
رضا فرهمند در شیراز عنوان کرد:
مجبور بودیم بداهه کار کنیم/ هیچ صحنهای در «زنانی با گوشوارههای باروتی» بازسازی نشد
هنروتجربه: جلسه نمایش،نقد و بررسی مستند «زنانی با گوشوارههای باروتی» عصر روز چهارشنبه ۶ آذر ماه با حضور رضا فرهمند، کارگردان و با اجرای دکتر علی آذری، در پردیس سینمایی گلستان شیراز برگزار گردید.
دکتر آذری صحبتهای خود را این گونه آغاز کرد: «در تاریخ سینما،بعضی فیلمها پشت صحنههایی دارند که به اندازه خودشان تاریخی میشوند و نمونه خیلی مشهور آن فیلم ” اینک آخرالزمان ” و مستند ” در دل تاریکی ” بود که از پشت صحنه آن فیلم ساخته شد. فیلم شما تلخ بود، آیا پشت صحنه و روند ساخته شدن آن هم به همان اندازه تلخ و دشوار بود؟».
رضا فرهمند با اشاره به مستندهای قبلی خود در حوزه زنان و کودکان پاسخ داد:«این فیلم ۳ سال پیش ساخته شد و در همان زمان هم خیلیها گفتند که کار خطرناکی بوده و جسارت زیادی میخواسته است. بودن در جنگ برای من افتخار نبود، این فیلم به مسائل مهمتری میپردازد. ساخت این فیلم دشوار بود از این جهت که اولین تجربه حضور من در عراق و جنگ محسوب میشد. قبل از ساخت این فیلم من یک مجروح ندیده بودم، ما در روند ساخت وسائل ایمنی و حفاظتی مثل جلیقه ضدگلوله یا کلاه در اختیار نداشتیم، اما در همان روزهای اول تصمیم گرفتم که به سختی کار فکر نکنم. ما داشتیم وارد فضای میشدیم که قبل از آن در هیچ رسانهای دیده نشده بود. مسئله داعش یک بحران جهانی است و ما نباید هیچ فرصتی را از دست میدادیم، مخصوصا امکان حضور زنان جلوی دوربین. در عراق شما نمیتوانید با یک زن جلوی دوربین به راحتی گفتگو کنید. در مود زنان داعش هم تصاویری وجود نداشت. من قبلتر زمانی که برای تحقیق به عراق رفته بودم با نور الحلی آشنا شدم. چندین سال قبل از ساخت”زنانی با گوشواره های باروتی” طرحی در مورد سوریه داشتم که مورد قبول واقع نشد. تصمیم داشتم ابتدا در یک سفر اولیه تحقیقاتی انجام دهم و به ایران برگردم و فکر کنم که چگونه فیلمی را میخواهم بسازم. جنگ در عراق به این شکل بود که صبح تا ظهر با نیروهای متخاصم با هم میجنگیدند و بعد هر گروه به سمت خودش میرفت تا صبح روز بعد که دوباره جنگ شروع میشد. خبرنگارها در خانهای دور از شهر که آزاد شده بود، استراحت میکردند. در آن خانه همه مرد بودند و فقط یه خبرنگار زن دیده میشد که نور الحلی بود. همان شب با ایشان صحبت کردم و قرار شد که با هم کار کنیم و ایشان کار ژورنالیستی خودش را انجام دهد و من هم او را دنبال کنم. به این صورت تصمیم گرفتم کار در همان سفر آغاز کنم. ساخت مستند در مورد شرایط بحرانی فرصت فکر و تحقیق زیادی به مستند ساز نمیدهد ،این مستند هم کاملا بداهه ساخته شد. این فیلم در ژانر مستند گزارشی قرار میگیرد که آن را اصلا دوست ندارم، اما برای پرداخت به این موضوع اگر ژانر دیگری را انتخاب میکردم، شکست می خوردم. من فرصت دکوپاژ یا میزانسن نداشتم.فیلمبرداری حدود ۴۵ روز طول کشید و هیچ سکانسی، بازسازی نداشت، حتی جا به جایی سکانس ها هم به ندرت و نهایتا در حد ۳ سکانس انجام شد. در سکانس پایانی فیلم حمزه یکی از فیلمبرداران کشته شد و صدابردار و مترجم هم ترکش خوردند و گوششان آسیب دید و در آن سکانس، از گروه تولید، فقط من و نور الحلی بین نظامیها باقیمانده بودیم».
