
هنروتجربه- بهزاد وفاخواه: اسم آزاده موسوی و کورش عطایی اولین بار با مستندی که درباره اسکار اول اصغر فرهادی ساخته بودند مطرح شد. آشپز همیشه هم وقتی دوتا باشد، آش شور یا بینمک نمیشود. در دنیا برادران کوئن پرچمدار نقض این مثل قدیمی فارسی هستند و در سینمای خودمان هم برادران محمودی و ارک را بین جوانها داریم و هم نابرادران امید بنکدار و کیوان علیمحمدی و حالا کوروش عطایی و آزاده موسوی. آنها سال گذشته مستند «در جستجوی فریده» را ساختند که هم بین تماشاگران جشنواره سینماحقیقت محبوب شد و هم تندیس هنروتجربه را به خود اختصاص داد. حالا بعد از گذشت یک سال، تعداد بینندگان «در جستجوی فریده» از عدد ده هزارنفر فراتر رفته و با عبور از «بزم رزم» عنوان پرمخاطبترین مستند هنروتجربه در چهارسال گذشته را دارد. فریده، دختری است در هلند که خانوادهاش به او گفتهاند سالها پیش او را از ایران به فرزندی پذیرفتهاند. حالا فریده میخواهد به ایران بیاید و خانواده واقعی خود را پیدا کند. سه خانواده در ایران مدعی هستند فریده فرزند گمشده آنهاست که سالها پیش در حرم امام رضا رهایش کردهاند.
پیش از «در جستجوی فریده»، شما مستند «از ایران، یک جدایی» را ساخته بودید که در هنروتجربه هم اکران شد. مستندی درباره اسکار گرفتن فیلم «جدایی نادر از سیمین» یا مطابق اسم بینالمللی آن «یک جدایی». چطور شد سراغ آن موضوع رفتید؟
کورش عطایی: ایده آن فیلم از همان شب جوایز گلدن گلوب شکل گرفت.
آزاده موسوی: حتی کمی قبلتر! از سلف دانشگاه شروع شد. دائم در حیاط دانشگاه و همه جا صحبت از این بود که برای این فیلم چه اتفاقی میافتد. احساس میکردم ماجرا خیلی فراتر از یک جایزه سینمایی رفتهاست. اگر فرانسه یا انگلیس زندگی میکردیم و یک کارگردانِ ما میخواست اسکار بگیرد، همه چیز در سطح یک جایزه متوقف میماند. همانطور که بعداً جوایز دیگری هم هنرمندان ما گرفتند. اما در آن مقطع، جایزه انگار معنای دیگری داشت.
عطایی: شرایط ایران و شرایط سیاسی ایجادشده فیلم را به یک پدیده فراتر از فیلم تبدیل کرده بود که انگار قرار بود از مردم ایران نمایندگی کند. آن موقع هم بحث تهدید ایران و جنگ خیلی شدیدتر بود. همه این مسائل ما را حساس کرد که چه شرایط ویژهای برای فیلم پیش آمده است.
پس در فاصله گلدن گلوب و اسکار به ساخت فیلم فکر کردید.
عطایی: شب اسکار فیلم گرفتیم و بعد دیدیم خیلی از آدمهای دیگر هم چنین کاری کردهاند و فیلمها را در یوتیوب گذاشتهاند. سراغ مصاحبه گرفتن از مردم رفتیم و با عوامل خود فیلم صحبت کردیم و ایده کمکم کاملتر شد.
