
هنروتجربه:فیلم«به دنیا آمدن» به کارگردانی محسن عبدالوهاب از جمله آثاری است که همزمان در سینماهای هنروتجربه هم اکران شد و این روزها نمایش آن در سه سینمای هنروتجربه همچنان ادامه دارد. ماهنامه هنروتجربه به این بهانه با این کارگردان گفتوگو کردهاست.علی اصغر کشانی در مقدمه این گفتوگو درباره «به دنیا آمدن» مینویسد:«محسن عبدالوهاب داستان «به دنیا آمدن» را بر اساس زندگی دو هنرمند سینما و تئاتر نوشت؛ هنرمندانی که بارقههای به دنیا آمدن فرزندشان روابط عاطفی و ارتباطات اجتماعی آنها را دچار دگرگونی میکند. درام نفسگیر عبدالوهاب پیرامون طبقه متوسط شهری با شخصیتپردازی دقیق و طنزی نهفته در تاروپودش، اثری شریف پیرامون دنیای مادرانهای است که بحرانها و محدودیتهای اجتماعی آن را تبدیل به تراژدی پراشک و آهی از حسرتهای زندگی آدمهای پایتختنشین ساخته است.»بخشهایی از این گفتوگو را میخوانید.
شما پس از سالها فعالیت در عرصه مستند دومین فیلمتان «به دنیا آمدن»را هم جلوی دوربین بردید. مستندساز وقتی در عرصه سینمای داستانی تثبیت میشود، چه چیزهای را به دست میآورد و چه چیزهایی را از دست میدهد؟
سینمای داستانی شاخهای از سینماست که من به آن علاقهمندم و فکر میکنم آنچه در سینمای داستانی انجام میدهم، ادامه کاری است که در سینمای مستند انجام میدادم. فیلمنامههایی که تاکنون نوشتهام، اجتماعی است و نزدیک به سینمای مستند. من این جنس از سینما را دوست دارم، یعنی اگر پیشنهاد ساخت فیلم پلیسی داشته باشم، چون نه بلدم و نه علاقهای به آن دارم، سراغ ساخت آن نمیروم.
زیاد هم اهل گفتوگو درباره فیلمهایتان نبودهاید.
ما فیلمسازیم و کارمان را میکنیم…..
داستان «به دنیا آمدن» درباره نگه داشتن یا نداشتن بچه است، چرا بود و نبود بچه اینقدر بر زندگی، روابط، وجوه، ابعاد و بنیانهای این خانواده تاثیر میگذارد؟
پرسش من این است که آیا بیرون از دنیای فیلم این اتفاق میافتد یا نه؟ کتمان نمیکنم که برخی از اقشار جامعه به این موضوع فکر نمیکنند و تعداد فرزندانشان بیشتر است، اما در میان طبقه متوسط شهری این یک مساله است. اما اینکه چرا اینچنین سونامی در میانشان رخ میدهد، به نظرم یک بحث تخصصی کارشناسی در حوزه جامعهشناسی است. من فقط میبینم که این اتفاقات دوروبرم زیاد میافتد.
شما از خلال بچهدار شدن فرهاد، نقبی به محدودیتهای زندگی شهری از ممیزی آثار هنری و وضعیت مسکن گرفته تا التهابات طبقه تحصیلکرده و عدم رفاه اجتماعی میزنید. چرا یکچنین موضوعی را برای پرداختن به دغدغههای مهم اجتماعی انتخاب کردید؟ این نوع ساختار داستانگویی چقدر به بیانگری هنرمند کمک میکند؟
این شخصیتها در این فضا زندگی میکنند. آنها اگر در جای دیگری از جهان که شرایط رفاهی بیشتری داشت، زندگی میکردند و در جامعهای زندگی نمیکردند که با تورم ناگهانی ۲۰ درصدی روبهرو باشند، این بحثها و اختلاف سلیقهها بینشان منجر به بحران نمیشد. اما وقتی مشکلات گوناگون اقتصادی و اجتماعی آنها را محاصره میکند، اختلاف نظرها میتواند منجر به بحران شود. پس ما نمیتوانیم این آدمهای فیلم را از این وضعیت جدا بدانیم.
فرهاد، شخصیت اصلی فیلم شما، مستندساز است و خود شما هم مستندسازید. دوروبر او شخصیتهایی از بازیگران تئاتر، تلویزیون و هنر وجود دارد، چقدر از این داستان به واقعیت خود شما یا از دل داستانهای واقعی آدمهای دوروبرتان بیرون آمد؟
به نظرم رسید فرهاد باید شغلی فرهنگی با تاثیرگذاری اجتماعی داشته باشد. بعد فکر کردم چه شغلهایی تاثیر اجتماعی ملموس و قابل دیدن دارد. فکر کردم اگر فرهاد نویسنده یا محقق باشد، کارش کمتر تصویری است. فکر کردم مستندساز بودن هم یک شغل دیدنیتر و هم فرهنگی – اجتماعی است.