آذری در ادامه این پرسش را مطرح کرد که در روند ساخت قرار بود فقط نور الحلی را دنبال شود یا از قبل با او قرار گذاشته میشد که هر روز برای فیلمبرداری کجا بروید و چه کار کنید؟ یا در گفتگو با زنان و کودکان چه چیزهای بگوید؟
فرهمند ضمن اشاره به مستند«کودکی فراموش شده» که در مورد مهاجران و کمپهای آنها در کشورهای یونان ساخته بودم گفت:« من از ابتدا با نور در مورد کمپها صحبتی نکردم. علاقهمندی نور به حضور در جنگ بود. آن لحظهای که نور به خاطر دفاع از زنان داعشی با یک فرد ارتشی درگیر میشود، خودش وارد فضایی شد که با میل خود ژورنالیست بودن را رها کند و وارد کمپ های زنان و کودکان داعشی شود. در واقع در آن نقطه فیلم از فضای پرتره ژورنالیست زن خارج شد و وارد حوزه زنانی شد که نیمه پنهانشان را قبلا در هیچ جا ندیده بودیم. نور یک ژورنالیست حرفهای است و مداخلات من در حد یک گپ قبل از شروع فیلمبرداری بود. قسمتهای مربوط به گفتگوی نور با زنان داعشی در کمپ را بدون کات گرفتیم که حدود یک ساعت و نیم شد،بدون این که من صحبتهای آنها را قطع کنم و چیزی بگویم. ممکن است در مستند های دیگر تصویری از زنان داعشی دیده شده باشد، اما برای اولین بار به آنها فرصت داده شد که در مورد عقایدشان صحبت کنند تا جایی که از وجود داعش ابراز رضایت کنند، چنین فیلمی ریسک بالایی برای نمایش داشت. اما به نظر من، ما باید به مخاطب اجازه دهیم آزادانه، تفکر و قضاوت کند».
آذری ضمن تاکید بر اینکه تفکرات زنان داعشی با وجود این که از نقاط مختلف دنیا بودند، با هم قرابت و نزدیکی دارد سئوال بعدی خود را مطرح کرد:« این مساله از قدرت داعش است یا آن زنان از نظر روحی آنقدر تهی بودند که داعش توانسته با اعتقادات خود آنها را پر کند؟».
فرهمند توضیح داد: « بخش زیادی از این زن ها که اکثرا عرب، ترکیهای یا … هستند ، همسران مردانی بوده که به داعش پیوستهاند و خودشان به طور مستقل به داعش ملحق نشدهاند. زنان خیلی کمی را بودند که مثلا از فرانسه به آنجا آمده و پدر و مادر فرانسوی داشته باشد. معمولا آن گروهی که از اروپا به داعش پیوستهاند، مهاجرانی بوده اند که طی دوران زندگی خود دریک کشور دیگر تحقیر شده و عقدههای درونی داشتند. مهم این بود که من دنبال این نبودم که به مسائل سیاسی پیرامون داعش بپردازم. میخواستم در مورد حال این زنان، احساسشان و جایی که هستند، فیلم بسازم».
در ادامه آذری در مورد موسیقی فیلم و کار با کریستف رضاعی پرسید و فرهمند پاسخ داد: ” در فیلم قبلی ام “کودکی گمشده” هم با کریستف رضاعی کار کرده بودم و او اعتقاد داشت این فیلم به موسیقی نیاز ندارد یا این که باید موسیقی بسیار کمی داشته باشد. من هم موسیقی فیلم را به ایشان سپرده بودم و کاملا نظر خودشان را اجرا کردند.رضاعی برخلاف نظر شخصی من که فکر می کردم استفاده از سازهایی مثل پیانو مناسب است، از عود استفاده کرد و در نهایت موسیقی اندکی برای فیلم در نظر گرفت».
فرهمند درباره سکانسی از فیلم که نور با یکی از زنان داعشی درگیر می شود هم توضیح داد: «در کمپ نور یا یک زن داعشی اهل کشور آذربایجان درگیر میشود. هنگام تدوین در مورد بود و نبود این سکانس بحث زیادی مطرح شد و در نهایت تصمیم گرفتم آن را حذف نکنم. به این دلیل که نور هم یک انسان است و برادر و پسرعمویش توسط داعش کشته شدهاند و خشم زیادی نسبت به آنها دارد. ما نمیخواستیم نور را مثل یک قدیس به تصویر بکشیم، او هم مثل بقیه انسانها احساس دارد و میتواند اشتباه کند».
رضا فرهمند در انتها در مورد مستندی که بعد از «زنانی با گوشواره های باروتی» با نام «نت های مسی جنگ» که در سوریه ساخته و به کودکان و موسیقی پرداخته است صحبت کرد. همچنین به فیلم آینده خود که چند ماه برای تحقیق در مورد آن در کابل افغانستان زندگی کرده و قرار است اولین فیلم داستانیش باشد اشاره کرد.