موقعی که شروع به فیلمبرداری «در جستجوی فریده» کردید، اسکلت کار برایتان مشخص بود یا اینکه در حین فیلمبرداری کار شکل گرفت؟
موسوی: این دوتا فیلم از نظر روند ساخت و تولید خیلی متفاوتند. در «از ایران یک جدایی» کار برای ما در ابتدا در حد یک ایده بود و مثل خیلی از مستندها در حین کار شکل گرفت و آوردیم روی کاغذ و به شروع و پایان آن فکر کردیم و اینکه حالا چه نماهایی لازم داریم و… ولی در مورد «در جستجوی فریده» روند متفاوت بود. ما در واقع از زمانی که با فریده آشنا شدیم تحقیق را شروع کردیم و دوسالی طول کشید که به شروع کار برسیم و در این دو سال تقریبا روی کاغذ فیلم را داشتیم. ماتریال ما هم کامل بود چون فریده قصه خودش را در وبلاگش مینوشت و هرچیزی که برای ما سوال میشد دوباره با او مطرح میکردیم. به همین دلیل وقتی کار را شروع کردیم کامل میدانستیم چه میخواهیم. به هرحال در مستند اتفاقاتی میافتد، اما اسکلت فیلم برای ما مشخص شده بود.
عطایی: به فیلمنامه رسیده بودیم. خیلی چیزها قرار بود از گذشته روایت بشود و موقعیتهایی هم در زندگی حال حاضر فریده و خانوادهاش در هلند باید فیلمبرداری میشد. در ایران هم مشخص بود سه خانواده مدعی نسبت با او هستند. خیلی از اتفاقها سر صحنه افتادند اما چارچوبش مشخص بود.
آزاده موسوی:از همان دیدارهای اول با فریده احساس کردیم خیلی کاراکترِ فیلم است. خودِ کاراکترِ فریده برای ما جذاب شده بود. با هر شخصیت دیگری، این که پدر و مادر او دقیقا کی هستند مهم میشد و اگر این جستوجو ناموفق میشد، او یک کاراکتر شکستخورده بود اما فریده اینقدر دنبال جستوجو بود و هدفش آشنایی و شناخت بود که ما میدیدیم با این آدم امیدوار و پرتلاش به هرصورت ما میتوانیم فیلم پرامیدی بسازیم
مستند شما از اولین فیلمهایی بود که بحث کراود فاندینگ/سرمایهگذاری مردمی/Crowdfunding را مطرح کرد. همان زمان در سایت هنروتجربه چند مطلب کار کردیم درباره اینکه کراودفاندینگ معنایش چیست. این واژه اصلا جدید بود.
موسوی: هنوز هم جدید است.
عطایی: در مدت دوساله قبل از فیلمبرداری زمان زیادی دنبال تامین سرمایه برای آن بودیم چون این فیلم، فیلم گرانی بود. بخشی از فیلم باید خارج از کشور فیلمبرداری میشد و تعدد لوکیشن داشت و میخواستیم عوامل ما همه حرفهای باشند و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که حالا که تهیهکننده و سرمایهگذاری برای فیلم مستند وجود ندارد، بیاییم و از این روش استفاده کنیم. آن موقع یادم است حامیجو نبود و بستر کراودفاندینگ هم در ایران راه نیفتاده بود. کار ما همزمان شد با راه افتادن حامیجو. با اینکه از این راه بخشی حداقلی از بودجه فیلم تامین شد اما توانستیم با همان کار را شروع کنیم. هم روی حامیجو که سایت ایرانی ما بود و هم روی سایت بینالمللی هلندی کار را راه انداختیم.
کسانی که کمک کردند، چه کسانی بودند؟ چه انگیزهای داشتند؟
موسوی: کراودفاندینگ بخش عمدهاش همان پول جمع کردن است. یک چالش خیلی جالبترش اما این است که لازمه اینکه آدمها را ترغیب کنی برای ساخت چیزی و برای پروژهای فرهنگی به تو پول بدهند، این است که بتوانی پروژهات را طوری ارائه کنی که برای دیگران جذبکننده باشد. عددها هم برای ما خیلی مهم نبودند چون از پنج هزارتومان شروع میشد تا مبالغ بالاتر. موفقیت در همین مرحله به ما نشان میداد قصه دارد درست تعریف میشود. پس میشود فیلم خوبی از آن درآورد. آدمها جذب قصه میشدند و دوست داشتند بدانند چه اتفاقی در طول این فیلم برای فریده میافتد. مساله فریده را توانسته بودیم به مساله آنها تبدیل کنیم و قلاب قصه گیر کرده بود.
