگ است. در اصل ۵۰ قانون اساسی ما آمده است که اگر کسی اقدام به تخریب غیرقابل جبران محیط زیست بکند جرم است و همه مردم باید در برابر این جرم موضع بگیرند و دادستان هم موظف است که این مساله را پیگیری کند. حالا فکرش را بکنید ما با چه میزانی از تخریب محیط زیستمان مواجه هستیم. این فاجعه برایند یک هفته و چند ماه و چند سال نیست و یک دفعه اتفاق نیفتاده است. کسانی که مسئول و متولی در این حوزه هستند از فرصت کافی برخوردار بودند که به موقع این هشدارها را بدهند و نگذارند کار به مرحله خطرناک و بحرانی و برگشت ناپذیر برسد. پرسش کلیدی در ارتباط با بحران آب این است که چرا نسبت به این مساله حساست وجود نداشت و چرا وقتی متوجه خطر بحران های محیط زیستی از جمله بحران آب شدید اجازه دادید این همه چاه حفر شود. نشست زمین در ۶۰ دشت اصلی کشور سالانه به بالای ۲ متر رسیده و این اتفاقات یک شبه رخ نداده. در سال ۸۹ نمایندگان مجلس طرحی را تصویب کردند و دولت را موظف کردند به کسانی که تا سال ۸۵ چاه غیرقانونی زدند به آن پروانه بدهد. این یعنی چراغ سبز نشان دادن برای تخلفات محیط زیستی. جالب اینکه بعد از تصویب این قانون در سال ۸۹ تعدد چاه های غیر مجاز دو برابر شد. الان بیش از یک و نیم میلیون چاه داریم! خب این عملکردهای و سیاستگذاری های غلط است که بحران ایجاد میکند. معاونت توسعه روستایی نهاد ریاست جمهوری آمار داده که بیش از ۳۵ هزار روستا خالی شده است. خودشان دارند میگویند تعداد حاشیه نشینان از ۶۰۰ هزار نفر در سال ۵۶ به ۱۸ میلیون نفر رسیده و سه چهارم جرم و جنایت ها و اعتیاد در همین مناطق حاشیه نشین اتفاق میافتد. متاسفانه به دلیل عدم شناخت قوانین حاکم بر طبیعت ایران، نوعی از چیدمان توسعه انتخاب شده که تناسبی با توانمندی های اکولوژیک این سرزمین نداشته و حاصلش همین بحرانهایی است که امروز دامن همه ما را گرفته است. ما کشور کم آبی نیستم به دلیل عدم مدیریت علمیمنابع طبیعی دچار بحران آب شدهایم. ما در واقع بیش از بحران آب دچار بحرانی هستیم که من اسمش را میگذارم خشکسالی مدیریتی.
محمدرضا درویشی:در کشور ما بر روی کاغذ به محیط زیست خیلی اهمیت میدهند و مدام صحبت از این است که حفظ محیط زیست یک آرمان ملی است نه متعلق به یک جناح سیاسی خاص اما واقعیت این است که عیار توجه دولتها به محیطزیست را باید از روی میزان نشست زمین سنجید
تلنگر به مسئولان از طریق سینما
رضا کیانیان: ببینید سیاستمدار و مجری سیاست در ایران اصلا فیلم نمیبیند که بخواهد رویش تاثیر بگذارد. مردم ما هم آنقدر فیلم نمیبینند که بخواهد از سینما در ارتباط با مسائل محیط زیستی تاثیر بپذیرند. بسیاری از شهرهای ما اصلا سینما ندارد که بخواهیم از تاثیر سینما بر رفتار اجتماعی مردم حرف بزنیم. به نظر من باید انتظار خود را از سینما در ارتباط با تغییر یا تاثیر بر رفتار اجتماعی منطقی کنیم. قطعا ساخت فیلم مستند درباره بحرانهای زیست محیطی خوب است، هشدار دهنده است، تلنگر میزند و باید هم در این ارتباط مستند ساخت اما این یکی از فعالیتهایی است که باید انجام شود تا مردم را نسبت به بلایی که دارد به سرشان میآید آگاه کنیم اما نه همه آن. به عبارت دیگر سینما نمیتواند جایگزین وظایف و عملکردهایی شود که بر عهده نهادها متولی و سیاستگذار در ارتباط با حفظ محیط زیست یا حل معضلات آن است. واقعیت این است که آب رسانی در شهرهای بزرگی مثل تهران و مشهد و شیراز و تبریز و اصفهان و … به هر فلاکتی شده انجام میشود و شهروندان کلان شهرها کمتر متوجه بحران آب و اهمیت کم آبی هستند. اما کافیست چند کیلومتر از تهران خارج شویم تا ببینیم کلی روستا وجود دارد که سکونت در آن دیگر وجود ندارد و قابل زیستن نیست. خب این روستاها