***
«به دنیا آمدن» را میتوانیم اثری درباره پایمردی زنی در برابر خواستههای نابهجای مرد بدانیم؟ فیلمی که در مبارزه زن و مرد، زن با منطق و احساسات خودش در آن پیروز میشود و تماشاچی با یکجور استیلا و قدرت زن در آن مواجه میشود؟
در گذشته وقتی فیلمهای زندهیاد فردین را میدیدیم که یک پسر فقیر با یک دختر پولدار ازدواج میکرد، آنها به هم میرسیدند و همه خوشحال از سینما بیرون میآمدند. ولی من همیشه از خودم میپرسیدم فردای این ازدواج چه میشود. یعنی دو آدم از دو قشر متفاوت با مسائل و اختلافات فرهنگی، بینشان چه رخ میدهد. به نظرم این قصهها اینجا تمام نمیشود. از اینجا به بعد یک اتفاقات دیگری بین این آدمها حتما پیش میآید که خیلی قابل پیشبینی و فرمولپذیر نیست. وقتی فرزندی پا به دنیا میگذارد، مسائل دیگری پیش میآید و آدمها تحت تاثیر آن، ممکن است به گونه دیگری عمل کنند. پس نمیتوانیم بگوییم پری پیروز شد و فرهاد شکست خورد، چون نمیدانیم از اینجا به بعد چه پیش خواهد آمد. شاید مرد در ادامه بگوید چه خوب شد زنم این کار را کرد. احتمالا با تغییر وضعیت شرایط جدیدی به وجود میآید که این زن و شوهر هیچکدام به آن فکر نمیکردند. به قول معروف سیبی در هوا انداخته شده و هزار چرخ میخورد تا به زمین بیافتد.
به نظر شما برنده این مبارزه فرهاد است که پولش را از رضا میگیرد، در پایتخت میماند و صاحبخانه میشود، یا پری که بچه را حفظ میکند، کیان را پیش خودش میبرد و کسبوکار موفقی در شهر پدریاش به راه میاندازد؟
به نظر من نمیشود در زندگی، بهخصوص زندگی زناشویی، به مسائل، با چشم برد و باخت نگاه کرد. ممکن است مردی تصمیمی را به همسرش تحمیل کند و ما فکر کنیم او موفق شده است. اما فردا روزی دود آن تصمیم اشتباه به چشم هر دو میرود. یا برعکس، ممکن است آن تحمیل با وجود آنکه زن احساس شکست میکند، فردا روزی سودش بیش از مرد نصیبش شود. در زندگی زناشویی نتایج خوب و بد هر تصمیم نصیب هر دو میشود.
منظورم از پیروزی و برنده شدن همان معنای رایج به دست آوردن و از دست دادن است، چون در این فیلم پری همسر و پایتخت و خانهاش را و فرهاد همسر و بچههایش را از دست میدهد.
برای بحث در این رابطه باید مقداری از فیلم بیرون بیاییم و حرف بزنیم. اگر الان به من بگویید بزرگترین سرمایه زندگیتان چیست، میگویم دخترم است که از همه چیز بیشتر برایم اهمیت دارد. این برای این سن من است. البته آدم در سنین مختلف به مسائل جور دیگری نگاه میکند. یاد فیلم «لیلا» ساخته آقای داریوش مهرجویی افتادم. در پایان فیلم وقتی مرد با بچه به مراسم نذریپزان میآید، زن دلش برای آن کودک میتپد و زندگی آن زن و شوهر ناگهان روال دیگری پیدا میکند. حالا شما نمیتوانید بگویید لیلا شکست خورد و شوهرش پیروز شد. ولی میتوانیم بگوییم زندگی مشترک آنها در شکل دیگری ادامه پیدا کرد و لیلا از وضعیت پیشآمده خشنود یا راضی است
***
«به دنیا آمدن» بهراحتی و مانند بسیاری از فیلمهای این سالها میتوانست تبدیل به اثری آپارتمانی شود، یعنی همه دیالوگها بهراحتی میتوانست در فضاهای داخلی گفته شود و بر همین اساس همه هزینهها پایین بیاید، اما شما از فضاهای خارجی مثل گفتوگوی طولانی در اتومبیل، فضای خانه هنرمندان، شهرک اکباتان، معماری یزد، پسزمینه و معماری شهری تهران و… استفاده کرده و بُعد و جنبه دیداری به فیلم دادهاید. همیشه سینمایی شدن فیلم را بر افزایش و کاهش هزینهها که معمولا تهیهکنندگان را هم نگران میکند، ترجیح میدهید؟
آن فیلمها از بد روزگار به آن شکل درمیآیند، وگرنه کسی دلش نمیخواهد همه فیلمش بدون ِدلیل دراماتیک در آپارتمان بگذرد. ما خوشبختانه هیچ مشکلی از این نظر با تهیهکننده فیلم که پیشتر فیلمنامه را خوانده بودند، نداشتیم. شخصیتهای ما در این شهر زندگی میکنند و نمیتوانیم آنها را داخل آپارتمانی ببریم که معلوم نیست اصفهان، تهران یا شیراز است. من فیلمنامه را با پیشفرض آپارتمانی یا غیرآپارتمانی شدن ننوشتم. خاصیت این قصه فیلم را به سوی چنین فضایی برد.