بیشتر کمکها از ایران بود یا از خارج از ایران؟
موسوی: در ایران ما ده میلیون تومان در واقع تعریف کرده بودیم.
عطایی: هم از نظر مبلغ و هم از نظر تعداد، آن طرف بیشتر بود. مهمترین چیزی که باعث میشد آدمها کمک کنند همان تیزری بود که ما از قصه فریده درست کرده بودیم. آنهایی که کمک کردند، این کمک به خاطر ما نبود بلکه دوست داشتند این قصه ساخته شود.
در سینمای مستند ما در ده پانزده سال اخیر چند فیلم دیگر هم ساخته شده درباره آدمهایی که در کشوری دیگر دنبال خانواده اصلی خود میگردند. «کریستین» که محمد جعفری دهه هشتاد ساخت یا «زمناکو» که همین سالها اکران شد و البته موضوعش فرق میکرد و یک ایرانی درمییابد از بازماندههای بمباران شیمیایی حلبجه است و به کردستان عراق میرود. شما در مقایسه با این فیلمها، دنبال چه وجهی از مساله پیدا کردن خانواده و هویتِ اصلی بودید؟
موسوی: موقعی که کار را شروع کرده بودیم درمورد «زمناکو» به ما گفته بودند ولی این بعد از شروعِ کار ما بود.
عطایی: ما پنج سال پیش فیلمِ فریده را شروع کردیم. دقیقا سال ۹۲٫ آن موقع «زمناکو» اگر ساخته شده بود هم به نمایش هنوز نرسیده بود. «کریستین» را اما دیدیم. کریستین از اساس فیلم دیگری است و رویکرد آن رویکردی نبود که ما بخواهیم داشته باشیم. مساله «در جستجوی فریده» بیشتر از اینکه خانوادهها باشند، خود فریده است. به همین دلیل فیلم را از هلند شروع کردیم. میخواستیم آدمها این شخصیت را که بحران هویت دارد بشناسند. فریده بیشتر دنبال خودش است تا خانوادهاش. دنبال آن هویت ایرانی است. دنبال آن چیزی است که همه این سالها شنیده اما هیچوقت از نزدیک ندیده است. اینکه ایران چه شکلی است، آدمها چطور اینجا زندگی میکنند و خانواده ایرانی یعنی چی.
موسوی: از همان دیدارهای اول با فریده احساس کردیم خیلی کاراکترِ فیلم است. خودِ کاراکترِ فریده برای ما جذاب شده بود. با هر شخصیت دیگری، این که پدر و مادر او دقیقا کی هستند مهم میشد و اگر این جستوجو ناموفق میشد، او یک کاراکتر شکستخورده بود اما فریده اینقدر دنبال جستوجو بود و هدفش آشنایی و شناخت بود که ما میدیدیم با این آدم امیدوار و پرتلاش به هرصورت ما میتوانیم فیلم پرامیدی بسازیم.
تفاوت خیلی زیادی بین خانوادهها هست. بین سه خانواده ایرانی با خانواده هلندی و طرز برخوردها. یا مثلا راحت بودن خانواده هلندی در گفتن حقایق به بچه، نسبت به خانوادههای ایرانی که به نظر میرسد از جهاتی پیچیدهترند. خود فریده بیشتر شبیه کدامهاست؟
موسوی: یکی از چیزهای جذاب داستان برای ما نشان دادن همین تفاوت فرهنگی است و پل خوبی بود برای دیدن فضای غربی و خوبیها و بدیهاش و فضای شرقی با خوبیها و بدیهاش. جالب است بدانی فریده اسمش الین-فریده است و چیزی که دنبالش بود این بود که من الینم را میشناسم و بخش فریدهام را اصلا نمیشناسم. از بعد از آشنایی با ما و اولین دیدار در هلند جواب خیلی از سوالاتش داده شده بود و فکر کرده بود من خیلی جاها شبیه شماهام. به نظر من هم بود. در جمع بودن و خندیدن و دورهم بودن را خیلی دوست داشت. چیزی که در فضای خانوادگی پدر و مادرش نمیدید. درست است که ما یک سکانس فقط به خانواده هلندی او میپردازیم ولی فضای آنها همین فضای رسمی بود که فریده خودش را از آن جنس نمیدید.
