
حرفهای ریچارد لینکلیتر درباره «کجا رفتی، برنادت؟»، همکاری با کیت بلانشت و٫٫٫
میکوشم داستانها را سینمایی روایت کنم/ چالش اقتباس از این کتاب منحصربهفرد
هنروتجربه – ترجمه مریم شاهپوری: جدیدترین اثر ریچارد لینکلیتر از رمان محبوب «کجا رفتی، برنادت؟» (ماریا سِمپل) اقتباس شده است. داستان درباره زنی میانسال به نام برنادت (کیت بلانشت) است که سابقاً معمار بوده و حالا در خانهای زیبا، با شوهری دوستداشتنی (بیلی کروداپ) و دختری نوجوان و مستعد (اما نِلسن) زندگی میکند؛ اما با تمام این موهبتها، او درگیر بحران میانسالی میشود و…گفتوگویی را که در پیش رو دارید، جردن روییمی برای «پلیلیست» انجام داده و در آن کارگردان ۵۹ ساله آثار کلاسیکی چون «پسر بودن» و سهگانه «پیش از» درباره فیلمبرداری، چهارمین قسمت از فیلمهای «پیش از» و موضوعهای دیگری صحبت کرده است.
چه موضوع یا سوژهای الهامبخش ساخت «کجا رفتی، برنادت؟» شد؟
وقتی مگان الیسن (از کمپانی آناپورنا پیکچرز) کتاب را به من داد، دیدم شخصیت اصلیاش پیچیده، هیجانانگیز و چندلایه است. میدانید که چنین شخصیتهایی خیلی در جهانهای داستانی یافت نمیشوند. این شخصیت از جنبههای متعددی مادرم را برایم تداعی کرد، زنی فوقالعاده اما عجیبوغریب. شما از ابعاد مختلفی میتوانید برنادت را ببینید، اما نمیتوانید عشق او به خانوادهاش را زیر سؤال ببرید. رابطه مادر-دختری خیلی پرشور و صمیمی است؛ من سه دختر و دو خواهر دارم و کل زندگیام این وضعیت را بهخوبی نظاره کردهام (میخندد). من فیلم «مادر و پسری»ام را با «پسر بودن» / Boyhood ساختم و این فیلم «مادر و دختری» من است. بهعلاوه، داستان یک رابطه نابهسامان است که به نظر میرسد زن و شوهر دیگر به اندازه زمان ازدواجشان همدیگر را دوست ندارند و باید رابطهشان احیا و دوباره برقرار شود.
پس عنصر «مادر و دختری» کتاب جرقهای بود که این فیلم را بسازید؟
چالش داستانگویی خیلی خوبی بود؛ و همین طور چالش اقتباس از این کتاب منحصربهفرد و غیرقراردادی. بهعلاوه، اینکه چطور این داستان را سینمایی روایت کنم هم چالش دیگری بود.
شخصیت اصلی فیلم هم زن است که در کارنامه شما اتفاق نادری است.
کیت بلانشت و من چند سال با هم دیدار کردیم. فوقالعاده بود که در این فیلم با هم کار کردیم. ما خیلی درباره برخی از بهترین بازیگران زن تاریخ سینما صحبت کردیم که خب، تاریخ نشان خواهد داد که کیت هم یکی از آنهاست. سعی کردیم با طرز فکر هم آشنا شویم. او هرچه داشت در این نقش استفاده کرد. کیت نبوغی دارد که نمیشود آن را توصیف کرد؛ اما اخلاق حرفهایاش را میتوان شرح داد: او هر روز نهفقط با تمام انرژی میآمد و میخواست نهایت تلاشش را به کار بگیرد بلکه میخواست فراتر برود و اوقات خوشی را تجربه کند. او با این میزان از شهرت و محبوبیت به آن دیوا یا آدم دیوانهای بدل نشده که قربانی مقام و مرتبهاش میشود. واقعاً نمیتوانم به اندازه کافی درباره او خوب حرف بزنم و ویژگیهایش را آن طور که باید بگویم.
