
هنروتجربه-فرزانه ابراهیمزاده:«تمام چیزهایی که جایشان خالی ست» روایت مهمی از حقایق زندگی زنان است. داستان آگاه ساختن زنان از بدنشان و از این که بدانند که چطور جلوی مهمترین سرطان مخصوص زنان یعنی سرطان پستان را بگیرند. این فیلم ساخته زینب تبریزی فیلمساز جوانی است که سرطان پستان را از نگاه دکتر مهناز علیمردانی دیده که با این بیماری مواجه شده است. این فیلم روایتی زنانه از احساس زنان در مقابل بیماری سخت اما قابل درمان در صورت تشخیص زود و صحیح است. زینب تبریزی که آثاری همچون «سلاطین خیابانها» و «والسی برای تهران» را داشت به سراغ این موضوع زنانه رفتهاست. موضوعی که با همه مشکلاتی که در طول زمان ساخت پیش آمد در نهایت در جشنواره سینما حقیقت سال ۹۷ به نمایش در آمد و با نظر مثبت منتقدان رو به رو شد.
«تمام چیزهایی که جایشان خالی ست» با سه فیلم قبلی که کار کردید بسیار متفاوت است و به نظر چالش مهمی برای شما بود.
بله درست است. البته قرار نبود درباره این موضوع فیلم بسازم، شاید به خاطر عدم نزدیکی با موضوع فیلمهای قبلیام که خوب موضوع شهری بودند و این فیلم نسبت به فضای کاری قبلی بسیار برایم متفاوت بود. اما تجربه مهمی برایم محسوب میشود شاید حالا که تمام شده اگر بخواهم درباره علاقهمندی به فیلمهایم بگویم، این فیلم را بیشتر از فیلمهای دیگرم دوست داشته باشم چون فضای متفاوتی را تجربه کردم.
موضوع این مستند با وجود اهمیت زیادی که دارد جزو تابوهای جامعه هم هست. شاید به همین دلیل است که در سینما و بهخصوص سینمای مستند، کمتر به سراغ موضوع فیلم یعنی سرطان پستان رفته شده و از آن صحبت شده است. آن هم در این ابعاد که از دریچه نگاه زنی به آن نگاه شده که درگیر این مشکل بوده است. از همین نقطه میخواستم شروع کنیم که به عنوان یک زن چطور شد که با این زاویه دید به سرطان پستان پرداختید؟
همان طور که اشاره کردید به خاطر تابوهای اجتماعی کمتر به این موضوع پرداخته شده و همین نکته نظرم را جلب کرد. زمانی که داشتم درباره فیلم تحقیق میکردم، متوجه شدم اوضاع چقدر دردناک و تلختر از چیزیاست که دربارهاش فکر میکردم. شاید در ابتدا که قرار بود درباره سرطان پستان فیلمی بسازم، فکر میکردم سرطانی مثل سایر سرطانها است، اما در طول مسیر تحقیق متوجه شدم که چقدر برای خانمها سخت است که درباره این موضوع صحبت کنند و وقتی نقصی در بدنشان پیدا میشود ابتدا سعی میکنند آن را کتمان کنند و در ادامه کار به مرحلهای میرسد که متاسفانه ممکن است درمان بسیار سخت شود. بخشی از این ماجرا هم داخل خانواده اتفاق میافتد؛ یعنی ترس از این که از سوی همسرانشان طرد شوند یا فکر این که چه بلایی بر سر خانواده و بچههایشان میآید. همین مسائل باعث میشود تا در طول درمان موضوع بیماری را پنهان کنند یا از سر همین ترسها اجازه تخلیه کردن پستانشان را نمیدهند که منجر به اتفاقات بدتری مسشود و حتی باعث از دست دادن جانشان. در واقع زمانی که پای درد و دل این خانمها نشستم، متوجه شدم که بخشی از این به واکنشها به دلیل موضوع بزرگتری از ترسهایشان هست که همان عدم آگاهی است. کسی که مبتلا به این بیماری میشود،به هرحال مبتلا شده است. اما آدمهایی مثل من و شما که مبتلا نشدیم به خاطر عدم اطلاعرسانی درست و عدم آگاهی ممکن است با همین موضوعات رو به رو شویم و یا در مقابل فرد بیمار رفتاری را نشان دهیم که این ترسها بیشتر شود. برای همین ضمن صحبت درباره بیماری، تلاش کردم تلنگری کوچک به خانمها زده باشم که به بدن خودشان اهمیت بدهند و این آگاهی را داشته باشند تا درباره این بیماری بیشتر بدانند. در سیستم بهداشتی دولتی باید از سنین جوانی غربالگری انجام شود، اما متاسفانه چنین اتفاقی رخ نمیدهد. برای همین بود که فکر کردم باید این فیلم ساخته شود تا زنان درباره این بیماری و سلامت جسمشان حساس شوند.