عطایی: فریده از نظر حسی از آن جنس نیست و خیلی به ایرانیها شبیه است. اما در آن فرهنگ بزرگ شده و منطق آنها و ذهنیت آنها را دارد.
این هم موضوع جالبی است که آیا ژنتیک اینقدرها اهمیت دارد اصلا؟
موسوی: خودش هم اعتقاد دارد من یک عقل هلندی دارم با یک قلب ایرونی!
اگر فیلم را به دو قسمت تقسیم کنیم، قبل از آمدن فریده به ایران و بعد از آمدن او، سبک دوربین در قسمت اول خیلی کنترلشده است. مثل یک فیلم دکوپاژشده پیش میرود. اما در قسمت دوم دوربین خیلی جاها باید اتفاقات غیرمنتظره را تعقیب کند. از اول این طرح را داشتید؟
عطایی: میدانستیم این اتفاق پیش میآید به علت این که در قسمت اول فیلم ما مقدمهای درباره فریده و گذشتهاش داریم، بنابراین سبک فیلم سبک روایی است که همه چیز آن قابل کنترل است. اما در قسمت دوم همانطور که فریده مشاهدهگر خانوادههاست ما هم مشاهدهگریم. این فرم از خود قصه میآید. اگر قرار بود قسمت دوم قصه هم مثل قبل باشد قطعا تصنعی و ساختگی بود.
موسوی: و چیزی که فرم ما را نجات میدهد تا خیلی هم احساس دوپارگی نداشته باشیم، اولشخص بودنِ قصه است. ما هیچوقت توی دل خانوادهها نمیرویم و همیشه همراه فریده هستیم.
از قضا یکی از انتقاداتی که به فیلم شده این است که هیچجا به پدر و مادر هلندی نزدیک نمیشویم و آنها مطلقاً غایباند.
موسوی: چیزی که تماشاچی از خانواده هلندی دستش میآید این است که رابطه، رابطه سردی است. در حقیقت هم در همین حد همدیگر را میبینند. به هرحال ما با کاراکترهای زندهای روبروییم که اجازه نداریم روابطشان را خرابتر از چیزی که الان هست بکنیم و این فرق فیلم داستانی و مستند است.
عطایی: ما نمیخواستیم چیزی را تزریق کنیم به ماجرا. رابطه فریده و خانوادهاش این طور است که مثلا ماهی یکبار با هم شام بخورند و از همدیگر مستقلاند. نمیتوانستیم برای پیشبردن فیلم بین اینها چلنجی ایجاد کنیم تا مشخص شود اینها رابطه خوبی دارند یا ندارند. از طرفی آنها مساله فیلم نیستند. سالها قبل این بچه را به فرزندی پذیرفتهاند و زندگی خوبی هم برایش ساختهاند. مساله الان فریده اما ایران بود. احساس نیاز نکردیم برای پرداختن به آنها.
معمولا از همه کسانی که دونفری فیلم میسازند سوال ثابتی پرسیده میشود که اجتنابناپذیر هم هست. اینکه تقسیم کار بین شما به چه شکلی بود؟
عطایی: بین ما تقسیم کار تفکیکشدهای چندان وجود ندارد. بر اساس تواناییها و موقعیتهایی که قرار میگیریم کار خودش تقسیم میشود.
موسوی: ما همکاری را از دوره دانشجویی در دانشگاه هنر و از فیلمهای کلاسی و دانشجویی شروع کردیم. جشنواره دانشجویی نهال در دوره هشتماش ما برگزارکننده بودیم و به خصوص بعد از جشنواره نهال که زمان و حجم کاری زیادی با هم گذراندیم به این نتیجه رسیدیم که با هم داریم خوب کار میکنیم. خیلی تفکیک نمیکنیم اما به مرور میدانیم توانایی هرکس در کجاهاست.