اگر میخواهید در صحنهای رفتار انسانی را به نمایش بگذارید، به گمانم میتوانید بداههپردازی کنید؛ اما اگر میخواهید داستانی را با محتوای مشخص و ایدهها و… روایت کنید، نمیتوانید بداههپردازی کنید. طی سی سال فعالیت فیلمسازیام تلاش کردم مفاهیمی خودانگیختگی و واقعگرایی (رئالیسم) را خلق کنم، و به این نتیجه رسیدم که تمرین کلید کار است
در سراسر دوران فیلمسازیتان با موفقیت میان فیلمسازی استودیویی و مستقل رفتوآمد داشتهاید. چطور این رفتوبرگشت اصلاً به چشم نمیآید؟ و میتوانید فیلمی با بازیگران ناشناخته با نام «هر کسی قدری میخواهد» بسازید و سپس به سراغ چنین پروژهای بروید و کیت بلانشت را هدایت کنید؟
خب، این طور که فکر میکنید، چندان تجربه متفاوتی هم نیست. در هر دو مورد، یک فرایند را دنبال میکنم. بهعلاوه، کاری از دستم برنمیآید و این شیوهای است که دوست دارم کار کنم. فقط میکوشم داستانها را سینمایی روایت کنم و هر بار به عناصر و عوامل متفاوتی نیاز دارم. «کجا رفتی، برنادت؟» هم چنین سفر حماسیای بود که البته در آن روی شخصیتها متمرکز ماندم و راهم را گم نکردم.
در این فیلم در لوکیشنهایی فیلمبرداری کردید که پیش از این تجربهشان نکرده بودید. واقعا به قطب جنوب رفتید؟
بله، ولی دستمان چندان باز نبود. برای همین کلیپهایی را هم گرفتم تا از آنها به عنوان پسزمینه استفاده کنیم؛ اما در صحنههای بهخصوصی مثل پنگوئنها، تصاویر را در قطب جنوب گرفتیم. در واقع ما در چهار مکان تصویر گرفتیم: سیاتل، پیتسبورگ، قطب جنوب و جزیره گرینلند. حتی در یک طوفان عظیم قطبی هم گیر افتادیم و در یک ناو جاسوسی دوران جنگ سرد پناه گرفتیم.
فرصت تمرین با بازیگران را به دست آوردید؟ میدانم اغلب خیلی مفصل این کار را پیش از شروع فیلمبرداری انجام میدهید.
اگر میخواهید در صحنهای رفتار انسانی را به نمایش بگذارید، به گمانم میتوانید بداههپردازی کنید؛ اما اگر میخواهید داستانی را با محتوای مشخص و ایدهها و… روایت کنید، نمیتوانید بداههپردازی کنید. طی سی سال فعالیت فیلمسازیام تلاش کردم مفاهیمی خودانگیختگی و واقعگرایی (رئالیسم) را خلق کنم، و به این نتیجه رسیدم که تمرین کلید کار است. در واقع ساختاری است که نتیجهاش میشود باور تماشاگر به این موضوع که همه چیز بداههپردازی است.
مدتها، بهخصوص درباره سهگانه «قبل از»، تصور میکردم که بداههپردازی نقش مهمی در شکلگیری دیالوگهای واقعگرای فیلمها داشته است، اما وقتی فهمیدم که همهاش نتیجه تمرین بوده، شوکه شدم.
تازگی با جولی دلپی دیدار داشتم. حرفش به میان آمد که هفت سال از «پیش از نیمهشب» میگذرد اما ایده فوقالعادهای برای قسمت چهارم نداشتیم. سهگانه خوبی دارم و اصراری نیست که آن را به چهارگانه (کوادرولوژی) بدل کنم. شاید روزی ایده فوقالعادهای به ذهنمان رسید اما روی آن حساب نمیکنم.
در حال حاضر روی فیلمنامه و پروژهای کار میکنید؟
چندتا فیلمنامه را تمام کردهام و چند پروژهای هستند که میکوشم پیش ببرم و به جایی برسانم. «کجا رفتی، برنادت؟» سفری طولانی بود.
و بعد از مدتها اکران شد.
فکر میکنم چهلروزه فیلمبرداری تمام شد؛ اما مشکل این بود که مرحله پسازتولید بسیار طولانی شد. ما کمبود بودجه پیدا کردیم و برای همین کامل کردن فیلم زمان برد و استودیو هم فشار زیادی به من نمیآورد؛ ولی سرانجام فیلم جمعوجور شد.
- پلیلیست