ماهنامه هنروتجربه-حمیدرضا گرشاسبی:اگر با فیلمهای سمیح کاپلان اوغلو آشنا باشید، پس از دیدار فیلم «گندم» این سوال ذهنتان را مشغول میکند: چه شد که سازنده فیلمهایی چون «عسل» و «تخممرغ» و «شیر»، به فیلمِ «گندم» رسید؟ این فیلم مضمونی بسیار فاصله دار از فیلمهای قبلی او دارد و به گونهای کاملا دور از دنیاهایی قرار میگیرد که در آثار پیشین دیدهایم. اولین اختلاف را باید در رنگ فیلم دید که سیاه و سفیدی آن جلوهای از بیروحی دنیایی است که آدمهای قصه در آن زیست میکنند. دیگر از آن رنگهای چشمنواز پاستورال و طبیعت زیبا خبری نیست و در عوض خالی شدن این زندگیها از رنگ، جهانی لرزان و شکننده و پراسترس را به وجود آورده است. شخصیت اصلی به جستوجوی بقا، راهی سخت را پیش میگیرد تا برای خود و دیگران ارمغانی از یک زندگی بهتر را فراهم آورد.
در زمانهای نامعلوم که داستان در آن جریان دارد، زیست بشری به مخاطره افتاده. اختلال ژنتیکی در گیاهان باعث شده نتوانند دانههایی بیعیبونقص داشته باشند و هر دم ممکن است منابع غذایی تمام شود و آدمها به جان هم بیافتند و آن دانشمندی که این موضوع را مطرح کرده، به مزاج حکومتیها خوش نیامده و احتمالا به دلیل نشت نکردن استرس و اضطراب به جامعه، او را اخراج کردهاند تا مانع از بازپخش تفکرات او شوند. آدمهای این دنیا در جایی زندگی میکنند که شهرهایش، دیوارهایی نامرئی دارند (خطر نادیدنی است) و آدمها درباره داراییهای گذشتهشان با حسرت حرف میزنند. اما موضوع اصلی این است که آدمها به شکل پرتعداد در فیلم حضور ندارند، بلکه در طول فیلم معدودی از انسانها را میبینیم. به طور کلی آنها در جامعهای تهدید شده به سر میبرند؛ هم تهدیدهای طبیعی و هم تهدیدهای حکومتی.
«گندم» یک فیلم آپوکالیپسی/ استاکری/ دیستوپیایی است که مشابه آن فراوان ساخته شده و اغلب آنها نیز از عناصری مشترک برخوردارند. «گندم» نیز با همصنفهای خود فرق چندانی ندارد و تقریبا موبهمو با آنها پیش میرود؛ دنیای برهوتی، دانای پنهان، منجی یا انسان دغدغهمند، مسیر، شهرهای ویرانشده، ایستگاههای سر راه، مردههای در مسیر، جستوجوی قهرمان، مقداری تکنولوژی، انزوا و تهدیدهای بشری. «گندم» بهسرعت ما را یاد فیلم «کتاب ایلای» میاندازد. پایاننامه در «گندم» و کتاب در «کتاب ایلای». و موضوع آشناتر همان ماموریت است؛ ماموریت برای نجات بخشیدن بشر و عرضه دنیایی بهتر و برتر به آنها از سوی منجی. حرکت از نقطهای به نقطهای دیگر؛ یکتنه و تنها اما استوار و راسخ و با نیت. «گندم» به واقع یک دنیای زیراکسی از فیلمهای پیشینی است. البته فیلم میکوشد نسخهای شرقیشده از قبلیها بروز دهد و مفهوم همسفری که موضوعی مشترک در این فیلمهاست، همچون سفرِ موسی و خضر جلوه میکند؛ پروفسور میپرسد و میپرسد و سرانجام به نتیجه میرسد.