
هنروتجربه _ سحر آزاد:یک زن غیرایرانی قرار است با تعدادی از دریانوردان جنوبی همسفر شود، سفری که البته در ابتدا ساده هم نیست و برخی نسبت به اینکه یک زن را در کشتی خود راه دهند، شک دارند . ۴۰ سال قبل ماریون کاپلان که تصمیم گرفته بود درباره قدیمیترین مسیر تجارت دریایی جهان گزارشی برای مجله «نشنال جئوگرافیک» بنویسد مهمان بوم «میهندوست» میشود، بومی که یک سال بعد در یک سفر دریایی دیگر از بین میرود و تنها تعدادی از افراد آن باقی میمانند. رضا حائری حین تحقیق برای ساخت یک مستند دیگر درباره دریانوردی متوجه داستان ماریون کاپلان میشود و همین سرآغازی برای تهیه مستند «پسران سندباد» درباره همسفر شدن این زن با یک بوم ایرانی میشود. البته مستند در همینجا نمیماند و کاپلان در سفری چند روزه از فرانسه به بندر کنگ در جنوب ایران میآید. هرچند این کار سختیهای خودش را نیز دارد همانطور که در فیلم هم نمایش داده میشود مثل وقتی که روایتهای شفاهی بازماندگان «میهن دوست» باعث دلخوری کاپلان میشود و البته مشکلات دیگری که باعث شروع گفتوگو با حائری شد.
ظاهرا مشکلات فنی زیادی در این فیلم داشتید. با توجه به این موضوع آیا روایت و داستان فیلم نوع دیگری بود و بعدا به این شکل تغییر پیدا کرد؟
به دلایل مختلف این فیلم، فیلم بدشانسی بود. هیچ صحنهای را در فیلم نساختم و همه چیز همانطور بود که جلوی دوربین اتفاق افتاد. پس کافی بود دست فیلمبردار زیادی بلرزد یا به علتی اتفاق جلوی دوربین درست ثبت نشود. از طرفی فرصتمان بسیار محدود بود به خاطر مساله ویزای خانم کاپلان که چهار روز بیشتر فرصت نداشتیم. سر آخر میزان راشهای قابل کار و بیاشکال بسیار کمتر از انتظار بود.
بعدا متوجه این موضوع شدید یا حین کار هم میدانستید که با این مشکل مواجه هستید؟
میدانستم که به فرصت و امکانات بیشتری برای کار نیاز داریم. بودجه فیلمهای مستند به طرز غمانگیزی خیلی پایین است و به همین دلیل ضریب خطا به شدت بالا میرود. بههرحال اشکالات فیلمبرداری و تکنیکی و نگرانیهای مالی در تمام طول کار چه در ایران چه در فرانسه باعث شد آنچه دلم میخواست در راشهای فیلم به طور کامل درنیاید. با این وجود روایتهای مختلف و متضاد دریانوردان در همان راشهای اولیه تا حدی وجود داشت که میتوانست داستان فیلم را جلو ببرد.
با توجه به کمبود راشها داستان فیلم هم تغییر پیدا کرد؟
وقتی فیلمبرداری میکردیم متوجه تناقضات زیادی در حرفها شدیم. همه از روایتهایی که طرف مقابل میگفت متعجب میشدند مثلا کسی داستانی تعریف میکرد که ماریون کاپلان قبول نداشت یا از میان بازماندههای کشتی میهندوست، کسانی بودند که روایتی را تعریف میکردند اما یکی دیگر از آنها میگفت اینطور نبوده است. برای همین در زمان تدوین ناامید بودم که داستان فیلم ساختاری به خودش بگیرد و صرفا فقط تضاد روایتها نباشد. در عمل با همت و تلاش تدوینگر فیلم (سهیل امیرشریفی) این ساختار منسجم شد و بسیاری از اشکالات مرحله فیلمبرداری در کار تدوین طولانی و دشوار فیلم ترمیم شدند.