در بین فیلمهای مستند یک ساله اخیر، «در جستجوی فریده» فیلمی بوده که استعداد جذب مخاطب زیاد را داشتهاست. سال قبل از آن، «صفر تا سکو» هم چنین ویژگیای داشت. تلاش کردید برای اکران عمومی فیلم؟
موسوی: قطعا تلاش کردیم ولی اکران عمومی ماجرای خودش را دارد و اگر «صفر تا سکو» هم اکران شد پشتوانه و حامیان قوی داشت که ما فاقد آن بودیم. پخشکنندهها حاضر به ریسک در مورد مستند نیستند. فیلم را میدیدند، میگفتند فیلم جذاب و شریف و پر از درامی است اما پا پیش نمیگذاشتند و ما داشتیم زمان را از دست میدادیم و بالاخره تصمیم گرفتیم اکران هنروتجربه را داشته باشیم.
عطایی: اعتماد، هم از طرف پخشکننده و هم از طرف مخاطب، به فیلم مستند کم است. مخاطب عام سینما، ناخودآگاه در مقابل بلیت خریدن برای دیدن فیلم مستند جبهه دارد و این هم به علت فیلمهایی است که قبلا دیده یا بیشتر از آن ندیده. مخاطب اینقدر فیلم خوب مستند ندیده که تصورش از فیلم مستند هنوز حیات وحش و راز بقا است. خیلی آدمهای معمولی که حرفهشان سینما نیست رفتهاند این فیلم را دیدهاند و گفتهاند ما اصلا نمیدانستیم مستند هم میتواند قصه داشته باشد و مخاطب را نگه دارد.
موسوی: حتی اظهارنظری از مخاطبین عادی فیلم میشنیدیم که اینها چقدر خوب بازی میکردند. یعنی فکر میکردند اینها دارند بازی میکنند. الان بعضی سینماهای آزاد به اکران این فیلم پیوستهاند اما ما میمانیم و یک صفحه اینستاگرام و تلگرام برای تبلیغ فیلم. مسلما سالن صدنفره برای فیلم را تنها با این روش از تبلیغ نمیشود پر کرد. اکران گستردهتر به تبلیغات تلویزیونی احتیاج دارد و اگر تبلیغ گستردهتری برای این فیلم میشد اتفاقات بزرگتری میافتاد.
عطایی: مساله منحصر به مستند بودن فیلم هم نمیشود. سینمای اکران ما بیشتر سلبریتیمحور است. هم سلیقه مخاطب به این سمت رفته که خودش بحث دیگری است و هم پخشکنندهها فیلمی که سلبریتی داشته باشد را کمریسکتر میدانند. سینمادار هم پیش خودش فکر میکند چرا من سانس فیلمی را که چند چهره مطرح دارد بدهم به یک فیلم مستند. امیدوارم همین استقبال نسبی که از این فیلم شده، تصورات بین پخشکنندهها را تغییر بدهد و ببیینند فیلمی که بازیگر نداشته و داستانی نیست هم میتواند مخاطب به سالنها بیاورد.
کوروش عطایی:سینمای اکران ما بیشتر سلبریتیمحور است. هم سلیقه مخاطب به این سمت رفته که خودش بحث دیگری است و هم پخشکنندهها فیلمی که سلبریتی داشته باشد را کمریسکتر میدانند. سینمادار هم پیش خودش فکر میکند چرا من سانس فیلمی را که چند چهره مطرح دارد بدهم به یک فیلم مستند
سینماهایی که به اکران هنروتجربه فیلم اضافه شدند مثل مگامال یا پردیس ملت، خودشان خواستند یا شما وارد مذاکره با آنها شدید؟
عطایی: تمایل خودشان بود و درخواست داده بودند. با قانون جدیدی که تصویب شده فیلمهای هنروتجربه میتوانند در سینماهای آزاد هم اکران شوند.