چه شدند که مردم آنجا را رها کردهاند. جواب روشن است. چون آب ندارند. خب ولی روستاها از سکنه خالی میشود چه اتفاقی میافتد. آنها توان اینکه در شهرهای بزرگ مسکنی برای خود و خانواده تهیه کنند ندارند لذا به اطراف و حاشیه های شهرهای بزرگ کوچ میکنند. این شهرک های حاشیه ای حکم مسافرخانه های کوچک و بی کیفیتی را دارند که مهاجران صبح از آن بیرون میزنند و به کلان شهرها میروند تا پول دربیاورند و شب برای خواب برمیگردند به این شهرک ها. جاهایی که از کمترین امکانات رفاهی و فرهنگی برخوردار است و پتانسیل بالایی برای شکل گیری و رشد انواع ناهنجارهای رفتاری و اجتماعی در این محیط ها وجود دارد و به شدت آسیب پذیرند. بچه های این خانواده که امکانی برای آموزش و ارتقای فرهنگی آنها وجود ندارد در یک محیط پر خطری بزرگ میشوند که نتیجه آن اتفاقات تلخ و هولناکی است که مصداق آن را در ماجرایی شخصی به اسم بیجه شاهد بودیم. این محیطها به شدت آماده ظهور انواع جرم و جنایات است. مستندهای هم در ارتباط با این مساله ساخته شده که نشان میدهد چگونه این شهرکهای حاشیهای به مراکز جرم و جنایت بدل میشوند. خب وقتی به شکل عمیق این معضلات و ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی را ریشه یابی میکنید به کجا میرسید؟ چرا این اتفاقات میافتد و از کجا شروع میشود؟ واقعیت این است که در پس و عقبه این اتفاقات مهاجرتهایی را میبینم که بر اثر کم آبی و بحران آب و بالطبع کم رونق شدن وضعیت اقتصادی و معیشتی و کمبود امکانات رفاهی ناشی از فقدان آب شکل گرفته وبه تدریج به بحرانهای اجتماعی بدل شده است.
رضا کیانیان:نباید تا یک بحرانی در جامعه ایجاد میشود بلافاصله بار آن را روی دوش هنرمند بگذاریم. بار اصلی مسئولیت هر حوزهای بر روی دوش متخصصین یا مسئولین و سیاستگذاران آن حوزه است. کم کاری و اشتباهات آنها را هنرمند نباید جبران کند
مستندساز و هوشیار کردن مردم نسبت به بحران آب
محمد صادق دهقانی:فکر میکنم به عنوان یک مستندساز یک رسانه هستم، همینطور شما به عنوان روزنامه نگار، آقای کیانیان به عنوان یک بازیگر و جناب درویش به عنوان یک فعال حوزه محیط زیست یک رسانه هستند و اکنون سر این میز چهار رسانه مختلف وجود دارد که هر کدام از ظرفیت و توانمندیهای خاص خود در آگاهی بخشی به جامعه و حساس کردن مردم نسبت به بحرانها هستیم. متاسفانه طی این سالها شاهد نوعی بی حسی و بی تفاوتی نسبت به بحرانهای زیست محیطی یا اجتماعی هستیم که یکی از دلایل مهم آن این است که رسانههای مختلف با دچار همگرایی نیستند و این عدم همراهی موجب شده تا رسانههای مختلف نتوانند اثربخشی لازم را برای ایجاد تغییرات ضروری و حل بحران به دست آورند. هر کدام فقط از وجود بحران و مخاطرات آن حرف زدند اما اقدام موثری در جهت فرهنگسازی برای حل بحران برنداشتند. تجربهای که من در ساخت این مستند داشتم مرا متوجه این کرد که مشکل آب خیلی ریشه دار و عمیق است.همانطور که آقای درویش توضیح دادند بسیار مساله پیچیده ای است به طوری که تدوینگر من تا ۶ ماه که راش ها را نگاه میکرد نمیدانست که کی دارد درباره کدام مساله صحبت میکند. هر کدام از کارشناسان که برای مصاحبه در مستند دعوت میشدند به بخشی از مسائل مربوط به بحران آب صحبت میکردند و این نشان میداد که این بحران چقدر ابعاد گسترده و متعددی دارد و صرفا یک پدیده زیست محیطی نیست. به نظر من در انتقال این آگاهی و تبیین بحران آب به مخاطب باید به شیوه و روایت منسجم و دقیقی دست یابیم که ذهن مردم هم مغشوش نشود و به جای آگاهی صرفا ترس از مساله در وجود آنها شکل نگیرد. به نظرم مستندسازی درباره بحران آب باید این مساله را لحاظ کند که آیا ساخت اثری که تولید میکنیم به برجسته شدن