در طول مسیر تحقیق متوجه شدم که چقدر برای خانمها سخت است که درباره این موضوع صحبت کنند و وقتی نقصی در بدنشان پیدا میشود ابتدا سعی میکنند آن را کتمان کنند و در ادامه کار به مرحلهای میرسد که متاسفانه ممکن است درمان بسیار سخت شود
فیلم در ماه اکتبر که ماه آگاهی بخشی درباره سرطان پستان هست اکران شد.طی این ماه عموما ویدءوهای زیادی درباره آموزش معاینه و آگاهی زنان درباره توجه به بدنشان منتشر میشود که با واکنش بخشی از جامعه همراه است. در این میان افرادی معتقد هستند که این مسائل نباید به این شکل صریح مطرح شود. در حالیکه این آگاهی بخشی نه فقط برای خود زنان که برای خانوادهها هم مهم است و آنه هم باید درباره بیماریای که با پیشگیری بهراحتی قابل درمان است بیشتر بدانند. فیلم شما هم بر این موضوع تاکید میکند. ما در این فیلم تفابل دو زن را میبینیم که یکی به راحتی درباره بیماری صحبت میکرد و دیگری به شکل تابو به آن نگاه کرده بود.
بله درست است. مساله تابو بودن بیماری از نگاه یک شخصیت بخشی از همین نکتهای بود که ما قرار بود به آن بپردازیم.
انتخاب خانم دکتر علیمردانی به عنوان شخصیت اصلی فیلم چطور انجام شد؟ با ایشان آشنا بودید یا از طریق انجمن و خانواده او را پیدا کردید؟
مهناز را هیچوقت ندیده بودم. هیچ آشنایی هم با ایشان نداشتم و شاید بتوانم بگویم که خیلی شانسی با خانوادهاش آشنا شدم. یعنی زمانی که تصمیم گرفتم فیلم را با فردی که فوت کرده بود، پیش ببرم ،به یکی از دوستانم گفتم دنبال خانمی هستم که در اثر سرطان از دست رفته است و در کنار داستان او فیلم را پیش ببرم. یکی از دوستانم مرا به همسر مهناز معرفی کرد. ایشان هم پذیرفت و گفت که قصد دارد تا یادگاری از همسرش باقی بماند. ایشان به من اعتماد کردند و داستانهای مهناز را گفتند و من هم از اعتمادش سواستفاده نکردم و سعی کردم که روایت او را بسازم. البته بخشی از حرفهایی که قرار بود گفته شود هم از زبان شخصیت محوری آمد. در نهایت این فیلم با آرشیوی از زندگی دکتر مهناز علیمردانی ساخته شد.
براساس آنچه در فیلم میبینیم، گویا دوره بسیار سختی را هم پشت سر گذاشته بودند ولی آقای وحید و پسرشان همکاری زیادی با شما کردهاند و این اجازه را به شما دادهاند که وارد شخصیترین بخشهای زندگیاشان شوید. یادآوری آن روزها و خاطرات برایشان سخت نبود؟ به نظرم خانواده خود خانم علیمردانی در فیلم نبودند.
چرا خواهرانشان در چند پلان هستند. در اواخر فیلم هم با خواهرش آذر صحبت میشود. اما انتخاب ما برای فیلم دو سال آخر زندگی مهناز بود که او با بیماری درگیر بود. در آن دو سال بیشتر وقتش را با همسر و پسرش میگذراند.بنابراین تصمیم گرفتم با تعداد کاراکترهای کمتری هم فیلم را کامل کنم برای همین هم همسر و پسرشان در فیلم بودند. درباره این که پرسیدید برایشان سخت بود قطعا همین طور بود. هربار که در حال تعریف ماجرای بیماری مهناز بود، منقلب و ناراحت میشد. اما عشقی که درون وجودش بود، باعث میشد با وجود همه ناراحتیها دربارهاش صحبت کنند. مهناز زنی همهچیز تمام بود. استاد دانشگاه موفق، همسری خوب و مادری که کنار فرزندش بود و عشقی را در خانواده جاری کرده بود که همسرش دوست داشت این تصویر از او به یادگار بماند. برای همین خیلی با ما همکاری کردند. شاید یکی از بهترینشانسهایی که آوردیم این بود که ایشان این قدر همراه ما شد. شاید اگر فرد دیگری بود تمایل نداشت درباره این موضوع صحبت کنم. اما وقتی از ایشان خواستم قصه را تعریف کنند کاملا بدون پرده پوشی دربارهاش گفتند. من هم تا جایی که توانستم این داستان را در فیلم نشان دادم.