موسوی: هرچقدر هم ما تلاش کردیم برای متفاوت بودن در هنرتجربه اما به هرحال حجم کار لاغر است دیگر. این همه شهرستان داریم که سینمای هنروتجربه ندارند و حتی در شهرستانهایی که سالن سینمای هنروتجربه دارند یک سانس در هفته امکان مناسبی نیست و عملا نمایشها بسیار محدود است.
عطایی: در اصفهان یک سینمای ثابت یعنی سینما ساحل فیلم را گذاشته یا در مشهد سانس ثابت داشتیم و یک سینما غیر از هویزه هم اضافه شده اما بقیه شهرها به کل غایبند یا حداکثر هفتهای یک سانس داریم که عملا اسمش اکران نیست.
موسوی: در انتخاب فیلم هم برای هنروتجربه باید دقت بیشتری شود. قرار نبود هنروتجربه همه را راضی کند اما کم کم به این سمت رفت که همه فیلمهایشان را برای اکران به هنروتجربه بیاورند در حالی که اگر شما دو مرتبه فیلم بد در هنروتجربه ببینی شوق تماشا و پیگیری جدول اکران از بین میرود.هر روز که من اینستاگرامم را باز میکنم تعداد زیادی پست و استوری در مورد فیلم به چشم میخورد. در این مدل از تبلیغات اگر اکران عرضی باشد و مدت طولانیتری ادامه پیدا کند اتفاقات خوبی میافتد.
سیستم درست هم باید به شکلی باشد که اگر فیلمی فروش خوبی پیدا کند سالنهایش به تدریج بیشتر شود. در سینمای آمریکا هم فیلمهایی با زیر صد سالن سینما اکران را شروع میکنند و وقتی مشخص شد اقبالی نسبت به فیلم وجود دارد سالنها افزایش پیدا میکند و حتی به بالای هزارسالن میرسد.
عطایی: در اینجا تعداد فیلمهای اکران خیلی زیاد است و تعداد سالنها خیلی کم. با اینکه الان خیلی سالن ساخته شده اما هنوز برای یک کشور هشتاد میلیونی خیلی کم است. بسیاری شهرها هنوز سینما ندارند یا سینمای یک سالنه دارند. با این تعداد سالن نمیشود گفت سینمای ما مردمی است.
برای آینده چه طرحی دارید؟ مستند یا داستانی؟ باز هم با هم کار میکنید؟
موسوی: هم با هم کار میکنیم، هم بدون هم. مستند را با هم کار میکنیم و یک پروژه در حال تحقیق داریم. من فیلم داستانی کوتاه قبلا ساختهام و طرح جدیدی هم دارم.
و سوال آخر. فریده هنوز هم دنبال هویتش است؟
عطایی: فریده بعد از سفری که به ایران داشت جواب خیلی از سوالاتش را گرفت. خیلی تاثیر مثبتی داشت و آن بحران دیگر برایش وجود ندارد. درباره ایران که خیلی کنجکاو و علاقمند است و دوست دارد هرسال بیاید ایران. راجع به خانوادهاش هم به ذهنیتی رسید که خانوادهاش چه جور خانوادهای احتمالا بودهاند. خانواده او احتمالا چیزی شبیه به همین خانوادههای داخل فیلم هستند.
موسوی: چیزی که برایش خیلی مهم بود این بود که با ایرانیها ارتباط برقرار کند. قبل از اینکه ایران بیاید هم جمعهای ایرانی پیدا کرده بود. اما بعد از اینکه به ایران آمد و بخصوص با نمایش فیلم و آدمهای زیادی که در فضای مجازی او را فالو کردند خیلی توانست آراماش کند و واقعا آن فریدهای که روز اول میشناختیم با فریده الان دوتا آدم مختلف هستند. خیلی آرامتر است و سوالاتش جواب داده شده. مسیری که آمد تاثیر زیادی رویش گذاشت و فرایند ساخت فیلم برایش مثل یک تراپی بود.
عکس:یاسمن ظهورطلب