و تبیین درست سوژه کمک کرده است یا نه. قصد ما ایجاد آگاهی و انگیزه در مخاطب برای ایجاد همدلی در جهت حل این مشکل مشترک است لذا باید مراقب باشیم که به گونه ای مساله را طرح و روایت نکنیم که صرفا منجر به ترس و وحشت در مردم شود. هر وقت از من میپرسند که چرا درباره آبهای زیرزمینی مستند ساختی مثال دریاچه ارومیه را میزنم. دریاچه ارومیه اگر خشک شد همه آن را میبینند اما خشک شدن و نابودی آب های زیرزمینی را کسی نمیبیند و لذا حساسیت و واکنش نسبت به آن هم کمتر است. خیلی از مردم شاید ندادند که بالغ بر ۶۰ درصد نیاز آبی کشور از طریق آب های زیرزمینی تامین میشود. ما ۶۰۹ دشت سفره آب زیرزمینی داریم که در حال خشک شدن است و مردم از آن اطلاعی ندارند. خب این وظیفه رسانه ها و مستندسازان است که درباره این رخدادهای تلخ که منجر به فاجعه های عمومیخواهد شد حرف بزنند و چه بسا در غیاب یا سکوت برخی رسانه های رسمی، سینمای مستند میتواند نقش مهم تری در انتقال آگاهی به مردم داشته باشد. واقعیت این است به گوشمان میرسد که این کشتی به زودی غرق میشود، آیا همه سر جای خود مینشینیم و میگوییم این وظیفه ی ناخداست که نجاتمان دهد؟ من معتقدم راه نجات در فجایعی که سالها به طول انجامیده اند، آگاهی رسانی است. چرا که مردم طی این سالها نسبت به بحران بی حس شده اند و باید با نمایش ریشه های فاجعه احساس آنها را با منطق همسو کرد. این اتفاق هم تنها با ساختن یک یا چند فیلم مستند رخ نمیدهد، بلکه هر نفر به تنهایی میتواند یک رسانه باشد. از لوله کش و دندان پژشک گرفته تا روحانی و استاد دانشگاه و البته هنرمند. اما راه آنجاییست که این رسانههای فردی به محض اطلاع از عمق فاجعه دیگران را به یک سمت و سو رهنمون شوند. یعنی یک حرکت درست و هدفمند اجتماعی. ما بزرگترین ضربه را در زمینه بحرانهای محیط زیستی هم اکنون از پراکندگی و تعدد آرا میخوریم. هر کسی ساز خودش را میزند و در این چند صدایی هیچ صدایی به گوش مردم و حتی مسئولین نمیرسد.
نقش هنرمندان در آگاه کردن مردم و مطالبهگر کردن آنها
کیانیان: بگذارید اینجا یک مسالهای را روشن کنم. ببنید اولا که مردم ما نیاز دارند تا مسائل مربوط به منافع ملی و عمومیاز جمله همین بحران آب به زبان ساده و قابل فهمیبرای آنها بیان شود. یکی از مشکلات مهم در انتقال رسانهای بحران ها و آسیبهای اجتماعی زبان تخصصی و خیلی کارشناسی است که معمولا با اعداد و ارقام و زبان آماری سر و کار دارد و این نمیتواند حواس مردم را جذب موضوع کند. ما نیازمندیم که درباره بحران های عمومیبه زبان ساده با مردم حرف بزنیم تا در درجه اول موضوع برای آنها قابل درک و فهم شود. دوم اینکه خود هنرمندان هم باید به عنوان شهروند نسبت به مسائل پیچیده اجتماعی به درک دقیقی برسند و یک جایشان درد بگیرد تا نسبت به آن واکنش نشان دهند یا دیگران را به حل آن ترغیب کنند. من بحران آب و خطر آن را فهمیدم و دردم گرفته برای همین صدای آخم بلند است و بقیه میشنوند. ببنید من معتقدم هنرمند موظف نیست این مساله را بفهمد. هنرمند موظف است کارش را بکند. من اگر به عنوان بازیگر در این موضوع مداخله میکنم یا کارهایی انجام میدهم به این دلیل است که در کنار بازیگری و کار هنری یکسری دغدغههای دیگر هم دارم. این به این معنا نیست که هنرمند لزوما باید وارد میدان شود و به عنوان مصلح اجتماعی مردم را نسبت به مسالهای ترغیب، متقاعد یا منصرف کند. نباید تا یک بحرانی در جامعه ایجاد میشود بلافاصله بار آن را روی دوش هنرمند بگذاریم. بار اصلی مسئولیت هر حوزهای بر روی دوش متخصصین یا مسئولین و سیاستگذاران آن حوزه است. کم کاری و اشتباهات آنها را هنرمند نباید جبران کند. همان متخصصانی که به خانه سینما میآیند و