با این همه راوی فیلم مهناز است. داستان از نگاه او روایت میشود. احساسات او دردهایش و بیماریاش. اما از نگاه خانواده کمتر ماجرا را میبینیم. حداقل توقع من این بود که از نگاه همسرش هم به این بیماری پرداخته شود. اما این را ندیدیم. این انتخاب شما بود؟
بله چون زاویه دید فیلم از نگاه یک نفر است. یعنی راوی اول شخصی که در حال تعریف کردن داستانش است. قرار نبود از زبان و احساسات افراد دیگری باشد. فیلم روایت برخورد عاطفی و روانی زنی است در مواجهه با سرطان پستان و بعد ما همراهی همسرش را هم در کنار این موضوعی داریم.
گروه هنر وتجربه به این دلیل که مخاطب خاص را دارد بخصوص در زمینه فیلمهای مستند فرصت خوبی بوده تا این فیلم دیده شود. تا امروز هم کامنتهایی که گرفتم نشان میدهد، اتفاقهای خوبی برای فیلم افتاده، مثل همه اکرانهایی که در نقاط مختلف انجام گرفتهاست
فیلمنامه را با همراهی سینا دادخواه و مریم صابری نوشتهاید.
نویسنده فیلمنامه خودم هستم. اما گفتار متن را آقای دادخواه و خانم صابری نوشتهاند.
خانم صابری خانم هستند و شاید نزدیک شدنشان به موضوع مستند خیلی سخت نباشد. اما به نظر انتخاب آقای دادخواه به عنوان نویسنده چنین متنی زنانه – با وجود شناختی که خودم از نوشتههای او دارم– قابل توجه بود. بخصوص که در طول مسیر فیلم متوجه این موضوع نمیشوید.
نوشتههای سینا دادخواه را با توجه به کتابهایی که از او خوانده بودم، دوست داشتم. اما جدا از این فکر میکنم خیلی هم لحن زنانه و حس زنانه از فیلم دور نشده است. در فیلمنامهای که خودم نوشتم گفتار متن وجود داشت. اما شبیه یک گزارش بود و با توجه به این که داشتم اتفاقات زندگی مهناز را مینوشتم،به این نتیجه رسیدم که گفتارمتن باید بازنویسی شود. در حقیقت این فیلمنامه یک پیش زمینه داشت و بعد از چندین بار نوشتن و بازنویسی به همراهی مریم و سینا توانستیم این لحن را در گفتار متن بهدست بیاوریم. بسیار هم کار زمانبری بود و طول کشید تا توانستیم به این جا برسیم. البته در هنر نویسندگی این توانایی وجود دارد که نویسنده بتواند روایت را باور پذیر کند.
زمانی که فیلم را میساختید به این که در گروه هنروتجربه آن را اکران کنید فکر کرده بودید؟
از ابتدایی که قصد ساخت این فیلم را داشتم به اکرانش فکر کرده بودم. یعنی فیلم را برای اکران کردن ساختم. برای این که فکر میکردم به خاطر موضوع فیلم باید تعداد زیادی از افراد آن را ببینند.در همان زمان جشنواره هم به این که فیلم در ماه اکتبر اکران شود فکر کرده بودم که خوشبختانه اتفاق افتاد.
اکران فیلم را تا امروز چطور دیدید؟
گروه هنر وتجربه به این دلیل که مخاطب خاص را دارد بخصوص در زمینه فیلمهای مستند فرصت خوبی بوده تا این فیلم دیده شود. تا امروز هم کامنتهایی که گرفتم نشان میدهد، اتفاقهای خوبی برای فیلم افتاده، مثل همه اکرانهایی که در نقاط مختلف انجام گرفتهاست. نظرات مثبت است و افراد زیادی به من مراجعه کردند و شماره خانم مظفری و انجمن را میخواهند. در ابتدا قصد داشتم فیلم در همین ماه اکتبر اکران شود اما استقبال از فیلم بخصوص در شهرستانها، باعث شد به این نتیجه برسیم که اکران ادامه پیدا کند. اکران اتفاق مثبتی برای این مستند بود.
عکس:یاسمن ظهورطلب