ماریون کاپلان خیلی فیلم را دوست داشت…دلش میخواست آن را برای ورنر هرتزوگ (کارگردان و تهیه کننده آلمانی ) بفرستد تا شاید ماجرای سفرش به آفریقا روزی به یک فیلم داستانی تبدیل شود. به شوخی میگفتم:«نقش تو را هم میدهیم به نیکول کیدمن!»
وجود همین روایتهای مختلف آنطور که در فیلم هم آمده است باعث ناراحتی ماریون کاپلان شد. کار چه مدت متوقف شد و چطور کاپلان را راضی به ادامه کار کردید؟
به مدت نصف روز مجبور شدیم فیلمبرداری را متوقف کنیم چون همانطور که در فیلم هم نشان داده میشود خانم کاپلان از کارهایی که به او نسبت داده میشد خیلی ناراحت بود و میگفت:«حرفهایی میزنند که باورم نمیشود.کسی که آنها میگویند من نیستم. شما از چه چیزی فیلمبرداری میکنید؟» سفری که قرار بود خاطرهانگیز و دلپذیر باشد درحال تبدیل شدن به یک کابوس بود. ضمن اینکه فرصت کمی برای فیلمبرداری به خاطر ویزای بسیار محدود به ما داده شده بود و ناگزیر بودیم به سرعت کار کنیم.
بعد از ساخت فیلم نظر ماریون کاپلان چه بود؟
خیلی فیلم را دوست داشت…دلش میخواست آن را برای ورنر هرتزوگ (کارگردان و تهیه کننده آلمانی ) بفرستد تا شاید ماجرای سفرش به آفریقا روزی به یک فیلم داستانی تبدیل شود. به شوخی میگفتم:«نقش تو را هم میدهیم به نیکول کیدمن!»
چطور شد که دوباره حاضر شد کار را ادامه دهد؟
وقتی دلخوری برایش پیش آمد داستانی از فیلم آتالانت (L’Atalante) ژان ویگو را برایش گفتم آنجا که قهرمان فیلم میگوید:«وقتی کسی را دوست میداری میتوانی او را در آب تصور کنی». بخش عمده دلخوری این بود که بازماندههای بوم میهن دوست میگفتند او به داخل آب میرفت یا در آب شنا و عکاسی میکرد درحالی که خانم کاپلان میگفت من اصلا شنا بلد نیستم یا امکانات عکاسی زیرآب را نداشتم خب اما ظاهرا همه او را در آب تصور میکردند.
بومیان جنوب و بازماندههای بوم فیلم را دیدهاند؟
فکر نمیکنم همهشان دیده باشند. البته بخشهایی از فیلم را دیدهاند. یک سال قبل از سفر خانم کاپلان به ایران به محل سکونتش در جنوب فرانسه رفتم و مفصل درباره سفر چهل سال قبل ایشان صحبت کردیم. بعد فیلم این مصاحبه را به بازماندههای کشتی میهن دوست در بندر کنگ نشان دادم و دوباره پیام و واکنش آنها را برای خانم کاپلان فرستادم تا الی آخر. در حقیقت بخشی از کار من انتقال پیغامهای کاپلان و وبازماندگان بوم میهن دوست به یکدیگر بود. در بندر کنگ البته سینما نیست و محصول نهایی را هنوز نتوانستهایم به همه آنها نشان دهیم اما خودم میخواهم با وسایل شخصی فیلم را ببرم و برایشان نشان دهم.