از نظر شخصیتپردازی، شخصیتهای داستان همه کارکرد منطقیشان را دارند. آقای رادپور پیرمرد مجردی است که از کیان نگهداری میکند، در عین حال صاحبخانه آنهاست و به کیان در درسهایش کمک میکند و در انتها نیز بید مجنون را در باغچه خانه میکارد، افسانه، هم سنگ صبور پری است و هم با حرفهایش در مورد رحم اجارهای به تصمیم او برای بچهدار شدن کمک میکند و در زمان جدایی فرهاد و پری رابط آنها میشود. یا وقتی سلطانی، معلم خصوصی کیان، را برای لحظهای میبینیم، کارکردش نشان دادن بخشی از فشار هزینههای زندگی فرهاد است، اما چرا کیان با وجود کارکرد منطقیاش به عنوان بچه اول با ایده سوالهایش درباره دختری که دوست دارد، بیش از حد پررنگ و آزاردهنده است؟
به تناسب سن پری، کیان میتوانست کودک دو، سه ساله یا در سن بلوغ باشد. اما کیانِ فیلم نه کودک است و نه در سن بلوغ. اگر او بچه کوچکی بود، شخصیتش شکل نگرفته بود و به جز مسائل نگهداری و شیر خوردن و حضور فیزیکی، نقشی در فیلم نداشت. اگر کیان در سن بلوغ بود، به بحران فیلم بحران دیگری اضافه میشد که حتما قصه اصلی را تحت تاثیر قرار میداد. من فکر کردم در این قصه تلخ و پرتنش چه چیزی میتواند مقداری این تلخی را کم و به زندگی شبیه کند. به نظرم رسید کیان ۱۲ ساله با خردهداستانی شیرین، میتواند کمک حال فیلم باشد.
***
عوامل «به دنیا آمدن» هم همه مثل خودتان حرفهای هستند. از کار همه راضی بودید؟ انتخابتان برای بازیگران از همان ابتدا همین بازیگران بود؟
من تمرینات بسیاری پیش از شروع فیلمبرداری میکنم. بازیگران این فیلم خوشبختانه همه اهل تئاتر و تمرین بودند. در تمرین اشکالات کار درمیآید و بازیگران هم وقتی تمرین میکنند، از من به نقش نزدیکتر میشوند. درنتیجه با خودشان ایدههایی میآورند و با نقش زندگی میکنند.
«به دنیا آمدن» جزو معدود آثاری در سینمای ایران است که در طبقهبندی فیلمهایی قرار میگیرد که شخصیت اصلیشان «مادر» است، مثل فیلم «مادر» علی حاتمی، «لیلا»ی مهرجویی، «میم مثل مادر» ملاقلیپور یا «کیمیا»ی درویش که هر کدام به نحوی دغدغه مادر و ارتباط با فرزند را داشتند. درآوردن حس مادرانه برای حفظ فرزند چه جور دغدغهای است؟
مادری گاهی یک حس غریزی انسانی- حیوانی است. در صحنه دعوای زن و شوهر، پری مانند یک شیر ماده برای حفظ فرزندش با فرهاد میجنگد. فرهاد هم میداند نمیتواند بیش از اندازهای جلوتر برود. البته این در مورد این فیلم بود، وگرنه داستان مادر ایرانی بسیار فراتر از این است. من آرزویم است که فیلمی بسازم و آن را به مادرم تقدیم کنم، چون هنوز در جامعه ما مادران نقش پررنگی در زندگی دارند. به نظرم سینمای ایران در مورد پرداختن به مادرها خیلی غفلت کرده است. امیدوارم روزی بتوانم اثری درخور و ارزشمند درباره مادر بسازم.
عکس:یاسمن ظهورطلب