میخواهند بار آن را بر دوش ما بگذارند! من در چندین دوره مختلف به وزارت نیرو رفتم و گفتم میتوانم برایتان کمپینهای عجیب و غریبی به کمک هنرمندان راه بیاندازم که مردم در مصرف آب صرفه جویی کنند. مثلا با خانم مرضیه برومند که اتفاقا دغدغه اجتماعی و فرهنگی هم دارند صحبت کردم. ایشان سلطان نمایش عروسکی در ایران هستند. من به همراه خانم برومند رفتیم وزارت نیرو و گفتم ایشان میتوانند از زبان عروسک های نمایشی ایران که همه مشهورند در ارتباط با بحران آب پیام بدهند که در تلویزیون و سینما و رسانه های گوناگون پخش شود که قطعا تاثیر بسیار زیادی خواهد داشت اما نگذاشتند و حمایتی از این طرح نکردند. من با کلی از مدیران شهرداری درباره کلی مسائل گفتگو کردم و ایده دادم اما فقط یک مدیر حاضر به همکاری شد که نتیجه آن اجرای نمایش های سر چهارراه ها درباره قوانین رانندگی و مسائل ترافیکی بود. وقتی که آن مدیر عوض شد ریشه این طرح و ایده زده شد! بحث این است که من کار خودم را انجام میدهم و هر جا که احساس کنم میتوانم تاثیرگذار باشم، قدمیبرمیدارم اما این به این معنی نیست که بار مسئولیت حل مشکلات اجتماعی را روی دوش هنرمندان بیاندازیم. شما نباید هنرمند را موظف کنید که رسانه باشد. این انتظارات همین وضعیتی را دامن میزند که در شبکههای اجتماعی و اینستاگرام هنرمندان ایجاد شده که فالورها توقع دارند که هنرمندان درباره هر موضوع اجتماعی موضعگیری کنند و اگر درباره یک مسالهای اظهار نظر نکردی، فحش و بد و بیراه بدهند که چرا راجع به فلان موضوع اظهار نظر کردی و درباره فلان موضوع حرفی نزدی. در واقع وضعیت به گونهای میشود که به جای اینکه هنرمند بتواند بر مخاطب تاثیر بگذارد باید تابع نظر آنها شده و مدام تاثیر بپذیرد. باید بپذیریم که هنرمند به شکل اولی مصلح و مبلغ اجتماعی نیست او باید در درجه اول به کار هنریش بپردازد و در آن زمینه مسئولیت پذیر و پاسخگو باشد. هر کسی که چهره شناخته شده و مشهور میشود و طرفدارانی پیدا میکند از او انتظار میرود که درباره فلان مساله موضعگیری کند. این قضیه موجب میشود تا بهتدریج آنها نوکر طرفدارانشان شوند. من به شما هم که کار مطبوعاتی میکنید میگویم وظایف اجتماعی که مسئولش کسی و جایی دیگری است را روی دوش هنرمند نیانداز.
محمدصادق دهقانی:قصد ما ایجاد آگاهی و انگیزه در مخاطب برای ایجاد همدلی در جهت حل این مشکل مشترک است لذا باید مراقب باشیم که به گونهای مساله را طرح و روایت نکنیم که صرفا منجر به ترس و وحشت در مردم شود
دهقانی: نمایش «تالان» در سینماها با استقبال مردم مواجه شده است. این مسئله قابل پیش بینی نبود چرا که نگاه جامعه ما اکنون نسبت به فیلم مستند محیط زیستی نگاه روشن و شفافی نیست. ازین رو رغبتی پیدا نمیشود برای رفتن به سینما و دیدن یک فیلم آگاهی بخش. اما تجربه این مدتی که از اکران «تالان» میگذرد، نشان میدهد که مردم تشنه دانستن حقیقت اند و خودشان پس از نمایشهای فیلم بارها و بارها پیشنهاداتی داده اند که این فیلم را چگونه میتوانند اکران کنند. وقتی پدری به من پیام میدهد که تمام تلاشش را خواهد کرد تا این فیلم در مدرسه دخترش اکران شود یعنی هنوز میشود امید داشت که این فرهنگ را از سن نوجوانی در مدارس نهادینه کرد. عمق فاجعه در زمان جوانی و میانسالی آنها رخ میدهد. حتی زودتر. پس باید از حالا بدانند و شیوههای صحیح مصرف در بخشهای مختلف را بیاموزند. حتی شاید این انگیزه در آنها به وجود آید که به سمت کسب دانش و ابداع برای بهبود وضعیت کشاورزی و مصارف شهری قدم بردارند و دانشمندان دغدغهمند محیط زیست باشند. باور کنید نمایش یک فیلم تاثیرگذار در این سنین میتواند حتی چنین تاثیراتی را به دنبال داشته باشد.
عکس:یاسمن ظهورطلب