فیلم چهار سال طول کشید؟
از تحقیق و نوشتن تا پایان تدوین چهار سال طول کشید. ابتدا قرار بود مستندی درباره علی پارسا پژوهشگر و دریانوردی باشد که قصد داشت با یک کشتی بادبانی ایرانی از بندر کنگ به بندر سانفرانسیسکو برود. اما پیداکردن کشتی بادبانی مناسب چنین ایدهای غیر ممکن بود چون این سنت محو شده بود و به عبارتی ما چهل سال دیر رسیده بودیم. از طرف دیگر شخصا اهل ساخت یک فیلم توریستی یا به بیان مدیران سینمایی «فیلم فاخر» در مورد دریانوردی سنتی ایران نبودم. راستش از مستندهای فاخر به این دلیل بدم میآید که بهنظرم اکثرا جعلی هستند و میراثی را که از بین رفته میخواهند به شکل یک هویت جعلی دوباره به شکل سند به خورد مخاطب دهند. نمیشود فیلم فاخری از آن کشتیها سنتی ساخت چون دیگر در سمت ما وجود ندارند. البته در کشورهای عربی هستند اما در ایران جز یکسری کشتی پوسیده چیزی به جای نمانده است. ما حتی یک موزه درست و درمان درباره سنت دریانوردی درخشان ایران نداریم.
از تحقیق و نوشتن تا پایان تدوین چهار سال طول کشید. ابتدا قرار بود مستندی درباره علی پارسا پژوهشگر و دریانوردی باشد که قصد داشت با یک کشتی بادبانی ایرانی از بندر کنگ به بندر سانفرانسیسکو برود. اما پیداکردن کشتی بادبانی مناسب چنین ایدهای غیر ممکن بود چون این سنت محو شده بود و به عبارتی ما چهل سال دیر رسیده بودیم
دسترسی به آرشیوها و منابع چطور بود؟
به خاطر راهنمایی و همراهی همیشگی علی پارسا و تحقیق میدانی بسیار وسیعی که او شهر به شهر و گاهی خانه به خانه در جنوب ایران انجام داد، دسترسی به آرشیو و بسیاری از امکانات دیگر برایمان چندان دشوار نبود.
اکران در هنروتجربه چطور است؟
ایده هنروتجربه خیلی خوب است اما سازوکار آن کارآمد نیست مثلا بلیت پیداکردن در هنروتجربه مثل بازی ماروپله است. یعنی اگر تصمیم بگیرید هفته آینده فیلم را ببینید در عمل بلیت در سایت سینماتیکت موجود نیست و باید یا شانس بیاورید یا یادتان باشد که حتما از چهل و هشت ساعت قبل ( بعضی روزها یک روز قبل) سایت را چک کنید تا بلیت را تهیه کنید. اگر یادتان رفت خب باید از نو و تا هفته بعد دوباره صبر کنید و منتظر اکرانهای بعدی بمانید. بسیاری از سئانسها هم به دلایل مختلف و درست چند ساعت قبل از اکران ناگهان حذف یا جابجا میشوند که مخاطب را به شدت به اکران هنروتجربه بیاعتماد میکند. شاید بهتر بود هنروتجربه سینماهای ثابت یا سیستم اینترنتی مستقل برای تهیه بلیت داشت. نه در گوشه سایتی که برای فیلمهای پرفروش و به اصطلاح بدنه درست شده است. البته حتما مسئولان این مسائل را بررسی کردهاند اما بهنظرم سیستمی که الان هنروتجربه دارد، بسیار دور از انتظار و ایده اولیه آن است. سر آخر مثل خیلی چیزهای دیگر در ایران این جمله آشنا را دربارهاش میگویند:«بودنش بهتر از نبودنش است». یعنی در پایین سطح از آن انتظار داشته باشید. بله! اما این که راه حل نمایش فیلمهای سینمای متفاوت یا مستند نمیشود. اگر فیلمسازی بخواهد فیلمش دیده شود در عمل باید تبلیغاتچی فیلمش هم بشود و از طریق شبکههای اجتماعی و راههای دیگر دنبال جذب مخاطب بیافتد. ممکن است بعضی بلد باشند ولی واقعا در توان من نیست. یعنی اگر بخواهم بشینم برای فیلم هم تبلیغ کنم، دیگر وقتی برای کار پژوهش یا ساخت فیلم ندارم.